disgusting

/ˌdɪˈsɡəstɪŋ//dɪsˈɡʌstɪŋ/

معنی: زشت، زننده، منزجر کننده
معانی دیگر: منزجر کننده

جمله های نمونه

1. his disgusting jokes gave me the pip
شوخی های مشمئز کننده ی او مرا بیزار کرد.

2. this food has a disgusting smell
این خوراک بوی مشمئز کننده ای دارد.

3. I'm not easily shocked,but his deed was too disgusting.
[ترجمه آریا] من نترسیدم ولی کار اک خیلی زیاد منزجز کننده بود
|
[ترجمه گوگل]من به راحتی شوکه نمی شوم، اما عمل او بسیار نفرت انگیز بود
[ترجمه ترگمان]به راحتی شوکه نشدم، اما کار او خیلی منزجر کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Rubbish was piled everywhere - it was disgusting.
[ترجمه S_r] همه جا پر شده بود از زباله - چندش اور بود
|
[ترجمه گوگل]زباله در همه جا انباشته شده بود - منزجر کننده بود
[ترجمه ترگمان]همه جا پر شده بود - به هم ریخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It's disgusting that there are no schools or hospitals for these people.
[ترجمه به تو چه] زشت و زننده است که هیچ مدرسه و بیمارستانی برای مردم اینجا نیست
|
[ترجمه گوگل]منزجر کننده است که هیچ مدرسه و بیمارستانی برای این افراد وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]منزجر کننده است که هیچ مدرسه یا بیمارستان برای این افراد وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The kitchen was in a disgusting state when she left.
[ترجمه P.r] وقتی او رفت آشپزخانه در حالت چندش آوری بود
|
[ترجمه گوگل]وقتی او رفت آشپزخانه در حالت منزجر کننده ای بود
[ترجمه ترگمان]وقتی او رفت، آشپزخانه در یک حالت منزجر کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I find some of his habits rather unpleasant, disgusting even.
[ترجمه گوگل]من برخی از عادات او را ناخوشایند و حتی منزجر کننده می دانم
[ترجمه ترگمان]بعضی از عادات او تا حدی ناخوشایند و نفرت انگیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I remember of that disgusting old man.
[ترجمه Anne] من اون پیرمرد زشت و حال به هم زن رو یادم میاد
|
[ترجمه گوگل]یاد آن پیرمرد نفرت انگیز افتادم
[ترجمه ترگمان]این پیرمرد نفرت انگیز را به یاد دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. That soup tastes disgusting!
[ترجمه سلیمان] طعم این سوپ منزجر کننده است
|
[ترجمه مهربان 😘😘😘] طعم سوپ نفرت انگیزه
|
[ترجمه FM] طعم آن سوپ حال بهم زنه.
|
[ترجمه رویا] طعم آن سوپ نفرت انگیز است
|
[ترجمه Saba] آن سوپ مزه ی چندش آوری دارد.
|
[ترجمه گوگل]اون سوپ مزه زشتی داره!
[ترجمه ترگمان]! اون سوپ حال بهم زنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I think it's disgusting the way the goverment keeps putting up taxes.
[ترجمه گوگل]من فکر می‌کنم شیوه‌ای که دولت به وضع مالیات ادامه می‌دهد مشمئزکننده است
[ترجمه ترگمان]به نظر من این طرز نفرت انگیزی است که دولت دولت را مرتب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Smoking is a really disgusting habit.
[ترجمه Hasti] سیگار کشیدن یه عادت واقعا نفرت انگیزه
|
[ترجمه پری] سیگار کشیدن واقعا یک عادت نفرت انگیز است
|
[ترجمه گوگل]سیگار کشیدن یک عادت واقعاً نفرت انگیز است
[ترجمه ترگمان]سیگار کشیدن یک عادت واقعا منزجر کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Smoking is a disgusting habit.
[ترجمه گوگل]سیگار کشیدن یک عادت منزجر کننده است
[ترجمه ترگمان]استعمال دخانیات عادت نفرت انگیزی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The food was absolutely disgusting/delicious.
[ترجمه گوگل]غذا کاملا منزجر کننده/خوشمزه بود
[ترجمه ترگمان]غذا واقعا نفرت انگیز و delicious بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He's got some rather disgusting habits.
[ترجمه گوگل]او عادات نسبتاً نفرت انگیزی دارد
[ترجمه ترگمان]عادات بدی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It's disgusting that the taxpayer is subsidising this project.
[ترجمه گوگل]افتضاح است که مالیات دهندگان به این پروژه یارانه می دهند
[ترجمه ترگمان]منزجر کننده است که مالیات دهندگان در این پروژه سوبسید هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زشت (صفت)
abhorrent, heinous, hideous, nefarious, bawdy, ugly, bad, obscene, abominable, execrable, gross, scurrilous, rude, offensive, awry, nasty, contumelious, awkward, black, unfavorable, flagrant, maladroit, backhand, ungainly, dirty, horrid, gash, unpleasant, fulsome, disgusting, invidious, ham-handed, heavy-handed, homely, ill-favored, ill-favoured, pocky, uncouth, ungraceful, unhandsome

زننده (صفت)
hideous, vile, gaunt, spicy, sharp, harsh, tart, acrid, nasty, repulsive, repellent, acrimonious, striking, garish, striker, mordant, nippy, odoriferous, poignant, forbidding, squalid, biting, loathsome, lurid, repugnant, fulsome, disgusting, pungent, stinking, scabrous, glassy, indign, loathly, pit-a-pat

منزجر کننده (صفت)
disgusting, invidious, indisposed

انگلیسی به انگلیسی

• repulsive, nauseating, loathsome
if you describe something as disgusting, you mean that you think it is extremely unpleasant.

پیشنهاد کاربران

Sb or Sth that nobody like it
گست �gust� در میان این واژه به فارسی دری میشود زشت و نازیبا
رقت انگیز هم میشه.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : disgust
اسم ( noun ) : disgust
صفت ( adjective ) : disgusting / disgusted
قید ( adverb ) : disgustingly / disgustedly
Disgusting = چندش آور ، حال به هم زن، نفرت انگیز ، و. . . . . . . . .
disgusting things cause a strong feeling of dislike.
معنی حال به هم زن و انزجار اور
به معنی زشت . حال ب هم زن و . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
چندش _ حال به هم زن _چندش آور
مثال : ?wasn't it disgusting to kill a cockroach
ترجمه : کشتن یک سوسک حال به هم زن ( چندش ) نیست ؟
revolting=extremly unpleasant
میشه خیلی ناخوشایند. . . چندش معنی میده اما ضعیف
مشمئز کننده
چندش آور
چندش آور
نفرت انگیز

Very unpleasant
در مباحث پدافند غیر عامل این واژه به معنی؛ بدل سازی؛ میباشد
چندش زننده
disgusting things cause a strong feeling or dislike
چندش آور
مشمعز

adj very bad ; horrible
( بوی ) زننده همانند بوی بدن ( disgusting body odour ) بوی زننده ی بدن ؛ بوی بدنش حال به هم زن و زننده بود.
Some people are very disgusting.

خسته کننده
Horrible, pretty bad, terrible
disgusting یعنی زننده چنقش آور
مشمئز کننده
disgusting things cause a strong feeling or dislike.
حال به هم زن ، تنفر بر انگیز
Awful
نفرت انگیز
چندش اور
حال به هم زن
چندش
منزجر کننده
چندش آور
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٣)

بپرس