disdain

/ˌdɪˈsdeɪn//dɪsˈdeɪn/

معنی: اهانت، تحقیر، عار، استغنا، خوار شمردن
معانی دیگر: مادون شان خود پنداشتن، عار داشتن از، کسر شان دانستن، دون پنداشتن، با دیده ی تحقیر نگریستن، ارج کاهی کردن، دون پنداری، کسرشان پنداری، کوچک پنداری، زبون پنداری، خوار سازی، بیزاری، نفرت، عار دانی

جمله های نمونه

1. to feel disdain for someone
از کسی بیزار بودن

2. they rejected my proposal with disdain
آنان با تحقیر پیشنهاد مرا رد کردند.

3. Janet looked at him with disdain.
[ترجمه صابر] جانت نگاهی تحقیر آمیز به او کرد
|
[ترجمه گوگل]جانت با تحقیر به او نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]ژانت با تنفر به او نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He regards the political process with disdain.
[ترجمه گوگل]او به روند سیاسی با تحقیر نگاه می کند
[ترجمه ترگمان]او فرآیند سیاسی را با تحقیر می نگرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A great man should disdain flatterers.
[ترجمه محمود] یک انسان بزرگ باید چاپلوسان را به دیده تحقیر بنگرد
|
[ترجمه گوگل]یک مرد بزرگ باید از چاپلوسان بیزار باشد
[ترجمه ترگمان]A باید flatterers را تحقیر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She did not hesitate to express the disdain that she felt.
[ترجمه گوگل]او از بیان حقارتی که احساس می کرد دریغ نکرد
[ترجمه ترگمان]تردید نداشت که آنچه را که احساس می کرد ابراز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He turned his head away in disdain.
[ترجمه گوگل]با تحقیر سرش را برگرداند
[ترجمه ترگمان]سرش را با نفرت برگرداند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was treated with disdain.
[ترجمه گوگل]با او با تحقیر رفتار شد
[ترجمه ترگمان]او با تحقیر رفتار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He has an aristocratic disdain for money.
[ترجمه گوگل]او نسبت به پول بیزاری اشرافی دارد
[ترجمه ترگمان]او یک تحقیر اشرافی برای پول دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He curled his lips in disdain.
[ترجمه گوگل]با تحقیر لب هایش را جمع کرد
[ترجمه ترگمان]با تنفر لب هایش را جمع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She watched me with disdain.
[ترجمه گوگل]او با تحقیر مرا تماشا کرد
[ترجمه ترگمان]با تحقیر به من نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Why does he treat his father with such disdain?
[ترجمه روح‌الله] چرا او با پدرش چنین تحقیرآمیز رفتار می کند؟
|
[ترجمه گوگل]چرا اینقدر با پدرش رفتار می کند؟
[ترجمه ترگمان]چرا با این تحقیر پدرش را معالجه می کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. My suggestion was received with disdain.
[ترجمه گوگل]پیشنهاد من با تحقیر پذیرفته شد
[ترجمه ترگمان]پیشنهاد من با تحقیر پذیرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She turned her head away in disdain.
[ترجمه گوگل]با تحقیر سرش را برگرداند
[ترجمه ترگمان]سرش را به طرف او برگرداند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Judges sometimes show great disdain for the law.
[ترجمه گوگل]قضات گاهی اوقات نسبت به قانون تحقیر زیادی نشان می دهند
[ترجمه ترگمان]گاهی قضات اهانت بزرگی به قانون نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I would certainly disdain to live in such tiny flats.
[ترجمه گوگل]من مطمئنا از زندگی در چنین آپارتمان های کوچکی بیزارم
[ترجمه ترگمان]مسلما از زندگی در چنین آپارتمان کوچک نفرت خواهم داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اهانت (اسم)
contumely, baffle, impertinence, offense, insolence, disrespect, contempt, disdain

تحقیر (اسم)
diminution, slight, contempt, disdain, belittlement, humiliation, scorn, humility, letdown, meiosis

عار (اسم)
shame, disgrace, disdain, scorn

استغنا (اسم)
disdain

خوار شمردن (فعل)
disdain, scorn, despise, contemn

انگلیسی به انگلیسی

• contempt, scorn
look with scorn on, spurn, belittle; refuse in disdain
if you feel disdain for someone or something, you think that they have little value or importance; a formal word.
if you disdain something or disdain to do something, you reject it or refuse to do it because you think that it is not important or is not good enough for you; a formal word.

پیشنهاد کاربران

💢 دوستان کلمات زیر همگی مترادف هم هستند:
🔘 Abhor
🔘 Despise
🔘 Detest
🔘 Loathe
🔘 Hate
🔘 Scorn
🔘 Shun
🔘 Abominate
🔘 Anathematize
🔘 Contemn
🔘 Curse
🔘 Deprecate
...
[مشاهده متن کامل]

🔘 Deride
🔘 Disapprove
🔘 Disdain
🔘 Disfavor
🔘 Disparage
🔘 Execrate
🔘 Nauseate
🔘 Spurn
✅ Definition:
👉 To feel or express intense dislike or hatred toward something or someone.

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: A feeling of scorn or contempt 😤
🔍 مترادف: Scorn, contempt
✅ مثال: He looked at the proposal with disdain, believing it was poorly thought out
تحقیر کردن
در حالت اسم
کسر شأن، کوچک پنداری، دون پنداری، کسر شأن پنداری، خوار/زبون سازی، حقارت، تحقیر کننده
They rejected our ceasefire proposal with disdain
در حالت فعل
دون پنداشتن، کوچک/ناچیز/حقیر شمردن، دست کم گرفتن، تحقیر کردن، به دیده ی حقارت نگریستن، کسر شأن دانستن
...
[مشاهده متن کامل]

They disdained our offer of peace
آن ها پیشنهاد صلح ما را به دیده ی حقارت نکریستند ( تحقیر کردند )
لغت belittle هم به این معانی هستش ( در حالت فعلی )
Don t belittle ( disdain ) yourself
خودت رو دست کم نگیر.
It is belittling ( disdain ) for me to wait behind the door of his f. . king room
برای من افت داره ( تحقیر کنندست، کسر شأنه ) که پشت

ترجمه ی دوستان همگی درست است.
تنها چیزی که می توان افزود این است که سه واژه در انگلیسی معنی تحقیر کردن دارد با بار مفهومی متفاوت :
Disdain : تحقیر کردن همراه با توهین. ( بار مفهومی غیر مودبانه دارد )
...
[مشاهده متن کامل]

Belittle : تحقیر کردن همراه با کوچک شمردن. ( عامیانه : ریز میبینمت )
Humiliate : تحقیر کردن همراه با خوار شمردن. این یکی مودبانه تر است.

در حالتی که در نقش [اسم] به کار برده شود:
بی ارزش پنداری
[هنگامی که یک شخص نسبت به چیزی حس disdain دارد، گویی با توجه به عقاید، سلایق و نظراتش، آن چیز را بی ارزش شمرده یا در مقایسه با دیگران، ارزش کمتری برای آن قائل است. ]
کراهت، حقارت
NOUN
✔️ بیزاری - نفرت
✔️ دون پنداری - کسر شأن پنداری - عار دانی
💠 Gene Simmons, Helen Mirren, Boy George sign open letter supporting Israel’s inclusion in Eurovision
. . . Simmons has always been open about his disdain for drug and alcohol use, and has proudly claimed many times over "I've never been high or drunk in my life".
...
[مشاهده متن کامل]

. . . In March 2011, Simmons visited his birth country, Israel. He described the trip as a "life changing experience". He talked about how he still feels that he is an Israeli: "I'm Israeli. I'm a stranger in America. I'm an outsider". While there, Simmons met his half - brother Kobi, and triplet half - sisters Drora, Sharon and Ogenia. Simmons announced he has plans to take Kiss to Israel. He has said that he is an ardent supporter of Israel. At a press conference in Israel, he spoke in both Hebrew and English.

اسم : بی اعتنایی ، تحقیر ، خفت
فعل : حقیر دانستن ، کوچک شمردن
منبع : کتاب ۱۱۰۰واژه
the feeling of not liking someone or something and thinking that they do not deserve your interest or respect
احساس تنفر و نفرت نسبت به کسی یا چیزی و این که آن کس یا آن چیز استحقاق علاقه و احترام ندارند
...
[مشاهده متن کامل]

He regards the political process with disdain
The mayor’s disdain for his opponents was well know

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/disdain
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : disdain
✅️ اسم ( noun ) : disdain
✅️ صفت ( adjective ) : disdainful
✅️ قید ( adverb ) : disdainfully
اکراه، حس عار داشتن نسبت به چیزی
بیزازی
General disdain for the outcome of the court case led to the elimination of California's "diminished capacity" law
بیزاری عمومی از نتیجه پرونده دادگاه سبب شد که قانون کاهش ظرفیت یا diminished responsibility ( قانونی که مطابق آن برای قتلی که در حالت سلامت عقلی صورت نگیرد قتل عمد محسوب نمی شود و برای آن اشد مجازات صادر نمی شود ) در کالیفرنیا لغو گردد.
...
[مشاهده متن کامل]

ارزش قائل نبودن
کسر شأن ( دانستن ) , عار دانستن
– She watched me with disdain
– He turned his head away in disdain
– She disdained his offer of help
– a great man should disdain flatterers
کوچک شمردن
مورد توجه قرار ندادن
بی اعتنایی کردن
1 - اسم: تحقیر
2 - فعل: حقیر شمردن
مثال:
. Janet looked at him with disdain
ژانت با تحقیر به او نگاه کرد.
. He regards the political process with disdain
او با تحقیر روند سیاسی را در نظر می گیرد.
...
[مشاهده متن کامل]

. The older musicians disdain the new, rock - influenced music
موزیسین های قدیمی موسیقی جدید متأثر از راک را حقیر می شمارند.

a feeling of contempt for someone or something regarded as unworthy or inferior. Mer
the feeling that somebody/something is not good enough to deserve your respect or attention. Ox
بی اعتنایی
بی اعتنایی کردن
بی التفاتی، کم محلی
استخفاف
نفرت، نفرت داشتن از
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس