depot

/ˈdiːpoʊ//ˈdepəʊ/

معنی: انبار، انبارگاه، مخزن، مخزن مهمات، ایستگاه راه اهن، بازخانه
معانی دیگر: (در اصل) ایستگاه بارگیری، ایستگاه راه آهن، ایستگاه اتوبوس، انبار (به ویژه انبار کالا و محمولات)، انباشتگاه، نشینه، (ارتش) انبار تجهیزات، امر

جمله های نمونه

1. base depot
آمادگاه واقع در پایگاه (یا پادگان)

2. a supply depot
انبار ساز و برگ

3. the railway depot is in the south of the city
ایستگاه ترن در جنوب شهر است.

4. They leased the building as a depot.
[ترجمه گوگل]ساختمان را به صورت دپو اجاره کردند
[ترجمه ترگمان]اونا ساختمون رو به عنوان یه انبار اجاره کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The word "depot" was borrowed from French.
[ترجمه گوگل]کلمه "دپو" از زبان فرانسه وام گرفته شده است
[ترجمه ترگمان]کلمه \"انبار\" از زبان فرانسه وام گرفته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The depot is only a few blocks from here.
[ترجمه گوگل]انبار فقط چند بلوک از اینجا فاصله دارد
[ترجمه ترگمان]انبار فقط چند بلوک تا اینجا فاصله داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The lorry driver loaded up at the depot.
[ترجمه گوگل]راننده کامیون در انبار بارگیری کرد
[ترجمه ترگمان]راننده اتوبوس در ایستگاه راه آهن را پر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It's been parked in the depot for years.
[ترجمه گوگل]سالهاست که در انبار پارک شده است
[ترجمه ترگمان]چند ساله که توی انبار پارک شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Home Depot is a big competitor.
[ترجمه گوگل]Home Depot یک رقیب بزرگ است
[ترجمه ترگمان]Home Depot یک رقیب بزرگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Depot manager Bernard Cullen presented David with his certificate.
[ترجمه گوگل]مدیر انبار برنارد کالن گواهینامه خود را به دیوید تقدیم کرد
[ترجمه ترگمان]مدیر Depot، برنارد Cullen، دیوید را با مدرک خود معرفی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I was informed that buses from Livingston depot were deployed to operate journeys starting from Balerno.
[ترجمه گوگل]به من اطلاع دادند که اتوبوس‌هایی از انبار لیوینگستون برای انجام سفرهایی که از بالرنو شروع می‌شوند مستقر شده‌اند
[ترجمه ترگمان]به من اطلاع دادند که اتوبوس ها از این انبار به منظور راه اندازی سفرها از Balerno مستقر شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Embassy, an airport fuel depot and the entrance of a luxury hotel.
[ترجمه گوگل]سفارت، انبار سوخت فرودگاه و ورودی یک هتل مجلل
[ترجمه ترگمان]سفارت، ایستگاه سوخت فرودگاه و ورود یک هتل لوکس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. One of the targets, a munitions depot, went up in a spectacular display of fireworks.
[ترجمه گوگل]یکی از اهداف، یک انبار مهمات، با نمایشی تماشایی از آتش بازی بالا رفت
[ترجمه ترگمان]یکی از هدف ها، انبار مهمات، در یک نمایش تماشایی آتش بازی برپا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It's stored in a depot in Monpazier at the moment.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر در انباری در Monpazier ذخیره شده است
[ترجمه ترگمان]در یک انبار در حال حاضر انبار شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انبار (اسم)
lodge, store, agglomeration, tender, seraglio, cellar, storeroom, storehouse, repository, arsenal, garner, depot, sluice, repertory, clearing house, depository, thesaurus, entrepot, stockroom, godown

انبارگاه (اسم)
barrack, depot

مخزن (اسم)
store, reservoir, storeroom, storehouse, repository, pool, cache, warehouse, depot, tank, storage, repertory, fount, magazine, watering place, depository, fountain, stank, wareroom

مخزن مهمات (اسم)
depot

ایستگاه راه اهن (اسم)
depot

بازخانه (فعل)
depot

انگلیسی به انگلیسی

• storehouse, place where things are placed in storage; bus or train station
a depot is a place where goods and vehicles are kept when they are not being used.
a depot is also a bus station or a railway station; used in american english.

پیشنهاد کاربران

انبار
🗣️دِپُ 🇬🇧
🗣️دیٖ پُ 🇺🇸
💠 Good morning.
Good morning, please sit down.
No thanks; I wonder if you talked to the chief about the lab.
What lab?
The blood lab.
...
[مشاهده متن کامل]

I just spoke to him. He quite agrees, but. . .
. . . The bills? I signed them.
I signed them yesterday.
I'm going to his office.
This isn't my concern, take it to the Schmitt.
I've told that idiot 100 times.
Ok. Give it to me to sign.
You make me sick and tired.
You did say "but". . .
Let me make it clear.
It can't be done in a flash.
It requires thorough preparation.
Preparation? We have already talked about it before.
Of Course. A blood bank is quite essential.
But it needs a budget, a project, it can't just appear overnight.
What do you mean it can't appear overnight?
We've got everything we need. I've made a budget.
Here are the figures.
It won't cost over than 120, 000 dollars.
That's nothing for you.
I even went emptied and cleaned the warehouse today.
It has three perfect rooms.
One for depoe room, two others for waiting room and lab.
What else do you want?
What you did there. . .
I'm not against you. . .
But Boden complaining you threw everything out.
But who authorized you to empty the store?
I did. What's the use of a few broken chairs?
Gentlemen. Excuse the interruption; I'll have tea sent. . .
سلام عرض میکنم آقای دکتر.
سلام جانم، بفرمایید بنشینید.
نه نه نه قربون شما، مزاحمتون نمیشم؛ میخواستم بدونم که امروز بالاخره موضوع آزمایشگاه با آقای رئیس درمیون گذاشتید یا نه؟
کدوم آزمایشگاه؟
آزمایشگاه خون دیگه.
آها ها. . بله. . بله. . بله. .
من اتفاقاً امروز خدمتشون بودم و صحبت هم کردیم. ایشونم کاملاً موافق ن، اما. .
. . . فاکتورا؟ من که دیروز فاکتورها رو . . .
والله دیروز امضا. . میگم دیروز امضاء کردم. . اَه ه ه. .
پس من میرم خدمت خودشون.
. . . اینکه به من مربوط نیست، اینو ببر پیش اشمیت.
صد دفعه به این احمق سپردم.
آقا بیار بده به من امضاء کنم. . بیار بده به من. .
خسته م کردین.
فرمودید "و اما". .
همچین خیالتو راحت کنم.
این کار یه روز و دو روز نیست.
این کار احتیاج به یه طرح جامعی داره.
طرح جامع چیه دکتر جون؟ ما که حرفامونو با همدیگه زده بودیم.
درسته. درسته. گفتید باید یه همچین مرکز خون ای توی این بیمارستان تاسیس بشه، درسته. .
اما این کار بودجه میخواد، طرح میخواد، همین جوری که نمیشه جان من.
چی چی رو همین جوری نمیشه؟
همه چیش هم حاضره والله به خدا. ایناهاش نشستم بودجه ش هم نوشتم.
بفرمایید اینم ارقامش.
سر و ته ش بزنی ۱۲۰ هزار دلار که بیشتر خرج نداره.
۱۲۰ هزار دلار هم که واسه شما پولی نیست.
تازه امروز رفتم انبار مرکزی رو هم تخلیه کردم، تمیزش کردم.
سه تا اتاق داره مناسب اینکار.
ییکی ش دپو، ییکی ش اتاق انتظار، ییکی ش هم آزمایشگاه.
دیگه چی میخواید؟
همین کاری که دیروز کردین. .
من چون مخالف نیستم آقا. .
اما این بودِن بدبخت اومده اینجا آه و ناله که چیه. . آقای اسمیت ورداشته تمام اثاثیه انبار ریخته بیرون.
آقا خیلی پر کارن. . کار میکنن. . اونوقت رفتن اثاثیه انبار رو هم ریختن بیرون؟
چند تا صندلی قراضه بوده. . ریختم دور. بله باید ریخت دور. دیگه به چه دردتون میخوره؟
فرمایشا می فرمایید.
آقایون خیلی میبخشید آ، یه خورده گرفتارم، بگم براتون چای بیارن. .

انبار کالا
فروشگاه های خیلی بزرگ ، که همه چی توش پیدا میشه هرچی که فکرش کنی ، که هنوز من در ایران ندیدم
آمادگاه
دامپزشکی و علوم دامی
آهسته رهش
🇬🇧 دِپو
🇺🇲 دیپو
noun
[count]
1 US : a train or bus station
◀️the train/bus depot
2 : a place where military supplies are kept or where soldiers are trained
◀️supply/weapons depots
...
[مشاهده متن کامل]

3 : a place where goods are stored : storehouse
◀️a storage depot
۱. ایستگاه قطار یا اتوبوس
۲. انبار نظامی - محل آموزش دیدن سربازان مثل پایگاه
۳. انبار ( بزرگ )

factory
ایستگاه اتوبوس یا قطار
depot ( حمل‏ونقل ریلی )
واژه مصوب: آمادگاه 2
تعریف: کارگاه تعمیر و توقف لوکوموتیو و نگهداری تجهیزات و انباشت پارسنگ
پایانه

بپرس