صفت ( adjective )
• (1) تعریف: occurring every day; used every day.
• مترادف: diurnal, everyday, quotidian
• مشابه: day-to-day
• مترادف: diurnal, everyday, quotidian
• مشابه: day-to-day
- a daily walk in the garden
[ترجمه ♡katti♡] راه رفتن ( پیاده روی ) روزانه در باغ|
[ترجمه علی رضا] پیاده روی روزانه در باغچه|
[ترجمه رادین] پیاده روی روزانه در پارک|
[ترجمه پارسا تقوی] پیاده روی روزانه در باغ|
[ترجمه .] روزمرگی|
[ترجمه زینب سرآمد] یک پیاده روی روزانه در باغ|
[ترجمه Ali s] راه رفتین روزانه در باغ|
[ترجمه گوگل] پیاده روی روزانه در باغ[ترجمه ترگمان] پیاده روی روزانه در باغ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- the daily newspaper
[ترجمه نسیم] روزانه ی روزانه|
[ترجمه ☺️] روزنامه ی روزانه|
[ترجمه 😐] آن روزنامه ی روزانه ( هر روزه )|
[ترجمه 🌺] روزنامه روزانن|
[ترجمه Ali s] روزنامه روزانه|
[ترجمه Ali s] روزنامه های روز به روز|
[ترجمه گوگل] روزنامه روزانه[ترجمه ترگمان] روزنامه روزانه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: figured each day.
• مترادف: per diem
• مشابه: quotidian
• مترادف: per diem
• مشابه: quotidian
- daily wages
[ترجمه امیرمحمد خداکرمی] پاداش روزمره|
[ترجمه ♡KATTI♡] دستمزد روزانه|
[ترجمه گوگل] دستمزد روزانه[ترجمه ترگمان] دست مزد روزانه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
حالات: dailies
حالات: dailies
• : تعریف: a newspaper that is published every day or every day except Sunday.
• مترادف: newspaper, paper
• مشابه: gazette, journal, tabloid
• مترادف: newspaper, paper
• مشابه: gazette, journal, tabloid
قید ( adverb )
• : تعریف: each day; day by day.
• مشابه: per diem
• مشابه: per diem
- I check the paper daily for sales.
[ترجمه گوگل] من روزانه کاغذ را برای فروش چک می کنم
[ترجمه ترگمان] من روزنامه را هر روز برای فروش چک می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من روزنامه را هر روز برای فروش چک می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید