deputize

/ˈdepjəˌtaɪz//ˈdepjʊtaɪz/

معنی: نمایندگی دادن، نمایندگی کردن، نیابت کردن
معانی دیگر: به نیابت (از سوی کسی) عمل کردن، (نمایندگی کسی را) به عهده گرفتن، جانشین کسی بودن، به نمایندگی برگزیدن، به معاونت برگزیدن

جمله های نمونه

1. Ms Green has asked me to deputize for her at the meeting.
[ترجمه بهناز] خانم گرین از من خواست تا به عنوان نماینده او در جلسه حضور داشته باشم
|
[ترجمه گوگل]خانم گرین از من خواسته است که در این جلسه معاون او باشم
[ترجمه ترگمان]خانم گرین از من خواسته است که در جلسه منتظر او باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He will deputize for the foreign minister.
[ترجمه گوگل]معاون وزیر امور خارجه خواهد بود
[ترجمه ترگمان]او منتظر وزیر امور خارجه خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. My secretary will deputize for me at the meeting.
[ترجمه علی جادری] منشی من در جلسه ( به جای من ) من را نمایندگی خواهد کرد .
|
[ترجمه گوگل]منشی من در جلسه برای من جانشین خواهد شد
[ترجمه ترگمان]منشی من در جلسه منتظر من خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He is required to deputize for the Assistant Dean and Dean as and when necessary.
[ترجمه گوگل]وی موظف است در صورت لزوم معاونت و معاونت را به عهده بگیرد
[ترجمه ترگمان]لازم است که دین و دین و هر وقت که لازم باشد به او کمک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. If photography was ever allowed to deputize FOR art. . . in the end it would either supplant or completely corrupt art.
[ترجمه گوگل]اگر روزی اجازه داده شد که عکاسی برای هنر جانشین شود در نهایت یا جایگزین هنر می شود یا کاملاً فاسد می شود
[ترجمه ترگمان]اگر تا به حال به عکاسی اجازه داده شد تا برای هنر به کار خود ادامه دهد، در پایان این کار، یا یک هنر فاسد و یا کاملا فاسد انجام خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Deputize for securities investment, provide analytical reports of stock economy and securities market, as well as related consultation services.
[ترجمه گوگل]معاونت سرمایه گذاری اوراق بهادار، ارائه گزارش های تحلیلی از اقتصاد سهام و بازار اوراق بهادار و همچنین خدمات مشاوره ای مرتبط
[ترجمه ترگمان]deputize برای سرمایه گذاری در اوراق بهادار، گزارش های تحلیلی از اقتصاد سهام و بازار اوراق بهادار و نیز خدمات مشاوره مربوطه ارایه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. If the author does not hope ChinaCourt. org deputize for his copyright, please indicate, "The author will asserted the copyright of the article on its own".
[ترجمه گوگل]اگر نویسنده امیدوار نیست دادگاه چین org برای کپی رایت خود را جایگزین کنید، لطفاً مشخص کنید، "نویسنده به تنهایی حق چاپ مقاله را تایید می کند"
[ترجمه ترگمان]اگر نویسنده امیدوار نباشد org deputize برای کپی رایت او، لطفا نشان دهید، \"نویسنده بر حق مولف این مقاله تاکید خواهد کرد\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He will deputize for Denis Ranque, in particular in representing the Group vis vis key customers.
[ترجمه گوگل]او جانشین Denis Ranque خواهد بود، به ویژه در نمایندگی گروه در مقابل مشتریان کلیدی
[ترجمه ترگمان]او به طور خاص به دنبال دنیس Ranque خواهد بود که به طور خاص به نمایندگی از گروه در مقابل مشتریان کلیدی عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Could the Foreign - funded enterprise deputize the business of import and export?
[ترجمه گوگل]آیا شرکتی که سرمایه خارجی دارد می تواند تجارت واردات و صادرات را جایگزین کند؟
[ترجمه ترگمان]آیا شرکت سرمایه گذاری خارجی می تواند تجارت واردات و صادرات را به تعویق بیاندازد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Herr Schulmann cannot be here to welcome you and has asked me to deputize.
[ترجمه گوگل]آقای شولمن نمی تواند برای استقبال از شما اینجا باشد و از من خواسته است که معاونت کنم
[ترجمه ترگمان]آقای Schulmann نمی تواند اینجا باشد تا به شما خوش آمد بگوید و از من خواست که به deputize بروم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Not only did he have the cops, but he would deputize certain Union members to walk around the hall with guns.
[ترجمه گوگل]او نه تنها پلیس را در اختیار داشت، بلکه برخی از اعضای اتحادیه را به عنوان جانشین می‌کرد تا با اسلحه در سالن قدم بزنند
[ترجمه ترگمان]نه تنها پلیس را داشت، اما مطمئن بود که چند نفر از اعضای اتحادیه با تفنگ هایشان در سرسرا قدم بزنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. My boss had to go to the Caribbean unexpectedly and asked me to deputize.
[ترجمه گوگل]رئیس من مجبور شد به طور غیرمنتظره ای به کارائیب برود و از من خواست که معاونت کنم
[ترجمه ترگمان]رئیسم مجبور شد به جزایر کارائیب برم و از من خواست که به deputize بروم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. System test shows that the SMTP proxy is transparent to users, and can deputize for multiple email services, prevent virus intrusion and leakage of internal content efficiently.
[ترجمه گوگل]تست سیستم نشان می دهد که پروکسی SMTP برای کاربران شفاف است و می تواند چندین سرویس ایمیل را جایگزین کند، از نفوذ ویروس و نشت محتوای داخلی به طور موثر جلوگیری کند
[ترجمه ترگمان]تست سیستم نشان می دهد که پیشکار SMTP برای کاربران شفاف است و می تواند برای خدمات متعدد الکترونیکی ارسال کند، از نفوذ ویروس و نشت به طور موثر استفاده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I have not played many games and I know that when I'm called up, I can't be inferior to the goalkeeper I deputize for.
[ترجمه گوگل]من بازی های زیادی انجام نداده ام و می دانم که وقتی دعوت می شوم، نمی توانم از دروازه بانی که به عنوان جانشین او هستم، کمتر باشم
[ترجمه ترگمان]من بازی های زیادی را بازی نکرده ام و می دانم که وقتی بیدار می شوم، نمی توانم به عنوان یک دروازه بان که به خاطر آن کار می کنم پایین تر باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نمایندگی دادن (فعل)
delegate, deputize

نمایندگی کردن (فعل)
represent, depute, deputize

نیابت کردن (فعل)
deputize

انگلیسی به انگلیسی

• appoint a deputy, appoint a representative; act as a deputy, act as a representative (also deputise)
if you deputize for someone, you do something on their behalf, such as attend a meeting or give a speech.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : depute / deputize
✅️ اسم ( noun ) : deputy / deputation / deputyship
✅️ صفت ( adjective ) : _
✅️ قید ( adverb ) : _
۱. نمایندگی ( کسی را ) به عهده گرفتن. سمت نمایندگی ( کسی را ) داشتن. به نیابت ( کسی ) عمل کردن. جانشین ( کسی ) بودن
مثال:
the post - holder is required to deputize for the manager in their absence
از متصدی پست درخواست شده که سمت نمایندگی مدیر را در نبودشان به عهده بگیرند.
کسی را نمایندهیدن = نماینده کسی بودن.
کسی را نمایندهاندن = نماینده کردن کسی.
وکالت دادن

بپرس