معنی: فضول، کنجکاو، نادر، کمیابمعانی دیگر: سر از کار دیگران درآور، خبر درکش، حرفکش، عجیب و غریب، شگرف، غیرعادی، نابهنجار، (نادر) ظریف و خوش ساخت، پر جزئیات، غریب
1. curious crowds hustled to the scene of the crime
انبوه مردم کنجکاو با فشار و ازدحام به محل جنایت روی آوردند.
2. curious neighbors
همسایه های فضول
3. i am curious to find out about his motive
مشتاقم که از انگیزه ی او سر در بیاورم.
4. yesterday, a curious thing happened
دیروز اتفاق عجیبی روی داد.
5. a description of these birds' curious customs and mannerisms
وصفی از عادات و ویژگی های شگفت انگیز این پرندگان
6. the spy's behavior made the detective curious
رفتار جاسوس،کارآگاه را کنجکاو کرد.
7. It is a curious paradox that professional comedians often have unhappy personal lives.
[ترجمه Afshin] این مسئله پارادوکس عجیبی است که کمدین های حرفه ای غالبا زندگی شخصی غمگینی دارند.
|
[ترجمه گوگل]این یک پارادوکس عجیب است که کمدین های حرفه ای اغلب زندگی شخصی ناخوشایندی دارند [ترجمه ترگمان]این یک پارادوکس عجیب است که کمدین های حرفه ای اغلب زندگی شخصی خود را خراب می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. I was curious to find out what she had said.
[ترجمه گوگل]کنجکاو بودم که بفهمم او چه گفته است [ترجمه ترگمان]کنجکاو بودم بفهمم که او چه گفته است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Everyone was curious as to why Mark was leaving.
[ترجمه گوگل]همه کنجکاو بودند که چرا مارک می رود [ترجمه ترگمان]همه کنجکاو بودند که چرا مارک از اینجا می رود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Don't be too curious about things you are not supposed to know.
[ترجمه گوگل]در مورد چیزهایی که قرار نیست بدانید خیلی کنجکاو نباشید [ترجمه ترگمان]در مورد چیزهایی که نباید بدونی کنجکاو نباش [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Her secretive manner had made me curious.
[ترجمه گوگل]رفتار پنهانی او مرا کنجکاو کرده بود [ترجمه ترگمان]رفتار مرموز او مرا کنجکاو کرده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Children are curious about everything around them.
[ترجمه گوگل]کودکان در مورد همه چیز اطراف خود کنجکاو هستند [ترجمه ترگمان]کودکان در مورد همه چیز در اطراف خود کنجکاو هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Curious pedestrians were ordered to move along.
[ترجمه بهروز مددی] به افراد کنجکاو در پیاده رو دستور داده شد که از سر راه کنار بروند. ( یا دستور داده شد که متفرق شوند. )
|
[ترجمه متین احمدیاری] عابران پیاده کنجکاوه شده بودند که به راه خود ادامه دهند؟
|
[ترجمه گوگل]به عابرین پیاده کنجکاو دستور داده شد که در امتداد حرکت کنند [ترجمه ترگمان]پیاده ها کنجکاو شده بودند که به راه خود ادامه دهند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. They were very curious about the people who lived upstairs.
[ترجمه گوگل]آنها در مورد افرادی که در طبقه بالا زندگی می کردند بسیار کنجکاو بودند [ترجمه ترگمان]درباره مردمی که طبقه بالا زندگی می کردند خیلی کنجکاو بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. He is such a curious boy, always asking questions.
[ترجمه گوگل]او پسر کنجکاویی است که همیشه سؤال می کند [ترجمه ترگمان]او پسر کنجکاوی است، همیشه سوال می پرسید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. I heard a curious noise last night.
[ترجمه گوگل]دیشب صدای عجیبی شنیدم [ترجمه ترگمان]دیشب یه سر و صدای عجیبی شنیدم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. He felt a curious mixture of excitement and panic.
[ترجمه اسحاقی] او آمیخته عجیبی از هیجان و وحشت را احساس میکرد.
|
[ترجمه گوگل]او ترکیبی عجیب از هیجان و وحشت را احساس کرد [ترجمه ترگمان]او مخلوطی از هیجان و وحشت بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• inquisitive, desiring to know and understand anything; odd, strange; rare if you are curious about something, you are interested in it and want to learn more about it. something that is curious is unusual and interesting or surprising.
پیشنهاد کاربران
Alike=similar =same
intrusive
کنجکاو مثال: The children were curious about the strange noise coming from the attic. بچه ها به دلیل صدای عجیبی که از زیرزمین می آمد کنجکاو بودند. *آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
curious ( adj ) ( kyʊriəs ) =having a strong desire to know about sth, e. g. He's such a curious boy, always asking questions. curiously ( adv ) , curiosity ( n ) ( kyʊriˈɑsət̮i ) ( pl. curiosities )