discernible

/ˌdɪˈsɜːrnəbl̩//dɪˈsɜːnəbl̩/

معنی: ظاهر
معانی دیگر: تشخیص دادنی، قابل تشخیص، مشاهده کردنی

جمله های نمونه

1. The difference between the two is readily discernible.
[ترجمه گوگل]تفاوت بین این دو به راحتی قابل تشخیص است
[ترجمه ترگمان]تفاوت بین این دو به آسانی قابل تشخیص است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Her face was barely discernible in the gloom.
[ترجمه دکتر میری] در تاریکی چهره اش به سختی قابل تشخیص بود
|
[ترجمه گوگل]چهره او در تاریکی به سختی قابل تشخیص بود
[ترجمه ترگمان]چهره اش در تاریکی به سختی قابل تشخیص بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His face was barely discernible in the gloom.
[ترجمه تومن] چهره او در تاریکی به سختی قابل تشخیص بود
|
[ترجمه گوگل]چهره او در تاریکی به سختی قابل تشخیص بود
[ترجمه ترگمان]چهره اش در تاریکی به سختی قابل تشخیص بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Irrespective of charges, there is a discernible trend toward higher parental contributions to state education.
[ترجمه گوگل]صرف نظر از هزینه ها، روند قابل توجهی به سمت کمک های بالاتر والدین به آموزش دولتی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]بدون توجه به هزینه ها، گرایش قابل توجهی به سمت مشارکت بیشتر والدین در آموزش و پرورش دولت وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This causes no discernible pain in the vast majority of cases.
[ترجمه shadmehr radmanesh] در اکثر موارد، این عارضه درد قابل تشخیصی ایجاد نمی کند.
|
[ترجمه گوگل]این در اکثر موارد هیچ درد قابل تشخیصی ایجاد نمی کند
[ترجمه ترگمان]این باعث هیچ درد قابل تشخیصی در اکثر موارد نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Similar patterns are discernible with other brooch types, although there has been less detailed research.
[ترجمه گوگل]الگوهای مشابه با سایر انواع سنجاق سینه قابل تشخیص است، اگرچه تحقیقات دقیق تری انجام شده است
[ترجمه ترگمان]الگوهای مشابهی با سایر انواع سنجاق سینه قابل تشخیص هستند، اگرچه تحقیقات دقیقی در این زمینه انجام شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Individual craft items with a discernible artistic quality will be covered by copyright.
[ترجمه گوگل]اقلام صنایع دستی فردی با کیفیت هنری قابل تشخیص مشمول حق چاپ خواهند بود
[ترجمه ترگمان]اقلام هنری فردی با کیفیت هنری قابل تشخیصی با کپی رایت پوشش داده خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Somehow he'd scored the first small, barely discernible victory.
[ترجمه گوگل]به نوعی او اولین پیروزی کوچک و به سختی قابل تشخیص را به ثمر رسانده بود
[ترجمه ترگمان]به نوعی پیروزی کوچک و کوچک را به سختی به دست اورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. You will meet this problem in its most discernible form on rivers, or stretches of river, which are heavily match-fished.
[ترجمه گوگل]این مشکل را در قابل تشخیص‌ترین شکل آن در رودخانه‌ها یا بخش‌هایی از رودخانه‌ها که به شدت با کبریت ماهیگیری می‌شوند مواجه خواهید شد
[ترجمه ترگمان]شما با این مشکل در مهم ترین شکل خود بر روی رودخانه ها، یا امتداد رودخانه ها، که به شدت با ماهیگیری تطابق دارند، برخورد خواهید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There are no slums, and no discernible wealth, just an equal distribution of what looks like poverty.
[ترجمه گوگل]هیچ محله فقیر نشین و هیچ ثروت قابل تشخیصی وجود ندارد، فقط توزیع مساوی چیزی که به نظر فقر می رسد
[ترجمه ترگمان]محله های فقیرنشین وجود ندارد، و هیچ ثروت قابل تشخیصی، تنها توزیع مساوی از چیزی که شبیه فقر به نظر می رسد وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There is a discernible, almost romantic frisson about a sea crossing, nomatterhow short.
[ترجمه گوگل]یک فریسون قابل تشخیص و تقریباً عاشقانه در مورد عبور از دریا وجود دارد، هرچند کوتاه
[ترجمه ترگمان]موجی از احساسات شاعرانه و تقریبا شاعرانه درباره عبور دریایی در دریا وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The recession had no discernible consequences for the ability of Labour and its supporters to maintain political work.
[ترجمه گوگل]رکود اقتصادی هیچ پیامد قابل تشخیصی برای توانایی حزب کارگر و حامیان آن در حفظ کار سیاسی نداشت
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There are discernible cases of the Presocratics being influenced by conceptual frameworks, but they are not scientific frameworks.
[ترجمه گوگل]موارد مشهودی وجود دارد که پیشسوکراتیک ها تحت تأثیر چارچوب های مفهومی قرار گرفته اند، اما آنها چارچوب های علمی نیستند
[ترجمه ترگمان]نمونه های قابل توجهی از the وجود دارند که تحت تاثیر چارچوب های مفهومی قرار گرفته اند، اما آن ها چارچوب های علمی نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A dark stain was discernible running intermittently from the door to the bottom of the stairs.
[ترجمه گوگل]لکه تیره ای که به طور متناوب از در به پایین پله ها می دوید، قابل تشخیص بود
[ترجمه ترگمان]از دری که به پایین پله ها منتهی می شد، لکه سیاهی دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ظاهر (صفت)
outside, clear, apparent, external, outward, exterior, manifest, obvious, evident, patent, confessed, conspicuous, discernible, evidential, flat-out, noticeable, observable, ostensive

انگلیسی به انگلیسی

• distinguishable, recognizable, perceivable
if something is discernible, you can see it when you look very carefully.
if a quality, characteristic, or effect is discernible, you can notice it or understand it especially by thinking about it or by studying it carefully.

پیشنهاد کاربران

قابل تمیز. قابل تشخیص
مثال:
Her face was barely discernible in the gloom.
صورتش در تاریکی به سختی قابل تشخیص بود.
discernible = noticeable = detectable
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : discern
✅️ اسم ( noun ) : discernment
✅️ صفت ( adjective ) : discerning / discernible
✅️ قید ( adverb ) : _
واضح، ملموس
There is no discernible reason why this should be the case.
هیچ دلیل واضح ( ملموسی ) وجود ندارد که چرا باید این یک مورد باشد
There has been no discernible overall trend since 1975
هیچ گرایش ( جهت گیری ) ملموس همه جانبه ای وجاد نداشته است از ۱۹۷۵
قابل توجه
discernible ( adj ) = قابل تشخیص، قابل مشاهده، قابل شناسایی، کشف شدنی، قابل درک/مشخص، نمایان، آشکار
مترادف با کلمه : detectable ( adj )
examples:
1 - A feeling of anxiety was discernible among the members of the team.
...
[مشاهده متن کامل]

یک احساس اضطراب در بین اعضای تیم قابل تشخیص بود.
2 - The influence of Rodin is discernible in the younger artist.
تأثیر رودن در هنرمند جوانتر قابل رویت ( آشکار ) است.
3 - There is no discernible reason why this should be the case.
هیچ دلیل قابل درکی وجود ندارد که چرا باید چنین باشد.
4 - If there was meat in the soup, it was not discernible.
اگر گوشت در سوپ وجود داشت ، قابل تشخیص نبود.

فابل تشخیص - تشخیص دادنی - مشخص
قابل مشاهده - مشاهده کردنی - مشهود
محسوس - معلوم
نمایان - پیدا - آشکار - واضح
قابل تشخیص، تشخیص دادن
Synonym:detectable
Definition: noticeable
مشهود، مبرهن، پیدا، Noticeable
either by physically seeing or by sensing/understandig
. there is no discernible pattern
. The truth was discernible in his voice
محسوس، معلوم، نمایان، واضح، هویدا، آشکار، بارز، پدیدار
مشهود
قابل تشخیص - قابل مشاهده
قابل مشاهده - قابل تشخیص
پیدا، مشخص
مشاهده کردتی ، قابل تشخیص
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس