declare

/dɪˈkler//dɪˈkleə/

معنی: اعلام کردن، گفتن، اعلان کردن، اظهار کردن، اظهار داشتن، شناساندن
معانی دیگر: ابراز کردن، بازنمود کردن، (رسما) بیان کردن، (رسما و علنا) آشکار کردن، بروز دادن، نشان دادن، (به طور کتبی یا شفاهی محتوای بار خود را به مامور گمرک) اظهار کردن، نمایاندن، اظهارنامه دادن، تصریح کردن، بی پرده گفتن، رک و راست گفتن، تاکید کردن، پرداخت سود سهام یا بهره (و غیره) را اعلام کردن، (بازی ورق) دست خود را اعلام کردن، ورق رو کردن، آتو کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: declares, declaring, declared
(1) تعریف: to proclaim or formally announce (the fact of something happening or existing).
مترادف: announce, proclaim, pronounce
مشابه: adjudge, allege, call, decree, plead, promulgate

- Congress has declared war.
[ترجمه گوگل] کنگره اعلام جنگ کرده است
[ترجمه ترگمان] کنگره جنگ را اعلام کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She declared her candidacy for the office of governor.
[ترجمه گوگل] وی نامزدی خود را برای تصدی پست فرمانداری اعلام کرد
[ترجمه ترگمان] او نامزدی خود را برای اداره فرمانداری اعلام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to formally proclaim (someone or something) as being a specified way or being a specified thing.
مشابه: rule

- The court declared the ban to be unconstitutional.
[ترجمه گوگل] دادگاه این ممنوعیت را خلاف قانون اساسی اعلام کرد
[ترجمه ترگمان] دادگاه اعلام کرد که این ممنوعیت مغایر با قانون اساسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The panel declared the father unfit to retain custody of his children.
[ترجمه گوگل] این هیئت پدر را برای حفظ حضانت فرزندانش ناتوان اعلام کرد
[ترجمه ترگمان] هیات اعلام کرد که پدرش برای حفظ حضانت فرزندان خود ناتوان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The judges declared her the winner.
[ترجمه گوگل] داوران او را برنده اعلام کردند
[ترجمه ترگمان] داوران او را برنده اعلام کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to state strongly or with emphasis.
مترادف: affirm, allege, assert, avouch, contend, insist, maintain, state
مشابه: aver, avow, certify, profess, protest, say, testify

- He declared that he was innocent.
[ترجمه گوگل] او اعلام کرد که بی گناه است
[ترجمه ترگمان] اعلام کرد که بی گناه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The rebel leader declared that all power was now his.
[ترجمه گوگل] رهبر شورشیان اعلام کرد که اکنون تمام قدرت متعلق به اوست
[ترجمه ترگمان] رهبر شورشی اعلام کرد که تمام قدرت در حال حاضر او بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to reveal or make manifest.
مترادف: disclose, express, manifest, reveal
مشابه: announce, divulge, evidence, evince, say

- He declared his affections for her in a letter.
[ترجمه گوگل] او در نامه ای ابراز علاقه به او کرد
[ترجمه ترگمان] در نامه مهر و محبت خود را به او ابراز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to make a full statement of (goods or income to be taxed).
مترادف: disclose
مشابه: list, state

- You have to declare all of your income on your tax return.
[ترجمه علی فتح اللهی] باید تمام درآمد خود را در اظهارنامه مالیاتی اعلام کنید
|
[ترجمه گوگل] شما باید تمام درآمد خود را در اظهارنامه مالیاتی خود اعلام کنید
[ترجمه ترگمان] شما باید تمام درآمد شما را در بازگشت مالیات خود اعلام کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The customs officer asked if she had any items to declare.
[ترجمه گوگل] افسر گمرک پرسید که آیا اقلامی برای اظهار وجود دارد؟
[ترجمه ترگمان] مامور گمرک از او پرسید که آیا چیزی برای اعلام وجود دارد یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to make a declaration.
مترادف: pronounce
مشابه: decree, ordain, predicate, protest, testify

(2) تعریف: to proclaim one's opinion or position (usu. fol. by "for" or "against").
مشابه: pass, protest

- He declared against Prohibition from its earliest days.
[ترجمه گوگل] او از همان روزهای اول ممنوعیت را اعلام کرد
[ترجمه ترگمان] او از اولین روزه ای خود علیه منع مشروبات الکلی اعلام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. declare a state of emergency
حالت فوق العاده اعلام کردن

2. declare against
مخالفت (خود را) آشکار کردن،اظهار مخالفت کردن

3. declare for
موافقت (خود را) آشکار کردن،اظهار موافقت کردن

4. declare goods (or earnings)
کالا (یا درآمد) خود را اعلام کردن (به منظور پرداخت مالیات)

5. declare oneself
موضع خود را (مثلا برله یا برعلیه) آشکار کردن

6. declare war
اعلان جنگ دادن

7. declare war
اعلام جنگ دادن

8. to declare a marriage void
ازدواجی را باطل اعلام کردن

9. to declare bankruptcy
اعلام ورشکستگی کردن

10. at this rate, we will have to declare bankruptcy
اگر این وضع پیش برود مجبور خواهیم شد اعلام ورشکستگی بکنیم.

11. If you insist, we have to declare the meeting off.
[ترجمه بهروز شهبازی] اگه اصرار داری ، ما مجبوریم جلسه را تعطیل اعلام کنیم.
|
[ترجمه گوگل]اگر اصرار دارید، باید جلسه را تعطیل اعلام کنیم
[ترجمه ترگمان]اگر شما اصرار دارید، باید جلسه را تعطیل کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. If you have nothing to declare, go through the green channel.
[ترجمه گوگل]اگر چیزی برای اعلام ندارید از کانال سبز عبور کنید
[ترجمه ترگمان]اگر حرفی برای گفتن ندارید، از کانال سبز رد شوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You may have to declare that you have had an HIV test.
[ترجمه گوگل]ممکن است مجبور شوید اعلام کنید که آزمایش HIV انجام داده اید
[ترجمه ترگمان]شما احتمالا باید اعلام کنید که یک تست اچ آی وی داشته اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His lawyers are confident that the judges will declare Mr Stevens innocent.
[ترجمه گوگل]وکلای او مطمئن هستند که قضات آقای استیونز را بی گناه اعلام خواهند کرد
[ترجمه ترگمان]وکلای او مطمئن هستند که قضات آقای استیونز را بیگناه اعلام خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Have you anything to declare?
[ترجمه گوگل]چیزی برای اعلام دارید؟
[ترجمه ترگمان]چیزی برای گفتن دارید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I declare you man and wife.
[ترجمه گوگل]من شما را مرد و زن اعلام می کنم
[ترجمه ترگمان]من شما را زن و شوهر اعلام می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. There are severe penalties for failing to declare all your income to the tax authorities.
[ترجمه گوگل]اگر تمام درآمد خود را به مقامات مالیاتی اعلام نکنید، مجازات های سنگینی در نظر گرفته می شود
[ترجمه ترگمان]جریمه های شدیدی برای عدم اعلام تمام درآمد شما به مقامات مالیاتی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اعلام کردن (فعل)
acclaim, declare, promulgate, notify, blazon, enunciate, herald, exclaim

گفتن (فعل)
utter, declare, relate, tell, inform, say, adduce, tongue, mouth, observe, cite, intimate, bubble, rehearse

اعلان کردن (فعل)
declare, give out, advertise, announce, proclaim

اظهار کردن (فعل)
express, profess, declare, affirm, suggest, allude, froth, import, state

اظهار داشتن (فعل)
express, declare, remark, say, state

شناساندن (فعل)
declare

تخصصی

[کامپیوتر] اعلان ( معرفی) کردن - معرفی، اعلان - بیان ویژگیهای یک متغیر . در برخی از زبانهای برنامه نویسی، مانند پاسکال و C . تمام متغیرها را باید تعریف کرد . در زبان بیسیک و فرترن، معرفی متغیرها انتخابی است و تعریفها را معمولاً برای ایجاد آرایه ها یا متغیرهایی از نوع خاص به کار می برند.

انگلیسی به انگلیسی

• proclaim, make a statement
if you declare that something is the case, you say it in a firm, deliberate way.
if you declare an attitude or intention, or if you declare yourself as having this attitude or intention, you make it known that you have it.
if you declare something, you state it officially and formally.
when you declare goods that you have bought abroad or money that you have earned, you tell customs or tax officials about it so that you can pay tax on it.

پیشنهاد کاربران

[برنامه نویسی] تعریف کردن ( متغیر، کلاس، تابع و غیره )
تلقی شدن
روشن کردن ، روشن ساختن
اعلام کردن، اظهار کردن
مثال: He declared his intention to run for president.
او قصدش برای ریاست جمهوری را اعلام کرد.
نشان دادن
اقرار کردن
اعتراف کردن
[برنامه نویسی] تعریف کردن ( متغیر )
So I declare a festival to celebrate 20 years since the great dragon was captured and Camelot freed from the evil of sorcery
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : declare
✅️ اسم ( noun ) : declaration
✅️ صفت ( adjective ) : declared / declarative
✅️ قید ( adverb ) : declaratively
به نمایش گذاشتن، به رخ کشیدن
ornament had to declare wealth quietly
تزئینات باید محتاطانه و بیصدا، ثروت را به نمایش گذارند
ادعا کردن
خاطر نشان کردن
قلمداد کردن
اعلام کردن
the structure's not yet declared safe
هنوز اعلام نکردند ساختمون امنه
اعلام کردن به صورت رسمی و علنی در مورد صحت یا موجود بودن مسأله ای
مثل اعلام وضعیت اضطراری
اعلام و بیان کردن
اعلام یا اعلان کردن
عنوان کردن
To declare is to say something officially
اذعان داشتن
express
ارائه دادن ، ارائه کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس