designative


معرفی کننده، اشاره کننده، تعیین کننده

جمله های نمونه

1. Nida said: On the designative level of informative function on can only aim at the closest approximation and in general it is possible to obtain a functionally satisfactory correspondence.
[ترجمه گوگل]ندا گفت: در سطح تعیینی تابع اطلاعاتی تنها می توان نزدیک ترین تقریب را هدف گرفت و به طور کلی می توان از نظر عملکردی مطابقت رضایت بخشی به دست آورد
[ترجمه ترگمان]ندا گفت: در سطح designative تابع اطلاع رسانی فقط می تواند نزدیک ترین تقریب را داشته باشد و به طور کلی امکان دستیابی به یک تناظر قابل قبول به طور کلی امکان پذیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Denoting or naming; designative.
[ترجمه گوگل]دلالت یا نامگذاری؛ تعیین کننده
[ترجمه ترگمان]denoting یا نام گذاری؛ designative
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. On the principle of semiotics, translation is not only to represent the designative meaning, but also to transfer the pragmatic meaning, so as to get the functional equivalence.
[ترجمه گوگل]بر اساس اصل نشانه شناسی، ترجمه نه تنها برای نشان دادن معنای تعیینی، بلکه برای انتقال معنای عمل گرایانه، برای به دست آوردن معادل کارکردی است
[ترجمه ترگمان]براساس اصل of، ترجمه فقط برای نشان دادن معنای designative نیست، بلکه برای انتقال معنای واقع گرایانه است، به طوری که تعادل کارکردی را به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. According to socio-semiotics, translation is translating meaning which includes designative meaning, linguistic meaning and pragmatic meaning.
[ترجمه گوگل]از نظر اجتماعی-نشانه‌شناسی، ترجمه معنایی است که شامل معنای تعیینی، معنای زبانی و معنای کاربردی است
[ترجمه ترگمان]با توجه به نشانه اجتماعی - نشانه، ترجمه معنای ترجمه است که شامل معنی designative، معنی زبانی و معنای واقع گرایانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. According to sociosemiotics, language is a special sign system, and linguistic sign has three kinds of meaning: designative, linguistic and pragmatic meanings.
[ترجمه گوگل]از نظر جامعه‌شناسي‌شناسي، زبان يك نظام نشانه‌اي خاص است و نشانه‌هاي زباني سه نوع معنا دارد: معاني تشريحي، زباني و كاربردي
[ترجمه ترگمان]به گفته sociosemiotics، زبان یک سیستم نشانه ویژه است و علامت زبانی دارای سه نوع معنا می باشد: designative، معانی زبانی و pragmatic
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. To make the ends meet, the characteristics of Chinese brand names and cultural factors, including the designative meaning, the linguistic meaning and the pragmatic meaning, are better to be known.
[ترجمه گوگل]برای رسیدن به اهداف، ویژگی های نام های تجاری چینی و عوامل فرهنگی، از جمله معنای تعیین کننده، معنای زبانی و معنای عملی، بهتر است شناخته شود
[ترجمه ترگمان]برای تحقق بخشیدن به اهداف، ویژگی های نام تجاری چینی و عوامل فرهنگی، از جمله مفهوم designative، معنای زبانی و معنای واقع گرایانه، بهتر شناخته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. On the principle of sociosemiotics, a translation is not only to represent the designative meaning but also to transfer the pragmatic meaning so as to get the functional equivalence.
[ترجمه گوگل]بر اساس اصل جامعه‌شناسي‌شناسي، ترجمه نه تنها براي بازنمايي معناي تخصيصي، بلكه براي انتقال معناي عمل‌گرايانه به منظور به دست آوردن معادل كاركردي است
[ترجمه ترگمان]در اصل of، ترجمه فقط برای نشان دادن معنای designative نیست بلکه برای انتقال معنای واقع گرایانه است به گونه ای که تعادل کارکردی را بدست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• indicative; nominative

پیشنهاد کاربران

بپرس