disgraced

/ˌdɪˈsɡreɪs//dɪsˈɡreɪs/

معنی: سیاه رو
معانی دیگر: رسوایی، خفت، تنگ، فضاحت، سیه رویی، خفت آوردن بر، بی آبرویی

جمله های نمونه

1. his behavior disgraced his family
رفتار او خانواده اش را بدنام کرد.

2. he has succeeded in rehabilitating the memory of his disgraced father
او در اعاده ی حیثیت پدر آبروریز شده اش توفیق یافته است.

3. Disgraced may be he who thinks ill.
[ترجمه گوگل]ممکن است کسی که بد اندیشی کند رسوا شود
[ترجمه ترگمان]خجالت ممکن است کسی باشد که فکر می کند من بیمار هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The disgraced official was divested of all authority.
[ترجمه گوگل]این مقام رسوا از تمام اختیارات سلب شد
[ترجمه ترگمان]این کارمند ننگین از دست دادن همه authority راحت شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The disgraced minister walked swiftly from the car to his house pursued by a whole posse of reporters.
[ترجمه گوگل]وزیر آبروریز به سرعت از ماشین به سمت خانه اش رفت که در تعقیب همه خبرنگاران بود
[ترجمه ترگمان]وزیر بدجنس به سرعت از اتومبیل پیاده شد و به طرف خانه اش رفت و یک دسته خبرنگاران آن را تعقیب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She disgraced herself by drinking too much at the banquet.
[ترجمه سادات خاتمی] او با میگساری ( افراط در نوشیدن ) رسوایی به بار آورد.
|
[ترجمه سادات خاتمی] او با میگساری ( افراط در نوشیدن ) در ضیافت، رسوایی به بار آورد.
|
[ترجمه گوگل]او با نوشیدن زیاد در ضیافت خود را رسوا کرد
[ترجمه ترگمان]او خود را با نوشیدن زیاد در ضیافت بزرگ کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He got drunk and disgraced himself at the wedding.
[ترجمه گوگل]در عروسی مست شد و خود را رسوا کرد
[ترجمه ترگمان]مست شد و خودش رو توی عروسی خراب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was publicly disgraced and sent into exile.
[ترجمه گوگل]علناً رسوا شد و به تبعید فرستاده شد
[ترجمه ترگمان]او علنا رسوا و تبعید شد و تبعید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I've disgraced myself by the actions I've taken.
[ترجمه سادات خاتمی] ۱ - با کارهایی که من کرده ام، آبرویی برای خودم نگذاشته ام. ۲ - با کارهایی که من کرده ام، آبروی خودم را برده ام.
|
[ترجمه گوگل]من با اقداماتی که انجام داده ام خود را رسوا کرده ام
[ترجمه ترگمان]من خودم را با کارهایی که کرده ام ننگین و ننگین کرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He had disgraced the family name.
[ترجمه گوگل]نام خانوادگی را رسوا کرده بود
[ترجمه ترگمان]نام خانوادگی را ننگین ساخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was disgraced by cowardice.
[ترجمه گوگل]او از نامردی رسوا شد
[ترجمه ترگمان]او از بزدلی ننگین شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He disgraced himself by passing out at the party.
[ترجمه گوگل]او با بیهوش شدن در مهمانی خود را رسوا کرد
[ترجمه ترگمان]او با گذشتن از این مهمانی خود را ننگین ساخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Our disgraced teacher was publicly rehabilitated by school authorities.
[ترجمه گوگل]معلم آبرومند ما توسط مقامات مدرسه به طور عمومی اصلاح شد
[ترجمه ترگمان]معلم بی آب رو ما به طور عمومی توسط مقامات مدرسه توان بخشی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You disgraced yourself by your conduct.
[ترجمه گوگل]با رفتارت خودت رو رسوا کردی
[ترجمه ترگمان]تو خودت را با رفتارت آلوده کردی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سیاه رو (صفت)
disgraced, dishonored, stained

انگلیسی به انگلیسی

• suffering shame; being in ill favor

پیشنهاد کاربران

As My Lord said, to lose is to be disgraced
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : disgrace
✅️ اسم ( noun ) : disgrace / disgracefulness
✅️ صفت ( adjective ) : disgraceful / disgraced
✅️ قید ( adverb ) : disgracefully
. adj
بی آبرو، بی اعتبار،
discredited
روسیاه، سرشکسته، بدنام، رسوا، خوارشده، مفتضح
بی اعتبار

بپرس