depopulate

/diˈpɑːpjəˌlet//ˌdiːˈpɒpjʊleɪt/

معنی: خرد شدن، کم جمعیت کردن، خالی از سکنه کردن، از ابادی انداختن
معانی دیگر: (کاهش جمعیت در اثر جنگ و بیماری وغیره) چپیره زدایی کردن، مردم زدایی کردن، از جمعیت کاستن

جمله های نمونه

1. The conquerors depopulated the enemy's country by destruction and expulsion.
[ترجمه گوگل]فاتحان با ویرانی و اخراج کشور دشمن را خالی از سکنه کردند
[ترجمه ترگمان]فاتحان، کشور دشمن را ویران و اخراج کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The disease could depopulate this whole region.
[ترجمه گوگل]این بیماری می تواند کل این منطقه را خالی از سکنه کند
[ترجمه ترگمان]این بیماری می تواند به کل منطقه سرایت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Whole stretches of land were laid waste and depopulated.
[ترجمه گوگل]بخش‌های زیادی از زمین ویران و خالی از سکنه شد
[ترجمه ترگمان]گستره وسیعی از زمین ها بایر و خالی از سکنه شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The region was depopulated by disease/famine/war.
[ترجمه گوگل]این منطقه به دلیل بیماری / قحطی / جنگ خالی از سکنه شد
[ترجمه ترگمان]منطقه به وسیله بیماری \/ قحطی \/ جنگ خالی از سکنه شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The famine threatened to depopulate the continent.
[ترجمه گوگل]قحطی این قاره را تهدید به خالی شدن از جمعیت کرد
[ترجمه ترگمان]قحطی تهدید کرد که قاره را نابود می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She wants to depopulate the earth and liberate the plants.
[ترجمه گوگل]او می خواهد زمین را خالی از سکنه کند و گیاهان را آزاد کند
[ترجمه ترگمان]او می خواهد زمین را رها کند و گیاهان را آزاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Confusion and resentment suffused the depopulated corporate corridors.
[ترجمه گوگل]سردرگمی و خشم راهروهای خالی از سکنه شرکت ها را فرا گرفت
[ترجمه ترگمان]سردرگمی و رنجش از راهروهای شلوغ جمعیت به گوش می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Recently a Rockefeller agent in Japan told me of a plan to build 500 nuclear reactors in China and then blow them up with an earthquake machine in order to “depopulate China. ”
[ترجمه گوگل]اخیراً یکی از مأموران راکفلر در ژاپن به من از طرحی برای ساخت 500 راکتور هسته‌ای در چین و سپس منفجر کردن آن‌ها با ماشین زلزله به منظور «تخلیه چین از جمعیت» گفت ”
[ترجمه ترگمان]اخیرا یک عامل راکفلر در ژاپن به من گفت که طرحی را برای ساخت ۵۰۰ رآکتور هسته ای در چین به من گفت و سپس آن ها را با یک ماشین زلزله به منظور \"depopulate چین\" منفجر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The story of the Hebrews is of a nomadic tribal people who settled the Holy Land - a depopulated fertile agricultural area.
[ترجمه گوگل]داستان عبرانیان درباره یک قوم قبیله ای کوچ نشین است که در سرزمین مقدس - یک منطقه کشاورزی حاصلخیز خالی از سکنه - ساکن شدند
[ترجمه ترگمان]داستان یهودیان قبایل چادرنشین است که زمین مقدس را مستقر می کنند - یک منطقه کشاورزی که از سکنه خالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. King Ptolemy prohibited Hegesias from lecturing, lest he depopulate the country.
[ترجمه گوگل]پادشاه بطلمیوس هگزیاس را از سخنرانی منع کرد تا مبادا کشور را خالی از سکنه کند
[ترجمه ترگمان]پادشاه بطلمیوس رشته سخنرانی را از سخنرانی منع کرد، تا مبادا او کشور را ترک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خرد شدن (فعل)
abate, diminish, wane, dwindle, slacken, relent, pass off, shrink, crush, decrease, lessen, decline, remit, narrow, flag, lower, de-escalate, crack up, depopulate, relax, fall away, grow away, grow down, pink, shrink away

کم جمعیت کردن (فعل)
depopulate

خالی از سکنه کردن (فعل)
depopulate, dispeople, walk out on

از ابادی انداختن (فعل)
desolate, depopulate

انگلیسی به انگلیسی

• reduce the number of inhabitants
if something depopulates an area, it greatly reduces the number of people living there.

پیشنهاد کاربران

بپرس