delineate

/dəˈlɪniˌet//dɪˈlɪnɪeɪt/

معنی: معین کردن، ترسیم نمودن
معانی دیگر: ترسیم کردن، (خطوط کلی چیزی را) کشیدن، نمای چیزی را رسم کردن، تصویر کردن -2توصیف کردن، شرح دادن، وارد جزئیات شدن، مشخص کردن

جمله های نمونه

1. Biography must to some extent delineate characters.
[ترجمه میلاد زادرفیع ثابت] زندگینامه باید تا حدودی شخصیت ها را توصیف کند.
|
[ترجمه گوگل]بیوگرافی باید تا حدی شخصیت ها را مشخص کند
[ترجمه ترگمان]زندگینامه باید تا حدودی حروف را ترسیم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. For now, most could not delineate, with any confidence, what their new role entailed.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر، اکثر آنها نمی‌توانستند، با هیچ اطمینانی، نقش جدیدشان را مشخص کنند
[ترجمه ترگمان]زیرا در حال حاضر، اغلب آن ها نمی توانستند، با هر گونه اعتماد به نفس، و نقش جدید خود را توصیف کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The aim of environment analysis is to delineate the target investment area, industry and partner.
[ترجمه گوگل]هدف از تجزیه و تحلیل محیط، تعیین حوزه سرمایه گذاری هدف، صنعت و شریک است
[ترجمه ترگمان]هدف آنالیز محیطی مشخص کردن منطقه سرمایه گذاری هدف، صنعت و شریک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. MR can delineate lesions affecting infundibular stems and distinguish them from the pituitary gland or hypothalamus.
[ترجمه گوگل]MR می تواند ضایعات مؤثر بر ساقه های زیرین را مشخص کند و آنها را از غده هیپوفیز یا هیپوتالاموس متمایز کند
[ترجمه ترگمان]MR می تواند آسیب های ناشی از ساقه های infundibular را توضیح داده و آن ها را از غده هیپوفیز و هیپوتالاموس تشخیص دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. MRI can delineate normal meniscus and articular cartilage.
[ترجمه گوگل]MRI می تواند منیسک طبیعی و غضروف مفصلی را مشخص کند
[ترجمه ترگمان]MRI می تواند meniscus نرمال و غضروف ناپذیر را تعیین کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Further work with alpha 2 agonists will hopefully delineate the locations and interactions of these agents.
[ترجمه گوگل]کار بیشتر با آگونیست های آلفا 2 امیدوار است مکان ها و تعاملات این عوامل را مشخص کند
[ترجمه ترگمان]کار بیشتر با آلفا ۲ agonists مکان و تعاملات این عوامل را مشخص می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The law and the necessary punishments delineate a bottom line for decent human interaction.
[ترجمه گوگل]قانون و مجازات‌های لازم برای تعامل شایسته انسانی، نقطه پایانی را مشخص می‌کند
[ترجمه ترگمان]این قانون و مجازات ها ضروری یک خط پایین را برای تعامل انسانی مناسب تشریح می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. As communities define and delineate the severable development rights for their programme they should consider the maximum projected and acceptable amount of future development in their region.
[ترجمه گوگل]همانطور که جوامع حقوق توسعه قابل تفکیک را برای برنامه خود تعریف و مشخص می کنند، باید حداکثر میزان پیش بینی شده و قابل قبول توسعه آینده در منطقه خود را در نظر بگیرند
[ترجمه ترگمان]همان طور که جوامع حقوق توسعه هزاره را برای برنامه خود تعیین و تشریح می کنند، باید حداکثر میزان پیش بینی شده و قابل قبولی توسعه آینده در منطقه خود را در نظر بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Objective To delineate the immune regulatory pathway in pathogenesis of systemic lupus erythematosus (SLE) by using gene expression profile analysis.
[ترجمه گوگل]هدف: تعیین مسیر تنظیمی ایمنی در پاتوژنز لوپوس اریتماتوز سیستمیک (SLE) با استفاده از تجزیه و تحلیل پروفایل بیان ژن
[ترجمه ترگمان]هدف تعیین مسیر قانونگذاری سیستم ایمنی در بیماری زایی of سیستمیک با استفاده از تحلیل پروفایل ژن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Delineate the type of data being described by the data name.
[ترجمه گوگل]نوع داده ای را که با نام داده توصیف می شود مشخص کنید
[ترجمه ترگمان]delineate نوع داده ها که توسط نام داده ها توصیف می شوند را مشخص کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Objective To delineate the m orp hology and ecology of a new human schistosome species.
[ترجمه گوگل]هدف تشریح هولوژی m orp و بوم شناسی یک گونه شیستوزوم انسانی جدید
[ترجمه ترگمان]هدف مشخص کردن the orp و بوم شناسی یک گونه جدید از گونه های زیستی انسان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. CS & Delineate is a software development company with offices in Beijing, China and Zurich Switzerland.
[ترجمه گوگل]CS, Delineate یک شرکت توسعه نرم افزار با دفاتر در پکن، چین و زوریخ سوئیس است
[ترجمه ترگمان]CS & یک شرکت توسعه نرم افزاری با دفاتری در پکن، چین و سوییس سوییس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Objective To delineate the biological features between the transformed human articular chondrocytes and normal chord ro - cutes.
[ترجمه گوگل]هدف: تشریح ویژگی‌های بیولوژیکی بین سلول‌های غضروفی مفصلی انسان تبدیل شده و خطوط وتر طبیعی
[ترجمه ترگمان]هدف تعیین ویژگی های زیستی بین the transformed human و chord طبیعی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Four experiments delineate the effects of price expectation and confidence on the internal reference price.
[ترجمه گوگل]چهار آزمایش تأثیرات انتظار قیمت و اطمینان را بر قیمت مرجع داخلی مشخص می کند
[ترجمه ترگمان]چهار آزمایش اثرات انتظار قیمت و اعتماد به قیمت مرجع داخلی را تشریح کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Women are aways be delineate not as good as men.
[ترجمه گوگل]زنان به خوبی مردان نیستند
[ترجمه ترگمان]زن ها همیشه عادت دارند تا به اندازه مردها خوب نباشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

معین کردن (فعل)
assign, settle, establish, fix, specify, appoint, designate, determine, ascertain, define, delineate, denominate, cast

ترسیم نمودن (فعل)
delineate

تخصصی

[نساجی] ترسیم کردن - توصیف کردن
[ریاضیات] نمایش دادن، مشخص کردن، توصیف کردن، ترسیم کردن

انگلیسی به انگلیسی

• describe, draw, sketch
if an idea or argument is delineated, it is described or defined in great detail; a formal use.
if you delineate a border, you say exactly where it is going to be.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: To describe or portray something in detail 🖋️
🔍 مترادف: Outline
✅ مثال: The report clearly delineates the steps needed to improve the company's performance.
** To describe or portray something precisely.
** چیزی را با دقت توصیف یا ترسیم کردن.
**مترادف:**
- Describe
- Outline
- Depict
**متضاد:**
- Obscure
- Confuse
- Distort
...
[مشاهده متن کامل]

**مثال:**
1. The artist was able to delineate the landscape with incredible detail.
2. In her report, she delineated the steps necessary to complete the project.
3. The map clearly delineates the boundaries of the different regions.

delineate = to describe or mark the edge of something
delineate = to describe something completely, including details
نشان دادن
تبیین کردن، تمییز دادن ، با جزئیات توصیف کردن، معین کردن
describe in vivid detail
دقیقا یعنی تفکیک کردن
تشخیص دادن، تمیز دادن.
مثال:
The boy could not delineate type A car from type B car.
آن پسر قادر به تشخیص خودروی نوع الف از خودروی نوع ب نبود.

بپرس