dangerous

/ˈdeɪndʒərəs//ˈdeɪndʒərəs/

معنی: خطر ناک، خطیر، خوفناک
معانی دیگر: سیجناک، پر مخاطره

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: dangerously (adv.)
• : تعریف: likely to cause or permit harm; full of risks; unsafe.
مترادف: hazardous, perilous, risky, treacherous, unsafe
متضاد: harmless, safe, secure
مشابه: chancy, critical, destructive, exposed, grave, harmful, inimical, menacing, precarious, threatening, vulnerable

- A wolf is a dangerous wild animal.
[ترجمه mahdi] یک گرگ برای حیوانات خطرناک است
|
[ترجمه atena] یک گرگ حیوان وحشی خطرناک است
|
[ترجمه amir] گرگ حیوانی وحشی و خطرناک است.
|
[ترجمه amin] گرگ حیوان وحشی خطرناک است
|
[ترجمه آیسان ] گرگ حیوانی خطرناک و وحشی است
|
[ترجمه Ali] یک گرگ یک حیوان وحشی و خطرناک است.
|
[ترجمه Zeinab] گرگ یه حیوان وحشی خطرناک است.
|
[ترجمه Amir hossein] یک گرگ حیوان وحشی و خطرناکی است
|
[ترجمه Fazbear] گرگ یک حیوان وحشی است
|
[ترجمه AMB] گرگ یک حیوانی وحشی خطرناک است
|
[ترجمه mm] گرگ خطرناک است
|
[ترجمه .....] گرگ حیوانی وحشی و خطرناک است
|
[ترجمه گوگل] گرگ یک حیوان وحشی خطرناک است
[ترجمه ترگمان] یک گرگ یک حیوان وحشی خطرناک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They consider this a dangerous neighborhood.
[ترجمه Maedeh] آنها اینجا را محله خطرناکی می دانند.
|
[ترجمه گوگل] آنها اینجا را محله خطرناکی می دانند
[ترجمه ترگمان] این محله خطرناک رو در نظر گرفتن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. dangerous fissures in the labor party
شکاف های خطرناک در حزب کارگر

2. dangerous to beast and man
خطرناک برای حیوان و انسان

3. dangerous traps for ignorant tourists
دام های خطرناک برای جهانگردان نادان

4. a dangerous and lonely part of the coast
بخش خطرناک و بی سکنه ی کرانه

5. highly dangerous
بسیار خطرناک

6. it is dangerous if a kerosene heater smokes
بخاری نفتی اگر دود بکند خطر ناک است.

7. it is dangerous to bathe in this part of the sea
آبتنی در این قسمت دریا خطرناک است.

8. it is dangerous to drive fast
تند راندن خطرناک است.

9. self-medication is dangerous
خود پزشکی خطرناک است.

10. the most dangerous beasts
خطرناک ترین حیوانات

11. a grenade is dangerous to handle
دست ور کردن به نارنجک خطرناک است.

12. a cornered animal is dangerous
حیوان گیر افتاده خطرناک است.

13. drinking and driving is dangerous
مشروب خوردن و سپس رانندگی کردن خطرناک است.

14. exposure to radiation is dangerous
قرار گرفتن در معرض تشعشع (تابش) خطرناک است.

15. overhead cables are more dangerous than underground cables
کابل های هوایی از کابل های زیرزمینی خطرناک ترند.

16. the withdrawal of a dangerous product from the stores
گردآوری یک کالای خطرناک از مغازه ها

17. this scorpion's venom is dangerous
زهر این عقرب خطرناک است.

18. icebergs had made navigation very dangerous
کوه های شناور یخ،ناوبری را بسیار خطرناک کرده بود.

19. overhanging cliffs made the road dangerous
صخره های برآمده از کوه جاده را خطرناک می کردند.

20. some radioactive substances can emanate dangerous radiation for many years
برخی مواد تابشگر قادرند سال ها به طور خطرناکی از خود اشعه ی رادیواکتیو ساطع کنند.

21. ten soldiers volunteered for that dangerous mission
ده سرباز برای انجام آن کار خطرناک داوطلب شدند.

22. the future is pregnant with dangerous events
آینده آبستن حوادث خطرناکی است.

23. those smugglers are armed and dangerous
آن قاچاقچیان مسلح و خطرناک هستند.

24. the collapse of the soviet union had dangerous political echoes
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بازتاب های سیاسی خطرناکی داشت.

25. to keep a weather eye on a dangerous situation
وضع خطرناکی را پاییدن

26. the nazis used children as guinea pigs in dangerous scientific experiments
نازی ها از اطفال مانند موش های آزمایشگاهی برای آزمایش های علمی خطرناک استقاده می کردند.

27. don't make little of his threats; he is a dangerous man!
او مرد خطر ناکی است - تهدیدهای او را دست کم نگیر!

28. a meltdown of the core of an atomic reactor would be very dangerous
فرو گدازش اندرون (بخش درونی) واکنشگر اتمی بسیار خطرناک خواهد بود.

29. It is dangerous crisis when a proud heart meets with flattering lips.
[ترجمه گوگل]وقتی قلب مغرور با لب های چاپلوس برخورد کند، بحران خطرناکی است
[ترجمه ترگمان]این یک بحران خطرناک است وقتی که یک قلب مغرور با لبه ای تملق آمیز (تملق آمیز)ملاقات می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. Diseases of the soul are more dangerous than those of the body.
[ترجمه گوگل]بیماری های روح از بیماری های جسمی خطرناک تر است
[ترجمه ترگمان]بیماری های روح خطرناک تر از بیماری های بدن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خطر ناک (صفت)
serious, parlous, disastrous, calamitous, grave, perilous, dangerous, hazardous, herculean, malignant, jeopardous, venturesome, venturous

خطیر (صفت)
serious, great, important, dangerous, hazardous, momentous, esteemed

خوفناک (صفت)
terrible, dreadful, frightful, dangerous, macabre

تخصصی

[فوتبال] خطرناک- پرخطر

انگلیسی به انگلیسی

• risky, not safe, perilous
if something is dangerous, it may hurt or harm you.

پیشنهاد کاربران

💢 دوستان کلمات زیر همگی مترادف هم هستند:
🔘 Damaging
🔘 Dangerous
🔘 Deadly
🔘 Destructive
🔘 Detrimental
🔘 Devastating
🔘 Harmful
🔘 Lethal
🔘 Malicious
🔘 Nefarious
🔘 Noxious
...
[مشاهده متن کامل]

🔘 Poisonous
🔘 Ruinous
🔘 Toxic
🔘 Virulent
🔘 Pernicious
✅ Definition:
👉 Causing great harm, damage, or injury, often in a gradual or hidden way.

خطرناک
مثال: It's dangerous to swim in that area.
شنا در آن منطقه خطرناک است.
👈🏿 واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : dangerous 💎 تلفظ واژه: DAN - je - res ✅ معادل کاربردی، فارسی و توضیح واژه: خطرناک، پرخطر ⭐ اجزاء و عناصر واژه ( ریشه، پیشوند یا پسوند ) در پزشکی : critic/o
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : endanger
✅️ اسم ( noun ) : danger
✅️ صفت ( adjective ) : dangerous / endangered
✅️ قید ( adverb ) : dangerously
downright dangerous ( =actually dangerous )
great job
ریسکی
خطر ناک ، نرسناک
Noun if something is dangerous, it can cause accidents or illness
خطرناک، ، ❌❗
خطر، خطرناک
dangerous ( adj ) = Perilous ( adj )
به معناهای: خطرناک، پر مخاطره، مخاطره آمیز
dangerous ( adj ) = hazardous ( adj )
به معناهای: خطرناک، پر مخاطره
There is a possibility of injury

OPP of safe
Nor safe
خطر ناک
1. risky , not safe , perilous
2. if something danguraous, it make hurt or harm you
خطرناک، خطیر، خوفناک
Lions are them at dangeros animals in the world
swimming in this river is dangerous
شنا کردن در این رودخانه خطرناک است🗳
مخاطره آمیز، خطرزا، خطرخیز، وخیم، هولناک، سیجناک، بیمناک، هراس انگیز، سهمگین، سهمناک، وحشت انگیز، مهیل، وهمناک، هراسناک، ترس آور، ترس آلود، تهدیدآمیز، خوف انگیز، دهشتناک، دهشت آور، دهشت انگیز، رعب آور، رعب انگیز، مخوف، موهش، مهیب، وحشتناک، وحشت انگیز، وحشت بار
خطر ناک، پر مخاطره، خوفناک

خوفناک و خطرناک مانند : کوسه
ترسناک، خوفناک، خطرناک
خطرناک

خطر ناک, خفناک
مخاطره انگیز
ترسناک
خطرناک، خفناک
ترسناک یا خطر نک
خطرناک
خطر

ترسناکی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣١)

بپرس