disposition

/ˌdɪspəˈzɪʃn̩//ˌdɪspəˈzɪʃn̩/

معنی: ساز، وضع، تمایل، خواست، حالت، خیم، مزاج، سرشت، طبیعت، خو، مشرب
معانی دیگر: طبع، منش، قلق، آرایش، طرز قرار گیری، استقرار، ترتیب، رزم آرایی، نظم، میل، گرایش، استعداد، آمادگی، اختیار، آزاد کاری

جمله های نمونه

1. the disposition of the artillery was shown on the map
نقشه آرایش توپخانه را نشان می داد.

2. a gentle disposition
طینت پاک

3. a placid disposition
خلق و خوی آرام

4. a quiet disposition
خلق و خوی آرام

5. an even disposition
خلق متعادل

6. hamlet's antic disposition
خلق عجیب و غریب هملت

7. the human disposition to war and violence
گرایش بشر به جنگ و خشونت

8. he has a warm and friendly disposition
او طبیعت گرم و مهربانی دارد.

9. she woke up with a nasty disposition
او با خلق بدی از خواب بیدار شد.

10. his heart was caught by homa's beauty and good disposition
او شیفته ی زیبایی و اخلاق خوب هما شد.

11. The waiter has a sunny disposition.
[ترجمه A.A] پیشخدمت طبع شوخی داره
|
[ترجمه نایب] پیشخدمت انسانی بشاش و شاد است
|
[ترجمه علی ماشالله زاده برزکی] این پیشخدمت خلق و خوی گرم و صمیمی دارد
|
[ترجمه گوگل]گارسون حالت آفتابی دارد
[ترجمه ترگمان] پیشخدمت یه خلق آفتابی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A solicitor advised him as to the disposition of the money.
[ترجمه حسین ابراهیمی] یک مشاور به او درباره نحوه تقسیم پول ها راهنمایی کرد
|
[ترجمه گوگل]وکیل دادگستری به او در مورد نحوه ی پول توصیه کرد
[ترجمه ترگمان]مشاور حقوقی به او توصیه کرد که پول این پول را بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He had/was of a nervous disposition.
[ترجمه گوگل]او حالت عصبی داشت/داشت
[ترجمه ترگمان]او خلق و خوی عصبی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Nothing can ruffle her gentle disposition.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز نمی تواند روحیه ملایم او را به هم بزند
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی تواند خلق و خوی gentle را به هم بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Joanna had a gentle retiring disposition.
[ترجمه گوگل]جوانا روحیه ملایمی برای بازنشستگی داشت
[ترجمه ترگمان]جوانا خلق خوشی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ساز (اسم)
order, apparatus, harmony, accoutrements, tool, musical instrument, equipment, outfit, disposition, music, materiel, arms, mouth organ

وضع (اسم)
deduction, stand, speed, action, gesture, behavior, demeanor, situation, status, position, disposition, imposition, trim, stick, pose, self, aspect, setup, ordonnance, bearing, poise, station, footing, deportment, lie, mien, posture, phase, situs, stance

تمایل (اسم)
hang, addiction, inclination, appetence, appetency, disposition, liking, tendency, sentiment, trend, would, leaning, turn, anxiety, nisus, gust, gravitation, roll, streak, tilt, inclining, recumbency, fantasy, preoccupation, tenor, declination, yen, proclivity

خواست (اسم)
wealth, wish, disposition, desire, will, request, demand, temptation, volition, eagerness, want, asset, property, tenure, desideratum

حالت (اسم)
speed, case, grain, situation, status, disposition, trim, temper, temperament, pose, condition, self, fettle, state, estate, attitude, mood, expression, posture, predicament, stance, standing

خیم (اسم)
matter, nature, character, disposition, temper, temperament, bass, burse, gleet, phlegm, mucus

مزاج (اسم)
disposition, temper, temperament, health, mood, blood, condition of health, posture, kidney, organism

سرشت (اسم)
nature, character, disposition, temper, temperament, creature

طبیعت (اسم)
nature, character, disposition, temper, temperament

خو (اسم)
nature, character, inclination, habit, disposition, temper, temperament

مشرب (اسم)
nature, grain, disposition, mood, humor, watering place

تخصصی

[حسابداری] واگذاری (دارائیها)
[برق و الکترونیک] نظم و ترتیب، طبقه بندی
[بهداشت] خو - مزاج - میل
[حقوق] فیصله، تعیین تکلیف، انتقال مال، حالت، وضع، تمایل

انگلیسی به انگلیسی

• tendency; character, nature, trait; arrangement, placement
your disposition is your character or mood.
a disposition to do something is a willingness to do it; a formal use.

پیشنهاد کاربران

1. نظم. ترتیب. آرایش 2. خلق. خلق و خو. طبع 3. میل. گرایش 4. آمادگی 5. اختیار 6. حل و فصل. توافق
مثال:
a sunny disposition
یک خلق و خو و طبع شاد
در روانشناسی
تمایل تکرار شونده - عمدتا ذاتی تلقی می شود.
تعریف دیکشنری APA: یک گرایش رفتاری، شناختی یا عاطفی مکرر که فرد را از دیگران متمایز می کند.
اصطلاح گوردون دبلیو آلپورت برای یک ویژگی شخصیتی ( trait ) .
Disposition refers to a person’s inherent qualities of mind and character, including their general mood, attitude, or inclination towards certain actions or behaviors.
ویژگی های ذاتی ذهن و شخصیت یک فرد، از جمله خلق و خو، نگرش یا تمایل او نسبت به اعمال یا رفتارهای خاص.
...
[مشاهده متن کامل]

منش، طبع
مثال؛
His cheerful disposition always brightens up the room.
In a discussion about relationships, one might say, “Her caring disposition makes her a great partner. ”
A person might comment on someone’s reaction to a situation, “Despite the challenges, his optimistic disposition keeps him motivated. ”

وضعیت/ در بعضی جملات : تغییر وضعیت
در متون حسابداری به معنای فروش است
استقرار یکانها و اماد در منطقه، تنظیم محل ناوها، ارایش گرفتن، ارایشات گسترش، صورت بندی، وضع گسترش موضع گرفتن، تغییر مکان، امادگی، خلق، وضع، خواست، حالت، مشرب، خو، مزاج، تمایل، قانون فقه: مقررات، روانشناسی: گرایش، علوم نظامی: جابجا شدن، علوم دریایی: صورت بندی مرکب
سازمان رزم ( نظامی )
1 - گرایش ( و تمایل رفتاری ) ( همان خو و منش ) disposition to
2 - وضعیت ( disposition of )
3 - نحوه استفاده ( disposition of )
4 - واگذاری ( زمین، ملک، پول، ارث و . . . )
مثال حقوقی: disposition of land
ویژگی
آرایش یگانها ( نظامی )
From Emma by Jane Austen
Emma Woodhouse. . . with a comfortable home and happy disposition seemd to unite some of the best blessings of existance.
اما وودهاوس. . . با خانه ای راحت و خلق و خوی شادمان، به نظر می رسید که برخی از بهترین نعمت های هستی را یک جا دارد.
در زمینه های ساخت و تولید، هوافضا و نگهداری:
DIsposition
به معنای "تصمیم گیری در خصوص" می باشد.
Repair disposition
که معنای تصمیم گیری در خصوص تعمیر میباشد.
دور اندازی یا انهدام
a person's inherent qualities of mind and character
رسیدگی، تعیین تکلیف، انتقال، واگذاری ( در متون حقوقی این ترجمه ها کار راه بنداز هستن ) .
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : dispose
اسم ( noun ) : disposition / disposal
صفت ( adjective ) : disposed
قید ( adverb ) : _
✅ لطفا معانی disposal و disposition را در دیکشنری معتبر سرچ کنید چون کاملا باهم متفاوت هستند
ذات
disposition:
۱ - خلق و خو / طبع / سرشت
( formal ) =temperament
۲ - گرایش / تمایل =inclination
۳ - آرایش / چیدمان / طرز قرارگیری
۴ - استقرار
۵ - انتقال / واگذاری ( formal )
...
[مشاهده متن کامل]

۶ - نحوه ی استفاده ( disposition of - formal )
۷ - نحوه پرداختن ( disposition of - formal )

1. ( رسمی ) : تنظیم، ترتیب، آرایش، نظم
2. سرشت، طبیعت، منش، خصلت، خلق و خو
3. ( رسمی ) : گرایش، تمایل، میل، آمادگی
4. اختیار، اداره، نظارت، حق استفاده، حق تصرف
از فرهنگ هزاره
temperamant=مزاج، خلق وخو
disposition ( زیست شناسی - علوم گیاهی )
واژه مصوب: چینش 1
تعریف: نحوۀ قرارگیری اجزا یا بخش هایی از اجزای گیاهان، شامل موقعیت و آرایش و جهت آنها نسبت به یکدیگر
ملکه، طبع، منش، طبیعت
در آئین دادرسی: آزادی، خلاصی متهم
زمینه
در اصطلاح نظامی معادل [[ترکیب]] است. یعنی یک یکان، از چه تعداد یکانهای کوچکتر تشکیل شده است.
1. خلق و خو
2. تمایل
3. آرایش و چینش
در حقوق، اختیارات هم معنی می دهد
behavioral disposition : خلق و خوی رفتاری ( روانشناسی )
در علم فارماکوکینتیک دارویی، به متابولیسم دارویی گفته میشود.
تصرف عدوانی، سلب مالکیت
تمایل
خلق و خو
Disposition of land
انتقال زمین

گرایشی، سرشتی، ذاتی، درونی
Dispotional optimism
خوشبینی ذاتی، گرایشی، سرشتی، درونی
جایگذاری یا جایگیری
چیدمان
ترتیب
آرایش هندسی
دفع
دور ریختن
خُلق
واگذاری
مزاج
دفع ( اجساد )
سرشت، طبع، درون
طبع / منش / خو

انتقال مال
حالت و شرایط
تعیین تکلیف ( اسناد آرشیوی )
در علم لجستیک به بروسه گروه بندی قطعات برگشتی گفته میشود ،
دورانداختن، رهایی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٦)

بپرس