disband

/ˌdɪˈsbænd//dɪsˈbænd/

معنی: بر هم زدن، منحل کردن، متفرق کردن یا شدن
معانی دیگر: (سازمان یا تشکیلات و غیره) منحل شدن یا کردن، پراکنده شدن یا کردن، از هم پاشیدن

جمله های نمونه

1. The official trades union council voted to disband itself and re-form as a confederation.
[ترجمه گوگل]شورای رسمی اتحادیه کارگری به انحلال خود و تشکیل مجدد به عنوان یک کنفدراسیون رأی داد
[ترجمه ترگمان]شورای اتحادیه تجاری به منحل شدن خود و تشکیل مجدد یک کنفدراسیون رای داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The government tried to disband the illegal organization.
[ترجمه گوگل]دولت سعی کرد این سازمان غیرقانونی را منحل کند
[ترجمه ترگمان]دولت تلاش کرد تا سازمان غیر قانونی را منحل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It was agreed to disband the working parties.
[ترجمه گوگل]با انحلال گروه های کاری موافقت شد
[ترجمه ترگمان]توافق شد که احزاب کار را منحل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. To disband every army everywhere; now that would be something to celebrate!
[ترجمه گوگل]انحلال هر ارتش در همه جا حالا این چیزی برای جشن گرفتن خواهد بود!
[ترجمه ترگمان]برای رها کردن همه ارتش، حالا این چیزی است که باید جشن بگیریم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Even David Rice Atchison was forced to disband his army.
[ترجمه گوگل]حتی دیوید رایس آچیسون مجبور شد ارتش خود را منحل کند
[ترجمه ترگمان]حتی دیوید رایس atchison مجبور شد ارتش خود را منحل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. But moments later the Knesset voted not to disband itself.
[ترجمه گوگل]اما لحظاتی بعد کنست رای به عدم انحلال خود داد
[ترجمه ترگمان]اما چند لحظه بعد کنست به انحلال خود رای نداد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. And then the bank shall disband upon approval of the People's Bank of China.
[ترجمه گوگل]و سپس بانک با تایید بانک خلق چین منحل خواهد شد
[ترجمه ترگمان]و سپس بانک با موافقت بانک خلق چین منحل خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Company component, amalgamative, disband etc great and decision - making must approve via worker shareholder plenary meeting.
[ترجمه گوگل]جزء شرکت، ادغام، انحلال و غیره عالی و تصمیم گیری باید از طریق مجمع عمومی سهامداران کارگر تایید شود
[ترجمه ترگمان]مولفه های شرکت، amalgamative، منحل کردن و غیره عالی و تصمیم گیری باید از طریق جلسه عمومی سهامدار کارگر تایید شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Disband: This will disband the entire guild.
[ترجمه گوگل]انحلال: با این کار کل صنف منحل می شود
[ترجمه ترگمان]Disband: این کار کل صنف را منحل خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. When she was made to disband the force, some of its aggrieved members turned against her.
[ترجمه گوگل]هنگامی که او مجبور به انحلال نیرو شد، برخی از اعضای آسیب دیده آن علیه او روی آوردند
[ترجمه ترگمان]وقتی مجبور شد نیرو را از هم جدا کند، بعضی از اعضای بد آن علیه او چرخیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In July he issued a decree ordering all unofficial armed groups in the country to disband.
[ترجمه گوگل]او در ماه ژوئیه فرمانی صادر کرد که به همه گروه های مسلح غیررسمی در کشور دستور انحلال داد
[ترجمه ترگمان]او در ماه ژوئیه فرمان داد که همه گروه های مسلح غیر رسمی در کشور منحل شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Judge Charles Schwartz is giving the state 60 days to disband and consolidate Louisiana's four higher education boards.
[ترجمه گوگل]قاضی چارلز شوارتز به ایالت 60 روز فرصت می دهد تا چهار هیئت آموزش عالی لوئیزیانا را منحل و یکپارچه کند
[ترجمه ترگمان]قاضی چارلز شوارتز به دولت ۶۰ روز فرصت می دهد تا چهار تخته آموزش عالی را منحل و تحکیم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. If they do not find resources, museums will have to disband, sell or hand over collections.
[ترجمه گوگل]اگر منابعی پیدا نکنند، موزه‌ها باید مجموعه‌ها را منحل کنند، بفروشند یا تحویل دهند
[ترجمه ترگمان]اگر آن ها منابع پیدا نکنند، موزه ها باید منحل شوند، فروش کنند یا تحویل بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Their number now dwindling rapidly, the old soldiers have decided to disband their association this year.
[ترجمه گوگل]تعداد آنها اکنون به سرعت در حال کاهش است، سربازان قدیمی تصمیم گرفته اند انجمن خود را امسال منحل کنند
[ترجمه ترگمان]تعداد آن ها در حال حاضر به سرعت رو به کاهش است، سربازان قدیمی تصمیم گرفته اند که اتحادیه خود را امسال منحل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بر هم زدن (فعل)
bash, overset, unsettle, discompose, disturb, disorder, ruffle, faze, tousle, coup, derange, disarrange, disband

منحل کردن (فعل)
dissolve, disband

متفرق کردن یا شدن (فعل)
disband

انگلیسی به انگلیسی

• break up, part company, separate, dissolve
when someone disbands a group of people or when a group disbands, it officially ceases to exist.

پیشنهاد کاربران

منحل کردن
Dissolve
verb
🔴 : ( to end an organization or group ( such as a club
[ obj]
🔵 They've decided to disband the club
[no obj]
🔵 The members of the organization have decided to disband
پایان دادن ( به کار یک گروه یا سازمان ) - منحل کردن
منحل کردن. منحل شدن. جمع شدن
از کار بیکار شدن ( بیکار شدن )

بپرس