deformed

/dəˈfɔːrmd//dɪˈfɔːmd/

معنی: بدشکل، ناقص شده
معانی دیگر: دژ دیس، زشت، بدریخت، از ریخت افتاده، کج و کوله، معیوب، ناقص

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: having a disfigured, warped, or distorted shape; misshapen.
مشابه: misshapen

جمله های نمونه

1. a face deformed by burns
چهره ای که در اثر سوختگی شکل طبیعی خود را از دست داده است

2. burn scars have deformed her face
آثار سوختگی صورتش را از شکل انداخته است.

3. his spine is deformed
ستون فقرات او کج و معوج است.

4. this drug may have caused deformed babies
احتمالا این دارو موجب معیوب شدن نوزادان شده است.

5. A deformed body may have a beautiful soul.
[ترجمه گوگل]یک بدن تغییر شکل یافته ممکن است روح زیبایی داشته باشد
[ترجمه ترگمان]یک بدن بد شکل ممکن است روح زیبایی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was born with a deformed right leg.
[ترجمه گلی افجه ] او با یک پای راست ناقص بدنیا آمد
|
[ترجمه گوگل]او با پای راست بد شکل به دنیا آمد
[ترجمه ترگمان]او با یک پای ناقص ناقص به دنیا آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was born with deformed hands.
[ترجمه گوگل]او با دست های ناقص به دنیا آمد
[ترجمه ترگمان]او با دستان deformed به دنیا امده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The disease had deformed his spine.
[ترجمه گوگل]این بیماری ستون فقرات او را تغییر شکل داده بود
[ترجمه ترگمان]این بیماری ستون فقراتش را خراب کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The silver was deformed under stress.
[ترجمه گوگل]نقره تحت استرس تغییر شکل داده است
[ترجمه ترگمان]نقره ها از شدت فشار تغییر شکل داده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The child was born deformed in consequence of an injury to its mother.
[ترجمه گوگل]این کودک در اثر جراحتی که به مادرش وارد شده بود با تغییر شکل بدنیا آمد
[ترجمه ترگمان]کودک در نتیجه آسیب به مادرش از شکل افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The trees had been completely deformed by the force of the wind.
[ترجمه گوگل]درختان در اثر نیروی باد کاملاً تغییر شکل داده بودند
[ترجمه ترگمان]درختان در اثر وزش باد تغییر شکل داده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Children have been born deformed and there are fears of genetic defects; many adults are suffering from wasting diseases.
[ترجمه گوگل]کودکان بد شکل به دنیا آمده اند و ترس از نقص ژنتیکی وجود دارد بسیاری از بزرگسالان از بیماری های فاسد رنج می برند
[ترجمه ترگمان]کودکان ناقص به دنیا آمده اند و ترس از نقص های ژنتیکی وجود دارد؛ بسیاری از بزرگسالان از هدر دادن بیماری ها رنج می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Large turkeys are often unhealthy and deformed by the time they are slaughtered.
[ترجمه گوگل]بوقلمون های بزرگ اغلب ناسالم هستند و در زمان کشتار تغییر شکل می دهند
[ترجمه ترگمان]بوقلمون بزرگ اغلب از زمانی که کشته می شوند، ناسالم و بدشکل هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Her face is deformed, she has no effective heart or lung function, and she probably has brain damage.
[ترجمه گوگل]صورت او تغییر شکل داده است، عملکرد قلب یا ریه مؤثری ندارد و احتمالاً آسیب مغزی دارد
[ترجمه ترگمان]صورتش تغییر شکل داده، هیچ قلبی یا ریه effective ندارد، و احتمالا آسیب مغزی هم دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. My body was deformed by the weight of the belt to hold the leg in place.
[ترجمه گوگل]بدنم بر اثر وزن کمربند تغییر شکل داده بود تا پا را در جای خود نگه دارد
[ترجمه ترگمان]بدن من از وزن کمربند برای نگه داشتن پا تغییر شکل داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بدشکل (صفت)
malformed, awry, shapeless, deformed

ناقص شده (صفت)
deformed

انگلیسی به انگلیسی

• impaired, maimed; disfigured, marred; spoiled

پیشنهاد کاربران

deformed: از شکل افتاده، معیوب
منحرف شده، انحرافی deformed paths of french revolution
بی ریخت
تغییر شکل بد
از فرم در آمدن
کج و معیوب
تغییر شکل

بپرس