فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: degrades, degrading, degraded
حالات: degrades, degrading, degraded
• (1) تعریف: to bring (someone or something) down in moral or intellectual character; deprave; debase.
• مترادف: corrupt, debase, deprave
• متضاد: uplift
• مشابه: debauch, pervert, rot, subvert, taint
• مترادف: corrupt, debase, deprave
• متضاد: uplift
• مشابه: debauch, pervert, rot, subvert, taint
- The board felt that such risqu� literature would degrade the minds of the youth.
[ترجمه گوگل] هیئت مدیره احساس کرد که چنین ادبیات خطرناکی ذهن جوانان را تحقیر می کند
[ترجمه ترگمان] هیات مدیره احساس می کرد که این ادبیات risqu ذهن جوانان را تنزل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هیات مدیره احساس می کرد که این ادبیات risqu ذهن جوانان را تنزل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to bring (someone) down from a higher to a lower rank, degree, status, or the like, esp. to deprive of a position, title, or office.
• مترادف: bust, demote, downgrade
• متضاد: advance, elevate
• مشابه: abase, cashier, defrock, demean, depose, dethrone, dismiss, disparage, lower, remove, unseat
• مترادف: bust, demote, downgrade
• متضاد: advance, elevate
• مشابه: abase, cashier, defrock, demean, depose, dethrone, dismiss, disparage, lower, remove, unseat
- Because of his disrespectful behavior toward an officer, he was degraded to private.
[ترجمه گوگل] به دلیل رفتار بی احترامی که نسبت به یک افسر داشت، او را به خصوصی تنزل دادند
[ترجمه ترگمان] به خاطر رفتار disrespectful نسبت به یک افسر از آن به خصوصی تنزل کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به خاطر رفتار disrespectful نسبت به یک افسر از آن به خصوصی تنزل کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to lower in the opinion of others or in self-respect; bring into dishonor or disgrace.
• مترادف: abase, demean, discredit, disgrace, dishonor, disparage, shame, soil
• متضاد: dignify, exalt
• مشابه: belittle, defame, deflate, denigrate, dirty, humble, humiliate, taint, tarnish
• مترادف: abase, demean, discredit, disgrace, dishonor, disparage, shame, soil
• متضاد: dignify, exalt
• مشابه: belittle, defame, deflate, denigrate, dirty, humble, humiliate, taint, tarnish
- The discovery of his involvement in the scandal degraded him in the eyes of the public.
[ترجمه گوگل] کشف دست داشتن او در این رسوایی او را در نظر مردم تحقیر کرد
[ترجمه ترگمان] کشف دخالت او در این رسوایی او را در انظار عمومی خوار کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کشف دخالت او در این رسوایی او را در انظار عمومی خوار کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It's honest work, so I don't feel it degrades me to do it.
[ترجمه زینب سرآمد] این کار شرافتمندانه است، بنابراین احساس نمی کنم انجام دادن آن ارزش مرا کم کند.|
[ترجمه گوگل] این کار صادقانه است، بنابراین من احساس نمی کنم انجام آن من را تحقیر می کند[ترجمه ترگمان] این کار شرافتمندانه است، برای همین احساس نمی کنم که این کار برای من بی ارزش است که این کار را بکنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to reduce in value, amount, or intensity.
• مترادف: debase, depress, devalue, lower, reduce
• مشابه: alloy, deplete, deprecate, depreciate
• مترادف: debase, depress, devalue, lower, reduce
• مشابه: alloy, deplete, deprecate, depreciate
- Excessive farming of the land degraded the soil.
[ترجمه گوگل] کشاورزی بیش از حد زمین باعث تخریب خاک شد
[ترجمه ترگمان] کشاورزی بیش از حد زمین باعث تنزل خاک می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کشاورزی بیش از حد زمین باعث تنزل خاک می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to break down the complexity of (a substance); decompose.
• مترادف: decompose
• مشابه: decay, rot
• مترادف: decompose
• مشابه: decay, rot
- Exposure to hot and cold air will degrade the wood eventually.
[ترجمه گوگل] قرار گرفتن در معرض هوای سرد و گرم در نهایت باعث تخریب چوب می شود
[ترجمه ترگمان] قرار گرفتن در معرض هوای گرم و سرد، در نهایت چوب را کاهش خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] قرار گرفتن در معرض هوای گرم و سرد، در نهایت چوب را کاهش خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: of a substance, to break down or decompose.
• مترادف: decompose
• مشابه: decay, rot
• مترادف: decompose
• مشابه: decay, rot
- The metal will degrade over time.
[ترجمه گوگل] فلز به مرور زمان تحلیل می رود
[ترجمه ترگمان] فلز در طول زمان تنزل خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] فلز در طول زمان تنزل خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید