disrepute

/ˌdɪsrəˈpjuːt//ˌdɪsrɪˈpjuːt/

معنی: رسوایی، بد نامی، بیابرویی، بی احترامی
معانی دیگر: ننگ، سو شهرت، آبروریزی، بی اعتباری، از چشم افتادگی

جمله های نمونه

1. fall into disrepute
دچار بدنامی و رسوایی شدن،بی اعتبار شدن

2. The old system had fallen into disrepute.
[ترجمه مریم سالک زمانی] نظام قدیمی دچار سؤشهرت شده بود.
|
[ترجمه گوگل]سیستم قدیمی بدنام شده بود
[ترجمه ترگمان]سیستم قدیمی به خطر افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The legal profession has fallen into disrepute.
[ترجمه گوگل]حرفه حقوقی بدنام شده است
[ترجمه ترگمان]حرفه حقوقی بدنام شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Such people bring our profession into disrepute.
[ترجمه مریم سالک زمانی] افرادی این چنینی موجب بدنامی حرفۀ ما می شوند.
|
[ترجمه گوگل]چنین افرادی حرفه ما را بدنام می کنند
[ترجمه ترگمان]این مردم حرفه ما را بدنام می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This theory fell into disrepute in the fifties.
[ترجمه مریم سالک زمانی] اعتبار این نظریه در دهۀ پنجاه از بین رفت.
|
[ترجمه گوگل]این نظریه در دهه پنجاه بدنام شد
[ترجمه ترگمان]این نظریه در دههی پنجاه فرو ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This theory is now in disrepute.
[ترجمه گوگل]این نظریه در حال حاضر بدنام شده است
[ترجمه ترگمان]این نظریه اکنون بدنام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The disrepute of Mayor Marion Barry is a distraction from the structural faults.
[ترجمه گوگل]بی‌اعتباری شهردار ماریون بری، منحرف کردن توجه از گسل‌های ساختاری است
[ترجمه ترگمان]بدنامی شهردار ماریون Barry باعث حواس پرتی از خطاهای ساختاری می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Planning and the rational model fell into disrepute in the mid to late 1970s for a number of reasons.
[ترجمه گوگل]برنامه ریزی و مدل منطقی در اواسط تا اواخر دهه 1970 به دلایل متعددی بدنام شد
[ترجمه ترگمان]برنامه ریزی و مدل منطقی در اواسط دهه ۱۹۷۰ به چند دلیل کاهش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The use of drugs is bringing the sport into disrepute.
[ترجمه گوگل]استفاده از مواد مخدر این ورزش را بدنام می کند
[ترجمه ترگمان]استفاده از مواد مخدر باعث بدنامی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He faces six charges of bringing the game into disrepute .
[ترجمه گوگل]او با شش اتهام بدنام کردن بازی روبرو است
[ترجمه ترگمان]او شش شکایت از این بازی را به خطر می اندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Involvement with terrorist groups brought the political party into disrepute.
[ترجمه مریم سالک زمانی] این حزب سیاسی در پی ارتباط با گروه های تروریستی، شهرت و اعتبارش را از دست داد.
|
[ترجمه گوگل]درگیری با گروه های تروریستی باعث بدنام شدن این حزب سیاسی شد
[ترجمه ترگمان]مشارکت با گروه های تروریستی حزب سیاسی را بدنام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Since the scandal, the school has rather fallen into disrepute.
[ترجمه گوگل]از زمان رسوایی، مدرسه بدنام شده است
[ترجمه ترگمان]از وقتی که این رسوایی به وقوع پیوست، مدرسه به بدنامی سقوط کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The players' behaviour on the field is likely to bring the game into disrepute .
[ترجمه گوگل]رفتار بازیکنان در زمین احتمالا باعث بدنامی بازی می شود
[ترجمه ترگمان]رفتار بازیکنان در این زمینه به احتمال زیاد بازی را بدنام می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Further, this type of approach would soon bring the concept of a computer based system into disrepute.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، این نوع رویکرد به زودی مفهوم یک سیستم مبتنی بر کامپیوتر را بدنام خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]به علاوه این نوع رویکرد به زودی مفهوم یک سیستم مبتنی بر کامپیوتر را بدنام می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رسوایی (اسم)
ignominy, scandal, reproach, dishonor, disgrace, infamy, blatancy, flagrance, flagrancy, notoriety, calumny, disrepute, opprobrium, odium

بد نامی (اسم)
ignominy, infamy, notoriety, blot, calumny, depravation, discredit, disrepute, odium, unpopularity

بیابرویی (اسم)
disgrace, disrepute

بی احترامی (اسم)
disparagement, insolence, disrespect, disrepute

انگلیسی به انگلیسی

• low regard, disfavor
if something is brought into disrepute or falls into disrepute, it loses its good reputation; a formal expression.

پیشنهاد کاربران

بپرس