debunk

/dəˈbəŋk//diːˈbʌŋk/

معنی: کم ارزش کردن، کسی را اگاه و هدایت کردن
معانی دیگر: (ادعاهای دروغین یا کاستی ها و غیره را) لودادن، رو کردن، پرده گشایی کردن، احساسات غلط و پوچ را از کسی دور کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: debunks, debunking, debunked
مشتقات: debunker (n.)
• : تعریف: to expose or ridicule the falseness or exaggerations of (a claim, theory, or the like).

- The cartoonist especially likes to debunk politicians' promises.
[ترجمه داوود شفیعی] کاریکاتوریست علاقه خاصی به رسواکردن وعده های سیاستمداران دارد.
|
[ترجمه گوگل] کاریکاتوریست به ویژه دوست دارد وعده های سیاستمداران را بی اعتبار کند
[ترجمه ترگمان] این کاریکاتوریست به ویژه دوست دارد که سیاستمداران را فریب دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The writer's aim was to debunk the myth that had grown up around the actress.
[ترجمه گوگل]هدف نویسنده این بود که اسطوره ای را که در اطراف بازیگر زن رشد کرده بود، از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]هدف نویسنده این بود که این افسانه را که در اطراف این هنرپیشه بزرگ شده بود، از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His theories have been debunked by recent research.
[ترجمه امین] تحقیقات اخیر نظریه های وی را از اعتبار انداخته است.
|
[ترجمه گوگل]نظریات او توسط تحقیقات اخیر رد شده است
[ترجمه ترگمان]تحقیقات اخیر در مورد تئوری های او اثبات شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Some advertising slogans should be debunked.
[ترجمه گوگل]برخی از شعارهای تبلیغاتی باید از بین برود
[ترجمه ترگمان]برخی از شعارهای تبلیغاتی باید اثبات شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Historian Michael Beschloss debunks a few myths.
[ترجمه گوگل]مایکل بشلوس، مورخ، چند افسانه را رد می کند
[ترجمه ترگمان]Historian مایکل Beschloss چند افسانه را رد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His claims were later debunked by fellow academics.
[ترجمه گوگل]ادعاهای او بعداً توسط دانشگاهیان دیگر رد شد
[ترجمه ترگمان]ادعاهای او بعدا توسط دانشگاهیان هم کار اثبات شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The newspaper debunked the youth cult as the tool of a foreign government.
[ترجمه گوگل]این روزنامه فرقه جوانان را به عنوان ابزار یک دولت خارجی رد کرد
[ترجمه ترگمان]این روزنامه در مورد پرستش جوانان به عنوان ابزار یک دولت خارجی تاکید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In both poems, Leapor attempts to debunk unreal expectations of marriage.
[ترجمه گوگل]در هر دو شعر، لیپور تلاش می‌کند تا انتظارات غیرواقعی از ازدواج را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]در هر دو شعر، Leapor تلاش می کند تا انتظارات غیرواقعی ازدواج را برآورده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Hence, the spate of was-the-risk-exaggerated, debunking stories.
[ترجمه گوگل]از این رو، موجی از داستان‌های اغراق‌آمیز و بی‌معنی در معرض خطر بود
[ترجمه ترگمان]از این رو، طغیان بیش از حد، داستان های کوتاه و اغراق آمیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Payton wants to debunk the myth that economics is a science.
[ترجمه گوگل]پیتون می خواهد این افسانه را که اقتصاد یک علم است، از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]Payton می خواهد این افسانه را باطل کند که اقتصاد علم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. And it debunked and later destroyed the reputation of a great sea captain, a good friend of my father.
[ترجمه گوگل]و شهرت یک کاپیتان بزرگ دریایی، دوست خوب پدرم را از بین برد و بعدها از بین برد
[ترجمه ترگمان]و بعدها شهرت یک ناخدای بزرگ دریایی، یکی از دوستان خوب پدرم را نابود کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The study debunks the myth that men are better at math than women.
[ترجمه گوگل]این مطالعه این افسانه را که مردان در ریاضیات بهتر از زنان هستند، رد می کند
[ترجمه ترگمان]این مطالعه این افسانه را که مردان در ریاضیات بهتر از زنان هستند را رد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In her book she debunks a lot of the claims made by astrologers.
[ترجمه گوگل]او در کتاب خود بسیاری از ادعاهای اخترشناسان را رد می کند
[ترجمه ترگمان]او در کتاب خود، مقدار زیادی از ادعاها را که توسط علمای احکام نجوم ساخته شده است، رد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Should debunk is new latitudinarian carry out the 3 hypocritical sexes that liberalize greatly and fabulosity .
[ترجمه گوگل]باید ابطال جدید است انجام 3 جنس ریاکاری که آزادسازی تا حد زیادی و افسانه
[ترجمه ترگمان]آیا debunk جدید می تواند سه زن ریاکار و hypocritical را که به شدت و fabulosity آزاد هستند را از بین ببرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Sequences of maps can also debunk misconceptions.
[ترجمه گوگل]توالی نقشه ها همچنین می توانند تصورات غلط را از بین ببرند
[ترجمه ترگمان]استفاده مجدد از نقشه نیز می تواند تصورات نادرست را به همراه داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کم ارزش کردن (فعل)
abase, belittle, debunk, downgrade

کسی را اگاه و هدایت کردن (فعل)
debunk

انگلیسی به انگلیسی

• disparage, ridicule; expose as being false or exaggerated
if you debunk an idea or belief, you show that it is false or not important.

پیشنهاد کاربران

زیر سوال بردن
To show that something is not true/ It is used to suggest that something is not merely untrue but is also a sham—a trick meant to deceive
رد کردن موضوعی که واقعیت ندارد، افشا یا برملا کردن غیر واقعی بودن چیزی
...
[مشاهده متن کامل]

The Associated Press and Lead Stories also debunked the claim
Every week some long - held medical theory is debunked

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/debunk• https://www.merriam-webster.com/dictionary/debunk
زیر سؤال بردن
رد کردن , از اعتبار انداختن
– His theories have been debunked by recent research
– The writer's aim was to debunk the myth that had grown up around him
– The study debunks the myth that men are better at math than women
. Show that an idea or belief is less important, good, and true
The writer intended to debunk the long - held myth by a compelling explanation in 1987. However, he was vindicated in 1999 when he had become senile.
مفتضح کردن
دست را رو کردن
درباره چیزی روشنگری کردن - نادرست بودن یک تئوری را اثبات کردن

نادرست بودن یک تئوری را اثبات کردن - درباره چیزی روشنگری کردن

مردود شمردن، مردود دانستن
درباره چیزی روشنگری کردن
از اعتبار انداختن، مورد تردید قرار دادن، برملا ساختن، افشاگری کردن، به سخره گرفتن، سخره کردن
نادرست بودن یک تئوری را اثبات کردن
I thought the whole dream of
dating a doctor was debunked
در اینجا معنای بی ارزش، چیپ، خز بودن ، از مد افتادن
من فک میکردم که دیگه رویای ازدواج با دکترا از مد افتاده
سوءتعبیر
بی اعتبار کردن، کم ارزش نشان دادن از چیزی که هست ، نقض کردن - انکار کردن -
هم معنی discredit - contradict - refute
The writer's aim was to debunk the myth that had grown up around the actress.
...
[مشاهده متن کامل]

هدف نویسنده این بود که افسانه ای که برای هنرپیشه ی ( خانم ) شکل گرفته بود را بی اعتبار کند. ( از ارزش آن کم کند )

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس