اسم ( noun )
• (1) تعریف: a curved or hooked part of something.
- The baby lay with his head in the crook of his mother's arm.
[ترجمه گوگل] بچه دراز کشیده بود و سرش در قوز بازوی مادرش بود
[ترجمه ترگمان] کودک سرش را میان خم بازوی مادرش دراز کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کودک سرش را میان خم بازوی مادرش دراز کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Be careful going around the crook in the road.
[ترجمه حسین ابراهیمی] وقتی پیچ جاده را دور می زنی مراقب باش|
[ترجمه گوگل] مراقب دور زدن کلاهبردار در جاده باشید[ترجمه ترگمان] مراقب باش که تو راه توی جاده سرک بکشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: something bent, curved, or hooked.
• مشابه: bend
• مشابه: bend
• (3) تعریف: a hooked implement, such as a shepherd's staff.
- The shepherd used his crook to guide the sheep.
[ترجمه ابوالفضل] - چوپان با استفاده از چوب دستی خود گوسفندان را راهنمایی می کرد.|
[ترجمه گوگل] چوپان از کلاهبردار خود برای راهنمایی گوسفندان استفاده کرد[ترجمه ترگمان] چوپان از crook استفاده کرد تا گوسفندانش را راهنمایی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a thief or swindler.
• مشابه: bandit, gyp, thief
• مشابه: bandit, gyp, thief
- The governor was accused of being a crook.
[ترجمه گوگل] فرماندار متهم به کلاهبرداری بود
[ترجمه ترگمان] فرماندار به یک کلاه برداری متهم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] فرماندار به یک کلاه برداری متهم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: crooks, crooking, crooked
حالات: crooks, crooking, crooked
• : تعریف: to bend, curve, or hook.
• مشابه: bend
• مشابه: bend
- When it was time to leave, she crooked a finger at me.
[ترجمه گوگل] وقت رفتن رسید، انگشتش را به سمتم کج کرد
[ترجمه ترگمان] وقتی زمان رفتن بود، او انگشتش را به سمتم دراز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی زمان رفتن بود، او انگشتش را به سمتم دراز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید