diddle

/ˈdɪdl̩//ˈdɪdl̩/

معنی: فریفتن، فریب دادن، مغبون کردن
معانی دیگر: (عامیانه) پس و پیش رفتن (به تندی)، لقیدن (مثل هر چیز لق)، جم خوردن (پشت سر هم)، گول زدن، کلاه (سرکسی) گذاشتن، (معمولا با: away) وقت تلف کردن، بیکارگی کردن

جمله های نمونه

1. he doesn't diddle his own friends
او سر دوستان خود کلاه نمی گذارد.

2. He has been diddling with the controls on the television set.
[ترجمه گوگل]او با کنترل های تلویزیون دست و پنجه نرم می کرد
[ترجمه ترگمان]او با کنترل های مربوط به مجموعه تلویزیونی درگیر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I've been diddled! Half of these tomatoes are bad!
[ترجمه حسین کتابدار] سرم کلاه رفته! نصف این گوجه فرنگی ها خرابند.
|
[ترجمه گوگل]دلم گرفته! نیمی از این گوجه فرنگی ها بد هستند!
[ترجمه ترگمان]diddled! نصف این گوجه فرنگی بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She has diddled me out of the rent .
[ترجمه حسین کتابدار] او سر موضوع اجاره، فریبم داد.
|
[ترجمه گوگل]او مرا از اجاره خانه بیرون آورده است
[ترجمه ترگمان]مرا از اجاره خانه محروم کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He diddled me! He said that there were six in a bag, but there were only five.
[ترجمه گوگل]او به من دست زد! او گفت که در یک کیسه شش نفر بودند، اما فقط پنج نفر بودند
[ترجمه ترگمان]مرا diddled! اون گفت که ۶ تا تو کیف هستن ولی فقط پنج تا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They should have finished the work by now if they hadn't spent the afternoon diddling around.
[ترجمه گوگل]اگر بعدازظهر را به سرگرمی نمی گذراندند باید تا الان کار را تمام می کردند
[ترجمه ترگمان]اگر تمام بعدازظهر را صرف بازی کردن نکرده بودند، آن ها باید کار را تمام می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He diddled me out of $ 50 and I can do nothing about it.
[ترجمه گوگل]او از 50 دلار به من پرداخت و من نمی توانم کاری در مورد آن انجام دهم
[ترجمه ترگمان]اون منو از ۵۰ دلار خرید و من هیچ کاری نمی تونم بکنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Stop diddling around and do some work!
[ترجمه حسین کتابدار] از فریب و دغلبازی دست بردارید و کاری انجام دهید!
|
[ترجمه گوگل]دست از سرگردانی بردارید و کمی کار کنید!
[ترجمه ترگمان]به این سو و آن سو نروید و کاری انجام دهید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I realized the restaurant had diddled me out of $ 3 when I checked the bill.
[ترجمه گوگل]وقتی صورتحساب را بررسی کردم متوجه شدم که رستوران 3 دلار از من کم کرده است
[ترجمه ترگمان]وقتی صورت حساب را چک کردم، رستوران مرا از سه دلار محروم کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Diddle the switch see if the light comes on.
[ترجمه گوگل]سوئیچ را بردارید و ببینید آیا چراغ روشن می شود یا خیر
[ترجمه ترگمان]اگر چراغ روشن باشد چراغ را روشن کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They've diddled me out of the rent!
[ترجمه گوگل]آنها من را از اجاره خانه بیرون آورده اند!
[ترجمه ترگمان]مرا از اجاره خانه بیرون کشیده اند!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They'll diddle you out of your last penny if you give them the chance.
[ترجمه گوگل]اگر این فرصت را به آنها بدهی، از آخرین سکه ات بیرون خواهند رفت
[ترجمه ترگمان]اگه این فرصت رو بهشون بدی، diddle
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He diddled with the washing machine, but it still wouldn't work.
[ترجمه گوگل]او با ماشین لباسشویی کار می کرد، اما باز هم کار نمی کرد
[ترجمه ترگمان]او با ماشین لباس شویی سر و کار دارد، اما باز هم جواب نمی دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Don't diddle away your time.
[ترجمه گوگل]وقتت را تلف نکن
[ترجمه ترگمان]وقت تو رو تلف نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فریفتن (فعل)
fudge, cheat, hustle, wile, lure, decoy, charm, inveigle, entice, deceive, bewitch, delude, enchant, seduce, skunk, captivate, diddle, tempt, euchre, fob, jilt, mesmerize

فریب دادن (فعل)
fool, cheat, deceive, defraud, jape, mump, delude, hoodwink, hum, bob, humbug, diddle, thimblerig, dissimulate, mislead, fob, short-change

مغبون کردن (فعل)
cheat, deceive, gull, diddle, swindle, thimblerig

تخصصی

[کامپیوتر] تحریف کردن به وسیله داده .

انگلیسی به انگلیسی

• cheat, swindle; play with, fool with; dawdle
if you diddle someone, you take money from them dishonestly or unfairly; an informal word.

پیشنهاد کاربران

1 -
To get money from someone in a way that is not honest
غیر رسمی/ گرفتن پول از کسی به روشی که صادقانه نیست.
He diddled me! He said that there were six in a bag, but there were only five
...
[مشاهده متن کامل]

I checked the bill and realized the restaurant had diddled me out of $5
2 -
US very informal
To have sex with someone
انگلیسی امریکایی، خیلی غیر رسمی
داشتن رابطه جنسی با کسی.
He's been diddling his secretary for years

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/diddle
پول کسی را از چنگش درآوردن
diddle somebody out of something
They`ll diddle you out of your last penny if you let them
لمس کردن
Cheat
فریب خوردن
فریب دادن
فریب

بپرس