معنی: منحرف کردن، کج کردن، شکستن، منکسر کردنمعانی دیگر: (موجب تغییر جهت چیز در حال پرواز یا حرکت شدن) منحرف کردن یا شدن، ورتابه کردن یا شدن، کژراه کردن یا شدن
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )حالات: deflects, deflecting, deflected مشتقات: deflector (n.)
• : تعریف: to turn aside or slant away from a straight course; swerve. • مشابه: deviate, divert, parry, turn, ward
جمله های نمونه
1. He raised his arm to try to deflect the blow.
[ترجمه جواد] دستش را بالا برد تا بتواند ضربه را منحرف کند.
|
[ترجمه گوگل]دستش را بلند کرد تا ضربه را منحرف کند [ترجمه ترگمان]دستش را بالا برد تا آن ضربه را باز کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Cage changed his name to deflect accusations of nepotism.
[ترجمه گوگل]کیج نام خود را تغییر داد تا اتهامات خویشاوندی را از بین ببرد [ترجمه ترگمان]کیج نام خود را تغییر داد تا اتهامات مربوط به انتصاب های فامیلی را منحرف کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Don't try to deflect me from my intention!
[ترجمه گوگل]سعی نکن مرا از قصدم منحرف کنی! [ترجمه ترگمان]سعی نکن منو از قصد من منحرف کنی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. She tried to deflect me from my purpose but with no success.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد مرا از هدفم منحرف کند اما موفق نشد [ترجمه ترگمان]او سعی کرد مرا از هدفم منحرف کند، اما موفق نشدم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. It's a maneuver to deflect the attention of the people from what is really happening.
[ترجمه گوگل]این یک مانور برای منحرف کردن توجه مردم از آنچه واقعاً اتفاق می افتد است [ترجمه ترگمان]این یک حرکت برای منحرف کردن توجه مردم از چیزی است که واقعا اتفاق می افتد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. All attempts to deflect attention from his private life have failed.
[ترجمه گوگل]تمام تلاش ها برای منحرف کردن توجه از زندگی خصوصی او شکست خورده است [ترجمه ترگمان]تمام تلاش ها برای منحرف کردن توجه ات از زندگی خصوصی اش شکست خورده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The war did not deflect him from the path he had long ago taken.
[ترجمه گوگل]جنگ او را از مسیری که مدتها پیش در پیش گرفته بود منحرف نکرد [ترجمه ترگمان]جنگ او را از مسیری که مدت ها پیش گرفته بود منحرف نکرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Nothing can deflect me from reaching my goal.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز نمی تواند مرا از رسیدن به هدفم منحرف کند [ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی تواند مرا از رسیدن به هدفم منحرف کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Never let a little problem deflect you.
[ترجمه گوگل]هرگز اجازه ندهید یک مشکل کوچک شما را منحرف کند [ترجمه ترگمان]هرگز اجازه ندهید یک مشکل کوچک شما را منحرف کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. She sought to deflect criticism by blaming her family.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد با سرزنش خانواده اش انتقادات را منحرف کند [ترجمه ترگمان]او سعی داشت با سرزنش خانواده خود، انتقادات را منحرف کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The committee is seeking to deflect criticism by blaming me.
[ترجمه گوگل]کمیته با سرزنش من به دنبال منحرف کردن انتقادات است [ترجمه ترگمان]این کمیته بدنبال منحرف کردن انتقادات با سرزنش کردن من است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Not even the Seattle earthquake could deflect these usual suspects from their mission to keep the Clinton era alive for our delectation.
[ترجمه گوگل]حتی زلزله سیاتل هم نتوانست این مظنونین معمولی را از ماموریتشان برای زنده نگه داشتن دوران کلینتون برای خوشایند ما منحرف کند [ترجمه ترگمان]حتی زلزله سیاتل هم می توانست این مظنونین همیشگی را از ماموریت خود منحرف کند تا دوران کلینتون را زنده نگه دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. But this kind of charm must not deflect us from what de Man is saying. Read his lips.
[ترجمه گوگل]اما این نوع جذابیت نباید ما را از آنچه د من می گوید منحرف کند لب هایش را بخوانید [ترجمه ترگمان]اما این طلسم نباید ما را از چیزی که این مرد می گوید منحرف کند لبه اش رو بخون [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. A pseudo pawn sacrifice seeking to deflect White's attention from the black king, but Kasparov is not to be deterred.
[ترجمه گوگل]قربانی شبه پیاده که به دنبال منحرف کردن توجه وایت از پادشاه سیاه است، اما کاسپاروف نباید مانع شود [ترجمه ترگمان]یک قربانی pseudo که به دنبال منحرف کردن توجه وایت از شاه سیاه است، اما Kasparov نیست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[عمران و معماری] تغییر شکل دادن [برق و الکترونیک] منحرف کردن [زمین شناسی] تغییر شکل دادن [ریاضیات] کج شدن، منحرف شدن، منعکس کردن، منحرف، شکستن، منحرف کردن
انگلیسی به انگلیسی
• turn from a straight course, deviate, swerve if you deflect something such as someone's attention or criticism, you cause them to turn their attention to something else or to do something different. if you deflect something that is moving, you make it go in a slightly different direction, for example by hitting or pushing it.
پیشنهاد کاربران
منحرف کردن - فعل The shield deflected the arrow منحرف شدن - فعل The ball deflected off the post and went into the net تغییر مسیر دادن - فعل The goalkeeper deflected the shot ... [مشاهده متن کامل]
دفع کردن - فعل He deflected criticism by changing the subject بازگرداندن - فعل She cleverly deflected attention away from herself جلوگیری کردن - فعل The city government deflected questions by putting all the focus on traffic
↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید: 📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم flect/flex 📌 این ریشه، معادل "to bend" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "bend" مربوط هستند. ... [مشاهده متن کامل]
📂 مثال: 🔘 flex: to bend. 🔘 flexible: capable of bend. 🔘 inflexible: not capable of bend. 🔘 flexibility: the quality of being able to bend. 🔘 reflex: an automatic response that causes a bend. 🔘 deflect: to cause something to bend away. 🔘 deflection: the act of a bend away from a path. 🔘 reflection: the bending back of light. 🔘 inflection: a change in form by a bend in a word. 🔘 inflexion: an alternative form of inflection where the word's form is bent. 🔘 flexion: the act of a physical bend in a limb. 🔘 flexor: a muscle that produces a bend in a joint. 🔘 flexure: a natural bend or curve. 🔘 circumflex: a diacritical mark that appears as a bend over a letter. 🔘 flexuous: characterized by many bends.
✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: To cause something to change direction or focus ↪️ 🔍 مترادف: Divert, redirect ✅ مثال: The shield can deflect arrows and other projectiles
کمانه کردن
Dodgging = keep deflecting ( طفره رفتن از واقعیت بمنظور احساس کم گناه و مقصر دانستن و سرزنش کردن دیگران ) Please keep deflecting him anymore then cop blow his goddamn head up لطفا کمی بیشتر منحرفش کن بعد پلیس مغز لعنتیش رو میترکونه
منحرف کردن/شدن، کج کردن، موجب تغییرجهت پرواز/حرکت شدن