culmination

/ˌkəlməˈneɪʃn̩//ˌkʌlmɪˈneɪʃn̩/

معنی: اوج، قله، حد اعلی
معانی دیگر: اوگ، فرازینگاه، منتهی درجه، سرانجام

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of culminating.
مشابه: consummation

(2) تعریف: the highest point; zenith; climax.
مشابه: acme, apex, climax, head, height, peak, summit, zenith

- The culmination of his career was when he became a principal dancer with the Royal Ballet.
[ترجمه موسی] نقطه اوج حرفه اش زمانی بود که او به یک رقاص اصلی گروه باله سلطنتی تبدیل شد.
|
[ترجمه گوگل] اوج کار او زمانی بود که او یک رقصنده اصلی با باله سلطنتی شد
[ترجمه ترگمان] اوج کار او زمانی بود که او به یک رقاص اصلی با گروه باله سلطنتی تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the culmination of his achievements in the world of sports
اوج کامیابی های او در عالم ورزش

2. the culmination of years of effort
سرانجام سال ها کوشش

3. The space race reached its culmination in the first moon walk.
[ترجمه موسی] مسابقه فضایی در اولین پیاده روی ماه به نقطه اوج خود رسید.
|
[ترجمه گوگل]مسابقه فضایی در اولین راهپیمایی ماه به اوج خود رسید
[ترجمه ترگمان]مسابقه فضایی به اوج خود در اولین پیاده روی ماه رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This massive autobiographical work was the logical culmination of her long career.
[ترجمه موسی] این اثر بزرگ زندگینامه ای حاصل ( نتیجه ) منطقی حرفه شغلی طولانی او بود.
|
[ترجمه گوگل]این اثر بزرگ زندگینامه ای اوج منطقی کار طولانی او بود
[ترجمه ترگمان]این کار autobiographical بزرگ، نقطه اوج کار طولانی او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The show marked the culmination of months of hard work.
[ترجمه موسی] این نمایش نقطه اوج ماه ها کار سخت را نشان داد.
|
[ترجمه امیری] نمایش حاصل ماه ها زحمات سخت بود.
|
[ترجمه گوگل]این نمایش نقطه اوج ماه ها تلاش سخت بود
[ترجمه ترگمان]این نمایش اوج ماه ها کار سخت را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This little book represented the culmination of 15 years' work.
[ترجمه موسی] این کتاب کوچک نتیجه ی 15 سال کار را نمایان می کند.
|
[ترجمه گوگل]این کتاب کوچک نشان دهنده اوج کار 15 ساله بود
[ترجمه ترگمان]این کتاب کوچک، اوج ۱۵ سال کار را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Their arrest was the culmination of an operation in which 120 other people were detained.
[ترجمه گوگل]دستگیری آنها نقطه اوج عملیاتی بود که در آن 120 نفر دیگر بازداشت شدند
[ترجمه ترگمان]دستگیری آن ها اوج عملیاتی بود که در آن ۱۲۰ نفر دیگر بازداشت شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The reforms marked the successful culmination of a long campaign.
[ترجمه گوگل]اصلاحات نقطه اوج موفقیت آمیز یک کارزار طولانی بود
[ترجمه ترگمان]این اصلاحات نقطه اوج موفقیت یک مبارزه طولانی را نشان دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A decision will be taken at the culmination of the initial research.
[ترجمه گوگل]در اوج تحقیقات اولیه تصمیم گیری خواهد شد
[ترجمه ترگمان]یک تصمیم در اوج تحقیقات اولیه گرفته خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This was the culmination of an atomic programme that the Fourth Republic had begun and which de Gaulle had accelerated.
[ترجمه گوگل]این نقطه اوج برنامه اتمی بود که جمهوری چهارم آغاز کرده بود و دوگل آن را تسریع کرده بود
[ترجمه ترگمان]این اوج یک برنامه اتمی بود که جمهوری چهارم آغاز کرده و دو گل به آن سرعت بخشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. If it was on purpose, the culmination of some evil conspiracy, well of course it will happen again.
[ترجمه گوگل]اگر از عمد بود، اوج یک توطئه شیطانی بود، خوب البته دوباره تکرار خواهد شد
[ترجمه ترگمان]اگر عمدی بود، نقطه اوج یک توطئه شیطانی، خب، البته، دوباره اتفاق خواهد افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Yet this final dissolution was the culmination of a long decline.
[ترجمه گوگل]با این حال، این انحلال نهایی نقطه اوج یک افول طولانی بود
[ترجمه ترگمان]با این وصف، این انحلال نهایی اوج رکود طولانی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The logical culmination of the process came when the pop singer and song-writer Elton John took over the chairmanship of Watford.
[ترجمه گوگل]اوج منطقی این روند زمانی بود که التون جان، خواننده و ترانه سرای پاپ، ریاست واتفورد را بر عهده گرفت
[ترجمه ترگمان]اوج منطقی این روند زمانی رخ داد که خواننده پاپ و نویسنده آواز \"التون جان\" ریاست وات فورد را بر عهده گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The culmination of years of selective breeding - Richard Tisbury releases a Sanke.
[ترجمه گوگل]اوج سال ها پرورش انتخابی - ریچارد تیسبری یک سانکه آزاد می کند
[ترجمه ترگمان]اوج سال های باروری انتخابی - ریچارد Tisbury، Sanke را آزاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The Public Order Act represented the culmination of a long debate within the government about how increased civil disorder should be controlled.
[ترجمه گوگل]قانون نظم عمومی نقطه اوج یک بحث طولانی در داخل دولت در مورد چگونگی کنترل افزایش بی نظمی مدنی بود
[ترجمه ترگمان]قانون نظم عمومی نقطه اوج یک بحث طولانی در دولت در مورد این که چگونه هرج و مرج داخلی باید کنترل شود را نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اوج (اسم)
acme, climax, pinnacle, culmination, zenith, top, summit, apogee, apex, tip-top, pitch, crescendo, high tide, meridian, noontide

قله (اسم)
point, acme, climax, culmination, zenith, top, peak, summit, crest, vertex, knoll, pap, knap

حد اعلی (اسم)
culmination, high tide

تخصصی

[زمین شناسی] قله، اوج نقطه ای که در آن یک ماهواره به بالاترین موقعیت یا ارتفاع خود در آسمان نسبت به مشاهده کننده می رسد.
[نفت] اوج

انگلیسی به انگلیسی

• climax, highest point; completion, final action, concluding action
the culmination of a situation or process is what happens as its final result.

پیشنهاد کاربران

سرانجام، نتیجه
تک. نوک. ته. بالا. اوجا. فرا.
ماحصل
culmination ( noun ) =نقطه اوج، سرانجام، نتیجه، حاصل
Definition = رسیدن به اوج، بالاترین نقطه، بخصوص در نجوم ( به بالاترین ارتفاع خود رسیدن جرم سماوی یا ستاره یا ماهواره در آسمان ) /دستیابی یا رسیدن به بالاترین سطح شکوه ، قدرت و . . . /
...
[مشاهده متن کامل]

the culmination of his career = اوج حرفه اش، اوج زندگی حرفه ای او

examples:
1 - Winning first prize was the culmination of years of practice and hard work.
برنده شدن جایزه اول نتیجه ( حاصل ) سالها تمرین و سخت کوشی بود.
2 - The book was a fitting culmination to his career.
این کتاب نقطه اوج مناسبی برای زندگی حرفه ای او بود.

Climax
نقطۀ اوج
حاصل، در نتیجه ی
نهایت

بپرس