critical

/ˈkrɪtɪkl̩//ˈkrɪtɪkl̩/

معنی: قطعی، بحرانی، انتقادی، منتقدانه، وخیم، نکوهشی
معانی دیگر: انتقادآمیز، نکوهشگرانه، معاندانه، خرده گیرانه، وابسته به نقد ادبی یا هنری و غیره، نقدگرانه، هنرسنجانه، سخن سنجانه، نکته سنجانه، بسیار مهم، حیاتی، بحران آمیز، هراس انگیز، بزنگاهی، نگران کننده، (علوم) واقع در مرحله ی انتقال، واگردان، سرگشتی، وابسته به نقدگران، وابسته به هنرسنجان، شور بیماری، حدت مرض، (در مورد برخی کالاهای زمان جنگ) سهمیه بندی شده، ماده ی حیاتی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: critically (adv.)
(1) تعریف: tending to make severe judgments or to find fault.
مترادف: censorious, faultfinding, harsh, hypercritical, severe, strict
متضاد: complimentary, uncritical
مشابه: demanding, fastidious, meticulous, negative, niggling, picky, rigid, rigorous, stringent, unfavorable

- Her mother-in-law was so critical that it seemed impossible please her.
[ترجمه محمد م] مادرخوانده اش به قدری خرده گیر بود که راضی کردن او به نظر غیر ممکن می رسید.
|
[ترجمه AS] مادر شوهرش به قدری سخت گیر بود که راضی کردنش غیر ممکن به نظر می رسید.
|
[ترجمه گوگل] مادرشوهرش به قدری انتقادی بود که به نظر غیرممکن می رسید او را خوشحال کند
[ترجمه ترگمان] مادرش به قدری حساس بود که به نظر غیرممکن می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Many citizens have become critical of the current government and are demanding reforms.
[ترجمه گوگل] بسیاری از شهروندان منتقد دولت فعلی شده اند و خواهان اصلاحات هستند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از شهروندان منتقد دولت فعلی شده اند و خواهان اصلاحات هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: characterized by or involving careful and exact analysis and evaluation.
مترادف: analytic, discriminating, evaluative, investigative
مشابه: discerning, exact, meticulous, painstaking, scrupulous, serious, systematic

- Scientific research requires critical thinking.
[ترجمه گوگل] تحقیق علمی نیاز به تفکر انتقادی دارد
[ترجمه ترگمان] تحقیقات علمی نیازمند تفکر انتقادی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: of the nature of a crisis; being at the very highest point of danger but still allowing the possibility of a positive outcome.
مترادف: dangerous, grave, touch-and-go
متضاد: mild
مشابه: acute, desperate, dire, hazardous, perilous, risky, serious, uncertain, vital

- She's in the hospital and her condition is considered critical.
[ترجمه گوگل] او در بیمارستان بستری است و وضعیت او وخیم ارزیابی می شود
[ترجمه ترگمان] او در بیمارستان است و وضعیتش وخیم به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: extremely important.
مترادف: crucial, essential, grave, pivotal, vital
متضاد: unimportant
مشابه: fatal, fundamental, imperative, important, indispensable, momentous, necessary, significant

- It is critical that you understand these instructions; making a mistake could have dangerous consequences.
[ترجمه گوگل] بسیار مهم است که این دستورالعمل ها را درک کنید انجام یک اشتباه می تواند عواقب خطرناکی داشته باشد
[ترجمه ترگمان] مهم است که این دستورالعمل ها را درک کنید اشتباه کردن می تواند عواقب خطرناکی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The testimony of this witness is critical to the case for the defense.
[ترجمه گوگل] شهادت این شاهد برای دفاع برای پرونده حیاتی است
[ترجمه ترگمان] شهادت این شاهد برای دفاع از پرونده حیاتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: in physics, of a state just preceding a nuclear reaction.

جمله های نمونه

1. critical angle
زاویه ی حد

2. critical damping
میرایی بحرانی

3. critical mass
جرم بحرانی (واگردان)

4. critical value
ارزش سرگشتی،مقدار شاخص

5. a critical assessment of neema's works
ارزیابی هنرسنجانه ی آثار نیما

6. a critical shortage of fuel
کمبود شدید سوخت

7. a critical situation in international relations
وضعیت نگران کننده در روابط بین المللی

8. a critical study of sa'di's works
نقد آثار سعدی

9. the most critical moment in her life
حیاتی ترین لحظه ی عمرش

10. he was very critical of the way you behaved
او از طرز رفتار تو خیلی انتقاد کرد.

11. her illness is critical
بیماری او وخیم است.

12. some of these critical sentences must be toned down a bit
برخی از این جمله های انتقاد آمیز باید کمی تعدیل بشوند.

13. they construed my words as critical and hostile
آنها حرف های مرا انتقادی و خصومت آمیز شمردند (تعبیر کردند).

14. his disclaimer of the authorship of that critical article by him
تکذیب نگارش آن مقاله ی انتقادی از طرف او

15. Greg's tendency to be critical made him unpopular with his co-workers.
[ترجمه Hamed] خصلت سرزنشگر گِرِگ، سبب شد تا محبوبیتی میان همکارانش نداشته باشد.
|
[ترجمه گوگل]تمایل گرگ به انتقاد پذیری باعث شد که او در بین همکارانش محبوبیت نداشته باشد
[ترجمه ترگمان]تمایل گرگ نسبت به او باعث شد که او با همکاران خود محبوبیتی نداشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Despite the critical acclaim, the novel did not sell well.
[ترجمه گوگل]با وجود تحسین منتقدان، این رمان فروش خوبی نداشت
[ترجمه ترگمان]با وجود تحسین و تحسین انتقادی، این رمان به خوبی فروش نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Tom's parents were highly critical of the school.
[ترجمه گوگل]والدین تام به شدت از مدرسه انتقاد کردند
[ترجمه ترگمان]پدر و مادر تام به شدت از مدرسه انتقاد می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. This courageous and subversive movie has attracted widespread critical support.
[ترجمه گوگل]این فیلم شجاعانه و خرابکارانه مورد حمایت گسترده منتقدان قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]این فیلم با شهامت و subversive حمایت بسیار زیادی را به خود جلب کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. This view is contrary to the aims of critical social research for a number of reasons.
[ترجمه گوگل]این دیدگاه به دلایلی با اهداف پژوهش اجتماعی انتقادی مغایرت دارد
[ترجمه ترگمان]این دیدگاه بر خلاف اهداف تحقیق اجتماعی انتقادی به چند دلیل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Many economists are critical of the government's economic policies.
[ترجمه گوگل]بسیاری از اقتصاددانان از سیاست های اقتصادی دولت انتقاد می کنند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از اقتصاددانان منتقد سیاست های اقتصادی دولت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. He is very temperamental and critical.
[ترجمه گوگل]او بسیار خوش اخلاق و انتقادی است
[ترجمه ترگمان]او بسیار حساس و حساس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Some parents were critical of attempts to indoctrinate children in green ideology.
[ترجمه گوگل]برخی از والدین از تلاش برای تلقین به ایدئولوژی سبز به کودکان انتقاد داشتند
[ترجمه ترگمان]برخی از والدین از تلاش برای آموزش دادن به کودکان در ایدئولوژی سبز انتقاد می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. He remains in a critical condition in a California hospital.
[ترجمه گوگل]او همچنان در شرایط وخیم در بیمارستانی در کالیفرنیا به سر می برد
[ترجمه ترگمان]او در شرایط بحرانی در بیمارستان کالیفرنیا به سر می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. She has written a major critical appraisal/study of Saul Bellow's novels.
[ترجمه گوگل]او یک ارزیابی انتقادی/مطالعه عمده درباره رمان های ساول بلو نوشته است
[ترجمه ترگمان]او یک ارزیابی انتقادی بزرگ از رمان \"سول Bellow\" نوشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The report was sharply critical of the police.
[ترجمه گوگل]در این گزارش به شدت از پلیس انتقاد شد
[ترجمه ترگمان]گزارش به شدت به پلیس اهمیت داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قطعی (صفت)
absolute, decisive, definite, definitive, certain, final, unconditional, critical, decretive, decretory, positive, categorical, sure, last, categoric, conclusive, deterministic, trenchant, decided, magistral, terminative, peremptory, uncompromising, irrevocable

بحرانی (صفت)
acute, critical, exigent, climacteric, decretive, decretory

انتقادی (صفت)
critical

منتقدانه (صفت)
critical

وخیم (صفت)
serious, critical, fatal, dire, crucial, tense, sthenic

نکوهشی (صفت)
critical, remonstrative

تخصصی

[شیمی] بحرانی
[عمران و معماری] بحرانی
[برق و الکترونیک] بحرانی
[مهندسی گاز] بحرانی
[صنعت] بحرانی - در کنترل پروژه فعالیتی است که با به تاخیر افتادن آن سایر فعالیت ها و یا کل پروژه به تاخیر می افتد.
[نساجی] بحرانی - حساس
[ریاضیات] مرزی، وخیم، خطیر، مهم، بحرانی، استثنایی، حساس
[پلیمر] بحرانی
[آمار] بحرانی
[آب و خاک] بحرانی

انگلیسی به انگلیسی

• judgmental; important, crucial
a critical time or situation is extremely important.
a critical situation or illness is very serious or dangerous.
if you are critical of someone or something, you express severe judgements and opinions about them.
a critical approach to something involves careful examination and judgement of it.
critical also means relating to the work of a person who is a critic.

پیشنهاد کاربران

💢 دوستان کلمات زیر همگی مترادف هم هستند:
🔘 Important
🔘 Significant
🔘 Vital
🔘 Crucial
🔘 Essential
🔘 Key
🔘 Major
🔘 Critical
🔘 Paramount
🔘 Consequential
✅ Definition:
👉 Having great value or effect, necessary for a particular purpose.
1. بحرانی 2. حاد. وخیم. خطرناک 3. مهم. حیاتی 4. انتقادی. انتقاد امیز. عیب جویانه 5. ایرادی. عیب جو 6. منتقدانه. ( مربوط به ) منتقد 7. دقیق. موشکافانه. نقادانه
مثال:
a highly critical report
یک گزارش بسیار انتقادی
...
[مشاهده متن کامل]

a critical essay
یک مقاله ی دقیق و موشکافانه و نقادانه
the situation is critical
وضعیت حاد و وخیم و خطرناک است.
the choice of materials is critical for product safety
انتخاب مواد برای ایمنی محصول مهم و حیاتی است.

مو شکافانه، دقیق
خطرناک
بهرانی وخیم
انتقادی/انتقاد آمیز
بحرانی، اساسی
مثال: The situation is critical, and we need to act quickly.
وضعیت بحرانی است و ما باید به سرعت اقدام کنیم.
سخت
شدید
مثلا بگیم در جنگی سخت بین دو گروه رقیب
critical war
حیاتی، حساس و مهم
بیشتر جاها که استعمال میشه معنی ( حیاتی ) میده
Critical supplies آذوغه حیاتی
سخت گیر
critical window= دوره کوتاه زمانی برای دست یابی به بهترین نتیجه.
در پزشکی دوره بحرانی، دوره طلایی، زمان حیاتی
حاد
منتقدانه
انتقادی
درباره قضاوت کردن یک اثر هنری
معنی دقیق هم میده: بررسی دقیقcritical analysis
آنالیز دقیقcritical eye
بحرانی
👈🏿 واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : critic/al 💎 تلفظ واژه: KRIT - i - kal ✅ معادل کاربردی، فارسی و توضیح واژه: بحرانی، حیاتی، وخیم: مربوط به یک وضعیت ناخوش یا بیمارگونه ⭐ اجزاء و عناصر واژه ( ریشه، پیشوند یا پسوند ) در پزشکی : -
critical period
دوره سرنوشت ساز
✅ توضیح و تفسیر انگلیسی: pertaining to a morbid condition
Holding his
breath he cocked a critical ear at the sounds of the island
[پزشکی] بحرانی، حیاتی، وخیم: مربوط به یک وضعیت ناخوش یا بیمارگونه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : criticize / critique
✅️ اسم ( noun ) : critic / criticism / critique
✅️ صفت ( adjective ) : critical
✅️ قید ( adverb ) : critically
( پزشکی )
۱. وخیم، حاد
critical diseases
۲. حیاتی
critical synapses
عیب جو
کاری ( در ارتباط با زخم و صدمه )
تاثیرگذار
بحرانی، مهم، حیاتی
Saying that something or someone is bad or wrong. . . . .
critical citizenship= شهروندی انتقادی
خطیر
نقادانه
Not to be critical, but can you actually
؟focus on the "unseating her" plan
نمی خوام انتقاد کنما، ولی راستش می تونی
روی نقشۀ سرنگون کردنش تمرکز کنی؟
critical
- بسیار حیاتی
- بسیار مهم
go critical
خودکفا شدن
سرزنشگر
ایرادگیر
در زمان فورس ماژور از این کلمه که Adverb هست بصورت مثال جمله زیر استفاده میکنند:
Now my is it's certically . . change position quickly . . !
نگاه کنید⬇️
منابع• https://dictionary.cambridge.org/us/amp/english/critically• https://www.ldoceonline.com/dictionary/critically• https://www.macmillandictionary.com/dictionary/british/critically• https://www.thefreedictionary.com/critically
بعضی مواقع معنای ضروری یا لازم رو میده
the critical particle size for reaction
اندازه لازم ( ضروری ) ذره برای واکنش
انتقادی
India is facing a critical situation these days : این روزا هند با وضعیت وخیمی دست و پنجه نرم میکنه ( با وضعیت وخیمی روبروست )
critical ( adj ) = crucial ( adj )
به معناهای :بسیار مهم، ضروری، لازم، اساسی، حیاتی
یکی از معانیش میشه خیلی مهم و حیاتی ( extremely important )
◀️We have reached a critical phase of the experiment.
◀️It is absolutely critical [=vital, essential] for us to remain together.
◀️This is a matter of critical importance to the future of our country.
...
[مشاهده متن کامل]

◀️ Critical situation : وضعیت بحرانی

مثال برای معنای نکته سنجانه
critical classification
طبقه بندی نکته سنجانه
انتقادآمیز - نکوهشگرانه - منتقدانه
The exhibition drew great critical attention
اون نمایشگاه انتقادهای زیادی را متوجه خودش کرد
شدید
تحلیلی
به نقل از هزاره:
1. [وضعیت بیمار، وضع اجتماعی] بحرانی، حساس وخیم، خطرناک سخت، حاد
2. [نوشته، تحلیل، نسخه] انتقادی
3. [شخص، نگاه] نکته سنج، نقاد، خرده بین، موشکاف، خرده گیر، عیبجو؛ [برخورد، بررسی] انتقادآمیز، نقادانه، عیبجویانه
دقیق
نقادانه، سنجشگرانه. انتقادی
مهم

عملیات

نکته سنج
در رابطه با انتقاد این کلمه دو جور مفهوم داره
۱ - یه جور مفهوم که شما میای یه کتاب یا فیلم رو نقد میکنی و نظرتو میگی راجبش
۲ - یه جوره دیگشم اینه که شما با یه چیزی مخالفی و نمیپسندی ( نکوهش ) یعنی میگی اون فلان چیزه بده
حیاتی، بحرانی
واکاوی
نقادی
Very serious or dangerous
معنای کلمه =مخاطره آمیز
مترادف کلمه =risky
منتقدانه
describe the good and bad points of a play, movie, etc
. describe the good and bad points of a play, movie, etc
حیاتی
پراهمیت، کلیدی
بهانه جو، انتقادآمیز
Critical thinking : تفکر نقادانه
1_بسیارمهم 2_حیاتی
1. انتقاد کننده ( critical of )
2. خیلی مهم، حیاتی ( critical to/ for )
3. بحرانی، نگران کننده ( time or situation )
موشکافانه، نقادانه
مهم حیاتی
بحرانی

حائز اهمیت
آستانه
مهم
بسیار مهم، حیاتی
میشه بعضی جاها گفت: "مهم و حساس" :
Maintaining adequately low temperature is critical, as otherwise it will cause chilling injury to the produce:
حفظ دمای بسیار پایین ( برای مواد غذایی فاسدشدنی در سردخانه ) خیلی مهم و حساس است، در غیر اینصورت باعث سرمازدگی محصول می شود.
1 - کسی که خودش رو همیشه سرزنش می کنه - انتقاد آمیز
2 - مهم

منتقد
اساسی
مهم، حیاتی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٧٤)

بپرس