detonate

/ˈdetəˌnet//ˈdetəneɪt/

معنی: منفجر شدن، ترکانیدن، با صدا ترکیدن
معانی دیگر: (با صدای بلند) منفجر کردن یا شدن، ترکیدن، ترکاندن، فراپرت شدن

جمله های نمونه

1. one of the grenades failed to detonate
یکی از نارنجک ها نترکید.

2. France is expected to detonate its first nuclear device in the next few days.
[ترجمه گوگل]انتظار می رود فرانسه اولین دستگاه هسته ای خود را در چند روز آینده منفجر کند
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که فرانسه اولین دستگاه هسته ای خود را در چند روز آینده منفجر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. An engineer tried to detonate the mine.
[ترجمه گوگل]یک مهندس سعی کرد مین را منفجر کند
[ترجمه ترگمان]یه مهندس سعی کرد معدن رو منفجر کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A remote control device was used to detonate the bomb.
[ترجمه گوگل]برای انفجار بمب از یک دستگاه کنترل از راه دور استفاده شده است
[ترجمه ترگمان]برای منفجر کردن بمب از یک دستگاه کنترل از راه دور استفاده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I intend to detonate it as the first craft land.
[ترجمه گوگل]من قصد دارم آن را به عنوان اولین زمین کاردستی منفجر کنم
[ترجمه ترگمان]من قصد دارم که آن را به عنوان اولین فرود سفینه منفجر کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I feel like a bomb about to detonate.
[ترجمه گوگل]احساس می کنم بمبی در حال انفجار است
[ترجمه ترگمان]احساس می کنم یک بمب در حال انفجار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He would try to detonate the hatch bolts when he was about a hundred metres above the river.
[ترجمه گوگل]او سعی می کرد پیچ ​​های دریچه را زمانی که حدود صد متر بالاتر از رودخانه بود منفجر کند
[ترجمه ترگمان]وقتی در حدود صد متر بالاتر از رودخانه بود، سعی می کرد در را منفجر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The bomb failed to detonate.
[ترجمه گوگل]بمب منفجر نشد
[ترجمه ترگمان]این بمب منفجر نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We could detonate a very small atom bomb in the vicinity of another.
[ترجمه گوگل]ما می توانستیم یک بمب اتمی بسیار کوچک را در مجاورت یک بمب اتمی دیگر منفجر کنیم
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم یک بمب اتم کوچک را در نزدیکی دیگری منفجر کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. One may not detonate a nuclear device in the city.
[ترجمه گوگل]نمی توان یک دستگاه هسته ای را در شهر منفجر کرد
[ترجمه ترگمان]ممکن است یک بمب هسته ای در شهر منفجر نشود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Amatols in the form of cast charges detonate more readily than TNT in the same form.
[ترجمه گوگل]آماتول ها به شکل بارهای ریخته گری سریعتر از TNT به همان شکل منفجر می شوند
[ترجمه ترگمان]Amatols به شکل اتهام پرتاب، بیش از تی ان تی را به شکل مشابه منفجر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The warhead is set to detonate just above the target to maximise the damage.
[ترجمه گوگل]کلاهک قرار است درست بالای هدف منفجر شود تا آسیب به حداکثر برسد
[ترجمه ترگمان]کلاهک هسته ای باید درست بالای هدف منفجر شود تا آسیب را به حداکثر برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. So where would you detonate a nuke if you were the Chechens?
[ترجمه گوگل]پس اگر جای چچنی ها بودید کجا بمب اتمی را منفجر می کردید؟
[ترجمه ترگمان]خب، اگه تو \"chechens\" بودی کجا یه بمب اتمی رو منفجر می کردی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Do we detonate if the other Arabs go into the room with him?
[ترجمه گوگل]اگر سایر اعراب با او وارد اتاق شوند، آیا ما منفجر می شویم؟
[ترجمه ترگمان]اگر بقیه عرب ها هم با او وارد اتاق شوند، منفجر خواهیم شد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The beauty of C4 is that you can apply pressure or heat and it will not detonate.
[ترجمه گوگل]زیبایی C4 این است که می توانید فشار یا گرما وارد کنید و منفجر نمی شود
[ترجمه ترگمان]زیبایی C۴ این است که شما می توانید فشار یا گرما را اعمال کنید و منفجر نخواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

منفجر شدن (فعل)
explode, puff, blow out, detonate, erupt, fulminate

ترکانیدن (فعل)
crack, detonate

با صدا ترکیدن (فعل)
pop, detonate

تخصصی

[زمین شناسی] آتشباری انفجاریک فعل وانفعال حرارت زاست که تقریباً فوری ودرزمانی بسیارکوتاه صورت میگیردوباعث می شودکه ماده منفجره ازیک حالت مولکولی ناپایداربه وضعیت پایداربرسد.به مجموعه عملیاتی که برای انفجارموادمنفجره درچال صورت میگیرنداتشباری گفتهمی شود .

انگلیسی به انگلیسی

• set off an explosive; blow up, explode
if someone detonates a bomb or if a bomb detonates, it explodes.

پیشنهاد کاربران

۱. منفجر کردن ۲. منفجر شدن
مثال:
Just let that fact detonate in your brain for a minute
فقط اجازه بدهید که این واقعیت برای یک لحظه در مغز شما منفجر بشود.
Explode

بپرس