صفت ( adjective )
حالات: darker, darkest
حالات: darker, darkest
• (1) تعریف: characterized by a lack of light.
• متضاد: bright, light, luminous, radiant
• مشابه: black, dim, dusky, gloomy, inky, murky, obscure, overcast, pitch-black, pitch-dark, pitchy, shady, somber, sullen, tenebrous, unlit
• متضاد: bright, light, luminous, radiant
• مشابه: black, dim, dusky, gloomy, inky, murky, obscure, overcast, pitch-black, pitch-dark, pitchy, shady, somber, sullen, tenebrous, unlit
- It was a dark night with no moon.
[ترجمه خان جان] شب تاریکی بود بدون ماه|
[ترجمه فاطمه] شب بدون ماه تاریک بود|
[ترجمه مجید] شب بدون ماه و تاریکی بود|
[ترجمه نوید بازاری] بدون ماه شب تاریک بود|
[ترجمه گوگل] شب تاریکی بود بدون ماه[ترجمه ترگمان] شب تاریکی بود و نه ماه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: not light-colored.
• متضاد: light
• مشابه: black, dusky, somber
• متضاد: light
• مشابه: black, dusky, somber
- She wore a dark sweater, perhaps black or navy.
[ترجمه Tricolore] او یک ژاکت تیره به تن داشت، شاید مشکی شاید هم آبی تیره|
[ترجمه فاطمه] او شاید یک ژاکت مشکی یا آبی تیره به تن داشت|
[ترجمه گوگل] او یک ژاکت تیره، شاید مشکی یا سرمه ای پوشیده بود[ترجمه ترگمان] اون یه ژاکت سیاه پوشیده بود شاید یه لباس مشکی یا نیروی دریایی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: deeply colored in complexion or having hair of a deep color such as brown or black.
• مترادف: brunet, brunette, dusky, swarthy
• متضاد: blond, fair
• مترادف: brunet, brunette, dusky, swarthy
• متضاد: blond, fair
- She was very fair, and her husband was dark.
[ترجمه themex] او خیلی سفید بود و شوهرش تیره بود.|
[ترجمه فاطمه] رنگی عمیق یا داشتن موهایی با رنگ تیره مانند قهوه ای یا سیاه.|
[ترجمه وجم] او روشن بود و شوهرش تاریک|
[ترجمه سهیلا سهرابی] زن بسیار بور بود و شوهرش تیره پوست.|
[ترجمه گوگل] او بسیار منصف بود و شوهرش تاریک بود[ترجمه ترگمان] او بسیار زیبا بود و شوهرش تاریک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: marked by gloom, obscurity, or evil.
• مترادف: ominous, somber
• متضاد: cheerful, happy
• مشابه: black, bleak, dismal, dreary, evil, funereal, gloomy, glum, grim, hidden, hopeless, morose, murky, mysterious, obscure, sinister, sullen, tenebrous, wicked
• مترادف: ominous, somber
• متضاد: cheerful, happy
• مشابه: black, bleak, dismal, dreary, evil, funereal, gloomy, glum, grim, hidden, hopeless, morose, murky, mysterious, obscure, sinister, sullen, tenebrous, wicked
- The novel has dark themes of vengeance and cruelty.
[ترجمه فاطمه] رمان مضامین تیره انتقام و ظلم دارد.|
[ترجمه گوگل] رمان مضامین تیره انتقام و ظلم دارد[ترجمه ترگمان] این رمان، مضامین اهریمنی انتقام و قساوت را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The witch cast a dark spell.
[ترجمه فاطمه] جادوگر طلسم تاریکی انداخت|
[ترجمه گوگل] جادوگر طلسم تاریکی انداخت[ترجمه ترگمان] جادوگر طلسم تاریکی رو اجرا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: of colors, deep in hue.
• مترادف: deep
• متضاد: light
• مشابه: somber
• مترادف: deep
• متضاد: light
• مشابه: somber
- The orchids are a dark pink.
[ترجمه اونی چان] ارکیده ها از یک نوع صورتی تیره هستند|
[ترجمه گوگل] ارکیده ها صورتی تیره هستند[ترجمه ترگمان] گل ارکیده تا حالا یه گل سرخ تیره - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: darkish (adj.)
عبارات: in the dark
مشتقات: darkish (adj.)
عبارات: in the dark
• (1) تعریف: absence or lack of light (often prec. by "the").
• مترادف: blackness, darkness
• مشابه: gloom, obscurity
• مترادف: blackness, darkness
• مشابه: gloom, obscurity
- Many children are afraid of the dark.
[ترجمه گوگل] بسیاری از کودکان از تاریکی می ترسند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از کودکان از تاریکی می ترسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بسیاری از کودکان از تاریکی می ترسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She bumped into the armchair in the dark.
[ترجمه گوگل] در تاریکی به صندلی راحتی برخورد کرد
[ترجمه ترگمان] به مبل که در تاریکی فرورفته بود برخورد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به مبل که در تاریکی فرورفته بود برخورد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: night.
• مترادف: night, nighttime
• متضاد: daylight, light
• مشابه: dusk, evening, eventide, nightfall, twilight
• مترادف: night, nighttime
• متضاد: daylight, light
• مشابه: dusk, evening, eventide, nightfall, twilight
- He wanted to be home before dark.
[ترجمه گوگل] او می خواست قبل از تاریک شدن هوا در خانه باشد
[ترجمه ترگمان] دلش می خواست قبل از تاریک شدن هوا به خانه برگردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دلش می خواست قبل از تاریک شدن هوا به خانه برگردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید