curdle

/kɜːrdl̩//kɜːdl̩/

معنی: بستن، دلمه شدن، دلمه کردن
معانی دیگر: دلمه کردن یا شدن (شیر)، لخته شدن (خون)، بریدن (شیر)، (از ترس) منجمد کردن یا شدن، منعقد کردن یا شدن، منجمد کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: curdles, curdling, curdled
مشتقات: curdler (n.)
عبارات: make one's blood curdle
• : تعریف: to turn into curd; coagulate.
مشابه: coagulate

جمله های نمونه

1. curdle someone's blood
(از ترس) خون کسی را منجمد کردن،وحشت زده کردن

2. vinegar causes milk to curdle
سرکه موجب دلمه بستن شیر می شود.

3. The fermentation of milk causes it to curdle.
[ترجمه گوگل]تخمیر شیر باعث لخت شدن آن می شود
[ترجمه ترگمان]تخمیر شیر باعث curdle می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The herb has been used for centuries to curdle milk.
[ترجمه گوگل]قرن هاست که از این گیاه برای بستن شیر استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]این گیاه برای قرن ها به دست آوردن شیر مورد استفاده قرار می گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Milk may curdle in warm weather.
[ترجمه کوروش شفیعی] ممکن است شیر در آب و هوای گرم بسته شود/ببند/خودش را بگیرد.
|
[ترجمه گوگل]شیر ممکن است در هوای گرم دلمه شود
[ترجمه ترگمان]شیر ممکن است در آب و هوای گرم دوام بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. When heated, sour cream will curdle quickly.
[ترجمه گوگل]وقتی خامه ترش گرم شود، به سرعت دلمه می شود
[ترجمه ترگمان]وقتی گرم شود خامه ترش به سرعت پخش خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The sight made my blood curdle.
[ترجمه گوگل]این منظره خونم را منجمد کرد
[ترجمه ترگمان]این منظره، خونم را منجمد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Their screams made my blood curdle with terror.
[ترجمه گوگل]فریادهایشان باعث شد که خونم از وحشت منجمد شود
[ترجمه ترگمان]فریادهای آن ها خون مرا از وحشت منجمد می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Bacteria cause milk to curdle by fermentation.
[ترجمه گوگل]باکتری ها با تخمیر باعث می شوند که شیر منعقد شود
[ترجمه ترگمان]باکتری ها باعث ایجاد شیر توسط تخمیر می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The sauce should not boil or the egg yolk will curdle.
[ترجمه گوگل]سس نباید بجوشد وگرنه زرده تخم مرغ منسجم می شود
[ترجمه ترگمان]سس نباید به جوش آید و یا نطفه تخم بخار شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Do not let the sauce boil or it will curdle.
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید سس بجوشد وگرنه دلمه می شود
[ترجمه ترگمان]سس را بجوشانید یا خاموش خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Again, it's vital not to overheat the liquid because it will curdle as well as lose its taste.
[ترجمه گوگل]باز هم، بسیار مهم است که مایع را بیش از حد گرم نکنید، زیرا آن را منجمد می کند و همچنین طعم خود را از دست می دهد
[ترجمه ترگمان]دوباره، حیاتی است که حرارت را بیش از حد گرم نکنید چون به خوبی سلیقه خود را از دست می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. That sense of compassion could vault to the surface very quickly if the economic miracle began to curdle.
[ترجمه گوگل]اگر معجزه اقتصادی شروع به فروپاشی کند، این حس شفقت می تواند خیلی سریع ظاهر شود
[ترجمه ترگمان]اگر معجزه اقتصادی شروع به curdle کند، این حس شفقت می تواند به سرعت به سطح زمین برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بستن (فعل)
close, truss, attach, ban, impute, bar, stick, connect, colligate, bind, hitch, seal, clog, assess, tie up, choke, shut, shut down, block, fasten, belt, bang, pen, shut off, tighten, blockade, hasp, clasp, knit, jam, wattle, plug, congeal, curdle, curd, jell, lock, coagulate, cork, spile, picket, padlock, ligate, obturate, occlude, portcullis, posset, switch on

دلمه شدن (فعل)
clabber, curdle, curd, clot, jell, quail

دلمه کردن (فعل)
curdle, coagulate

انگلیسی به انگلیسی

• coagulate, congeal; freeze; go sour, turn into curd
when milk curdles or when something curdles it, it becomes sour.

پیشنهاد کاربران

دلمه بستن، لخته لخته شدن، ترش شدن
To form curds or, lumpy solid masses in a liquid
It might be deliberatley as when making cheese or you might accidently let it go bad and curfle
دلمه بستن. قلمبه قلمبه شدن
take care not to let the soup boil or it will curdle

بپرس