deserted

/ˈdezərt//dɪˈzɜːt/

واگذارده، متروک، ویران

جمله های نمونه

1.
هشته،متروکه

2. a deserted place
بیغوله،جای متروکه،سوت و کور

3. a deserted village
دهکده ی رها شده (خالی از سکنه)

4. he deserted his unit, and after a while was captured and punished
او واحد خود را ترک کرد و پس از چندی گرفتار و تنبیه شد.

5. he deserted his wife and children and followed a dancer all the way to france
او زن و بچه ی خود را ترک کرد و دنبال یک رقاصه به فرانسه رفت.

6. he deserted us and went over to the rival camp
او ما را ترک کرد و به دسته ی رقبای ما گروید.

7. the windows of the deserted house had been nailed down
پنجره های خانه ی متروکه با میخ بسته شده بود.

8. wolves littered their young in deserted farmhouses
گرگ ها در خانه های متروک روستایی زایمان می کردند.

9. as the enemy approached, the people deserted the city and took refuge in the mountains
دشمن که نزدیک شد مردم شهر را رها کردند و به کوهستان ها پناه بردند.

10. the movie started with the image of a deserted town
فیلم سینمایی با تصویری از یک شهر مترو که آغاز شد.

11. as soon as he saw the enemy, his courage deserted him
تا دشمن را دید جرات خود را از دست داد.

12. The convicts were deported to a deserted island.
[ترجمه گوگل]محکومین را به جزیره ای متروک تبعید کردند
[ترجمه ترگمان]The به یک جزیره متروک تبعید شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The police are looking for a woman who deserted her children.
[ترجمه گوگل]پلیس به دنبال زنی است که فرزندانش را ترک کرده است
[ترجمه ترگمان]پلیس دنبال یه زن میگرده که بچه هاشو ول کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Harry deserted during the food shortage.
[ترجمه گوگل]هری در زمان کمبود غذا ترک کرد
[ترجمه ترگمان]در طول کمبود غذا، هری خالی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He felt that his muse had deserted him .
[ترجمه کیمیا رستمی] او احساس کرد خلاقیتش او را ترک کرده است. ( او احساس کرد که توانایی خلاقیت و ابتکار خود را از دست داده است )
|
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که موزش او را ترک کرده است
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که muse او را ترک کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He deserted from army intelligence last month.
[ترجمه گوگل]او ماه گذشته از اطلاعات ارتش فرار کرد
[ترجمه ترگمان]اون ماه پیش از هوش ارتش فرار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. All my confidence/courage deserted me when I walked into the exam room.
[ترجمه گوگل]وقتی وارد اتاق امتحان شدم تمام اعتماد به نفس/شجاعتم مرا رها کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی وارد اتاق معاینه شدم، همه اعتماد به نفسم را خالی کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• abandoned, forsaken

پیشنهاد کاربران

۱. خلوت. خالی از سکنه ۲. متروکه ۳. بی کس. بی سرپرست
مثال:
I dread going into that deserted house.
می ترسم وارد آن خانه متروکه بشوم.
سوت وکور
دور افتاده
1 -
If a place is deserted, there are no people in it/ having no people or things in it; empty
خالی، خالی از سکنه
a deserted building/street
The coastal resorts are deserted in winter
...
[مشاهده متن کامل]

We parked in a deserted lot near the river
In the videos, that have gone viral on the social media platform, Javier shows empty places and claims that all the buildings, cars, and streets are deserted
2 -
left alone in a difficult situation
رها شده در شرایط سخت، طرد شده
a deserted wife

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/deserted
/dɪˈzərt̮əd/
خالی
Dessert میشه دسر
Desert میشه بیابان و معنی دومش به عنوان فعل میشه ترک کردن
پس deserted میشه متروکه یا past of desert
Deserted city
Crowded
ترد شده ، ویران
Empty , with no one there
Deserted wife/child/husband
کسی که ( زن، مردیا بچه ) تنهاست و همسرش، مادرش یا پدرش ترکش کرده.
In practice, the treatment of widows and deserted wives varied considerably from region to region.
خلوت
کم رفت و آمد
نبودن کسی در خیابان
Deserted at night
خرابه
ویران
Ruin

متروکه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس