depict

/dəˈpɪkt//dɪˈpɪkt/

معنی: نمایش دادن، مجسم کردن، شرح دادن، نقش کردن، رسم کردن، منقوش کردن
معانی دیگر: تصویر کردن، نشان دادن، نگاره کردن، دیسه کردن، بیان کردن، هویدا کردن، دیس گویی کردن، آشکار کردن، شناسا کردن، نمایش دادن بوسیله نقشه و مانند ان

جمله های نمونه

1. her stories depict various aspects of city life
داستان های او جنبه های گوناگونی از زندگی شهری را هویدا می کند.

2. The artist and the author both tried to depict the sunset's beauty.
[ترجمه محسن قنبری] هنرمند و نویسنده هر دو سعی کردند زیبایی غروب آفتاب را تصویر کنند
|
[ترجمه گوگل]هنرمند و نویسنده هر دو سعی کردند زیبایی غروب خورشید را به تصویر بکشند
[ترجمه ترگمان]هنرمند و نویسنده هر دو تلاش کردند تا زیبایی غروب خورشید را به تصویر بکشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Mr. Salinger depicted the juvenile character with great accuracy,
[ترجمه محسن قنبری] آقای" سالینگر شخصیت جوان را با دقت زیادی تصویر کرده است
|
[ترجمه گوگل]آقای سلینجر شخصیت نوجوان را با دقت زیادی به تصویر کشیده است
[ترجمه ترگمان]آقای Salinger شخصیت نوجوان را با دقت فراوان توصیف کرد،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The extent of the disaster can scarcely be depicted in words.
[ترجمه محسن قنبری] میزان فاجعه به سختی می تواند با کلمات توصیف شود
|
[ترجمه گوگل]وسعت فاجعه را به سختی می توان با کلمات توصیف کرد
[ترجمه ترگمان]میزان فاجعه به سختی می تواند در کلمات به تصویر کشیده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Although we still depict nostalgic snow scenes on Christmas cards, winters are now very much warmer.
[ترجمه لیدا] هر چند که ما هنوز مناظر برفی نوستالژیک روی کارت های کریسمس می کشیم، اما حالا زمستان ها گرم تر هستند.
|
[ترجمه محسن قنبری] اگرچه ما هنوز صحنه های نوستالژیک برفی را در کارت های کریسمس نشان می دهیم، اما زمستان ها اکنون بسیار گرمتر هستند.
|
[ترجمه گوگل]اگرچه ما هنوز صحنه های نوستالژیک برفی را روی کارت های کریسمس به تصویر می کشیم، زمستان ها اکنون بسیار گرم تر است
[ترجمه ترگمان]اگرچه ما هنوز صحنه های برفی را در کارت های کریسمس به تصویر می کشیم، اما در حال حاضر بسیار گرم تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her paintings depict the lives of ordinary people in the last century.
[ترجمه محسن قنبری] نقاشی های او زندگی عوام را در قرن گذشته نشان می دهد.
|
[ترجمه گوگل]نقاشی های او زندگی مردم عادی در قرن گذشته را به تصویر می کشد
[ترجمه ترگمان]نقاشی های او زندگی مردم عادی را در قرن گذشته به تصویر می کشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The media depict him as a left-wing bogeyman.
[ترجمه محسن قنبری] رسانه ها او را به عنوان هیولایی چپ گرا معرفی می کنند
|
[ترجمه گوگل]رسانه‌ها او را به‌عنوان یک مرد چپ‌گرا معرفی می‌کنند
[ترجمه ترگمان]رسانه ها او را به عنوان هیولایی از جناح چپ به تصویر می کشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The rock drawings depict a variety of stylized human, bird and mythological figures and patterns.
[ترجمه گوگل]نقاشی‌های سنگی انواع شخصیت‌ها و نقش‌های اسطوره‌ای انسان، پرنده و اسطوره‌ای را به تصویر می‌کشند
[ترجمه ترگمان]نقاشی های سنگی طیف متنوعی از شخصیت های انسانی، پرندگان و شخصیت های افسانه ای را به تصویر می کشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In the film, he is able to depict the sense of otherness and alienation that many teenagers feel.
[ترجمه گوگل]او در فیلم قادر است حس دیگری بودن و بیگانگی را که بسیاری از نوجوانان احساس می کنند را به تصویر بکشد
[ترجمه ترگمان]او در این فیلم قادر است حس of و بیگانگی را که بسیاری از نوجوانان احساس می کنند، به تصویر بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Children's books often depict farmyard animals as gentle, lovable creatures.
[ترجمه گوگل]کتاب‌های کودکان اغلب حیوانات حیاط مزرعه را موجوداتی مهربان و دوست‌داشتنی نشان می‌دهند
[ترجمه ترگمان]کتاب های کودکان اغلب حیوانات خانگی را به عنوان موجوداتی مهربان و دوست داشتنی توصیف می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Some nationalists would like to depict the British monarchy as a purely English institution.
[ترجمه گوگل]برخی از ملی گرایان مایلند سلطنت بریتانیا را به عنوان یک نهاد صرفاً انگلیسی به تصویر بکشند
[ترجمه ترگمان]برخی از ملی گرایان دوست دارند که پادشاهی بریتانیا را به عنوان یک نهاد کاملا انگلیسی به تصویر بکشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The advertisements depict smoking as glamorous and attractive.
[ترجمه گوگل]تبلیغات سیگار کشیدن را جذاب و جذاب نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]تبلیغات نشان می دهند که سیگار کشیدن فریبنده و جذاب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Both pictures depict a glass vase set on a stone plinth with variegated tulips, daffodils, irises and other flowers.
[ترجمه گوگل]هر دو تصویر گلدانی شیشه‌ای را نشان می‌دهند که روی یک ازاره سنگی با لاله‌های رنگارنگ، نرگس، زنبق و گل‌های دیگر قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]هر دو تصویر یک گلدان شیشه ای را به تصویر می کشند که روی یک پایه سنگی قرار دارند، با tulips، نرگس زرد، irises و گل های دیگر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. These four basic styles depict essentially different leadership styles.
[ترجمه گوگل]این چهار سبک اساسی اساساً سبک های رهبری متفاوتی را به تصویر می کشند
[ترجمه ترگمان]این چهار سبک ابتدایی اساسا سبک های رهبری متفاوتی را نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Roehler's direction, and Hagen Bogdanski's black-and-white cinematography depict the nightmarish, ruined landscape of Hanna's hopes.
[ترجمه گوگل]کارگردانی رولر، و فیلمبرداری سیاه و سفید هاگن بوگدانسکی، منظره کابوس‌وار و ویران شده امیدهای هانا را به تصویر می‌کشد
[ترجمه ترگمان]مسیر Roehler، و سینمای سیاه و سفید هاگن Bogdanski، چشم انداز nightmarish و ویران امید هانا را به تصویر می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Both masters and men moreover chose to depict women as wilful and capricious.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، هم استادان و هم مردان تصمیم گرفتند که زنان را با اراده و دمدمی مزاج نشان دهند
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، هر دو تن از استادان و مردان به خوبی انتخاب کرده بودند که زنان را به شکل ارادی و دمدمی نقاشی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The museum does depict Stalin unsympathetically.
[ترجمه گوگل]این موزه استالین را به شکلی بی‌درد به تصویر می‌کشد
[ترجمه ترگمان]موزه، استالین unsympathetically را به تصویر می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نمایش دادن (فعل)
perform, execute, act, display, represent, exhibit, depict, expose, depicture, enact

مجسم کردن (فعل)
epitomize, character, figure, depict, image, picture, embody, portray, depicture, incarnate

شرح دادن (فعل)
give, relate, depict, illustrate, demonstrate, explain, detail, describe, narrate, fill in

نقش کردن (فعل)
depict, grave, inscribe, engrave, depicture

رسم کردن (فعل)
trace, depict, draw, plot

منقوش کردن (فعل)
depict, draw, imprint, engrave

تخصصی

[ریاضیات] نشان دادن، معین شدن، رسم کردن، نقش کردن

انگلیسی به انگلیسی

• portray, characterize, draw, describe
if you depict someone or something, you draw them in a painting or cartoon.
to depict someone or something also means to describe them in words.

پیشنهاد کاربران

show
۱. نقاشی کردن: توصیف یا نمایش چیزی به وسیله نقاشی یا تصویر.
۲. توصیف کردن: بیان یا شرح دادن یک موضوع یا صحنه به کمک کلمات یا توصیفات.
۳. نمایش دادن: ارائه یک تصویر یا توصیفی از یک موضوع یا وقایع به صورت گفتاری یا تصویری.
...
[مشاهده متن کامل]

۴. تصویرسازی: ساختن یک تصویر ذهنی یا توصیفی از چیزی با استفاده از کلمات یا تصاویر.

مجسم کردن
۱. تصویر کردن. نشان دادن ۲. شرح دادن. توصیف کردن
مثال:
The artist and the author both tried to depict the sunset's beauty.
هنرمند و نویسنده هر دو تلاش کردند که زیبایی غروب آفتاب را به تصویر بکشیند.
بهترین معنی به تصویر کشیدنه
نمایش دادن، مجسم کردن، به تصویر کشیدن
با رسم شکل نشان دادن
ارائه دادن
1. به تصویر کشیدن ( کسی یا چیزی ) - نشان دادن ( کسی یا چیزی )
2. توصیف کردن ( شرح دادن ) ( با کلمات )
Show. . . . portray. . . picture
نشان دادن
به تصویر کشیدن
Describe
توصیف کردن
depict ( verb ) = portray ( verb )
به معناهای : به تصویر کشیدن، مجسم کردن، توصیف کردن، نشان دادن، ترسیم کردن
e. g. The painting depicts a male figure lying prone
اون نقاشی به تصویر می کشه هیکل یه مرد رو در حالت درازکش
به تصویر کشیدن
ترسیم کردن
Show by a drawing or other art form
به تصویر کشیدن موضوعی، مطلبی، . . .
بصورت مصور بیان کردن
بصورت داستانی شرح دادن
مجسم کردن
به تصویر کشیده شدن
تصور کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس