فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: cultivates, cultivating, cultivated
حالات: cultivates, cultivating, cultivated
• (1) تعریف: to make (land or soil) fit for growing plants, as by plowing or adding nutrients.
• مترادف: farm, till
• مشابه: compost, fertilize, harrow, plow, rake, subdue, weed, work
• مترادف: farm, till
• مشابه: compost, fertilize, harrow, plow, rake, subdue, weed, work
- The farmers had to wait for the earth to thaw out before they could cultivate the soil.
[ترجمه گوگل] کشاورزان قبل از اینکه بتوانند خاک را کشت کنند باید منتظر می ماندند تا زمین آب شود
[ترجمه ترگمان] کشاورزان باید قبل از اینکه بتوانند زمین را کشت کنند، صبر کنند تا زمین آب شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کشاورزان باید قبل از اینکه بتوانند زمین را کشت کنند، صبر کنند تا زمین آب شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to tend and help (plants) grow.
• مترادف: grow, raise
• مشابه: culture, tend
• مترادف: grow, raise
• مشابه: culture, tend
- We're cultivating vegetables on our farm now.
[ترجمه Melika] lما در حال پرورش سبزیجات در مزرعه مان هستیم|
[ترجمه گوگل] ما اکنون در مزرعه خود سبزیجات می کاریم[ترجمه ترگمان] ما الان داریم به کشاورزی در کشاورزی ادامه می دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to encourage the growth and flourishing of.
• مترادف: encourage, foster, patronize, promote
• متضاد: stunt
• مشابه: advance, advocate, further, grow, help, nourish, nurture, pursue, sponsor, support
• مترادف: encourage, foster, patronize, promote
• متضاد: stunt
• مشابه: advance, advocate, further, grow, help, nourish, nurture, pursue, sponsor, support
- He is a wealthy person who has always cultivated the arts in this town.
[ترجمه گوگل] او فردی ثروتمند است که همیشه در این شهر به پرورش هنر پرداخته است
[ترجمه ترگمان] او فردی ثروتمند است که همیشه هنر را در این شهر پرورش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او فردی ثروتمند است که همیشه هنر را در این شهر پرورش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Do you have a special reason for cultivating his friendship?
[ترجمه گوگل] آیا دلیل خاصی برای پرورش دوستی او دارید؟
[ترجمه ترگمان] دلیل خاصی برای جلب دوستی او دارید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دلیل خاصی برای جلب دوستی او دارید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to refine and improve, as through education.
• مترادف: civilize, refine
• مشابه: acculturate, culture, develop, discipline, educate, enlighten, finish, groom, improve, nurture, polish, school, smooth, socialize, train
• مترادف: civilize, refine
• مشابه: acculturate, culture, develop, discipline, educate, enlighten, finish, groom, improve, nurture, polish, school, smooth, socialize, train
- We cultivate the children's minds by having them read great books.
[ترجمه گوگل] ما ذهن کودکان را با خواندن کتاب های عالی پرورش می دهیم
[ترجمه ترگمان] ما ذهن بچه ها را با خواندن کتاب های عالی پرورش می دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما ذهن بچه ها را با خواندن کتاب های عالی پرورش می دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to grow or prepare a culture of (tissue, bacteria, or the like).
• مترادف: culture
• مترادف: culture