cripple

/ˈkrɪpl̩//ˈkrɪpl̩/

معنی: عاجز، لنگ، چلاق، زمین گیر، عاجز، معیوب، عیب دار کردن، خمیدن، فلج کردن، لنگ کردن، چلا ق کردن
معانی دیگر: معلول، افلیج، چنگلوک، لس، شل، لوک، شل کردن، معلول کردن، (مجازی) فلج کردن، از کار انداختن، (امریکا - محلی) زمین باتلاقی و پوشیده از گیاه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: (old-fashioned, sometimes offensive) a person or animal that is lame or otherwise physically impaired.
مشابه: amputee, invalid, paralytic, paraplegic

- The horse became a cripple after losing one of its legs.
[ترجمه گوگل] اسب پس از از دست دادن یکی از پاهایش معلول شد
[ترجمه ترگمان] اسب پس از آنکه یکی از پاهایش را از دست داد، فلج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (old-fashioned, sometimes offensive) a person who is mentally or emotionally disabled or impaired.
مترادف: retardate

- Not being able to answer any of the test questions made me feel like a mental cripple.
[ترجمه گوگل] ناتوانی در پاسخ به هیچ یک از سوالات آزمون باعث شد احساس کنم یک معلول ذهنی هستم
[ترجمه ترگمان] قادر به جواب دادن به جواب دادن به هیچکدام از پرسش ها، احساس یک فلج فکری به من دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: cripples, crippling, crippled
مشتقات: crippler (n.)
(1) تعریف: to cause lameness or disability in.
مترادف: disable, incapacitate, lame, maim
مشابه: damage, debilitate, deform, devitalize, enervate, hamstring, hurt, mangle, mutilate, paralyze

- The car accident crippled him for life.
[ترجمه گوگل] تصادف رانندگی او را برای مادام العمر فلج کرد
[ترجمه ترگمان] تصادف اتومبیل او را فلج کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to damage or impair.
مترادف: damage, disable, impair, maim, paralyze
مشابه: debilitate, destroy, enervate, harm, injure, ruin, weaken

- Competition with the chain store that moved into town crippled their business.
[ترجمه گوگل] رقابت با فروشگاه های زنجیره ای که به شهر نقل مکان کرد، کسب و کار آنها را فلج کرد
[ترجمه ترگمان] رقابت با فروشگاهی که به شهر می رفت، تجارت آن ها را فلج کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The intense flooding crippled the city.
[ترجمه گوگل] سیل شدید شهر را فلج کرد
[ترجمه ترگمان] سیل شدید شهر را فلج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a mental cripple
معلول روانی

2. after the accident, he became a cripple
پس از تصادف او چلاق شد.

3. A total cut-off of supplies would cripple the country's economy.
[ترجمه گوگل]قطع کامل عرضه، اقتصاد کشور را فلج می کند
[ترجمه ترگمان]قطع کامل ملزومات اقتصاد کشور را فلج خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It is wrong to make fun of a cripple.
[ترجمه میلادتابعی] خندیدن به یک فلج ( چلاق ) یک کار اشتباه است
|
[ترجمه گوگل]مسخره كردن يك معلول اشتباه است
[ترجمه ترگمان]این اشتباه است که آدم را مسخره کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The cripple choked and pushed the plate away.
[ترجمه گوگل]فلج خفه شد و بشقاب را کنار زد
[ترجمه ترگمان]مرد فلج نفسش را در سینه حبس کرد و بشقاب را کنار زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. But no - for I am not a cripple, I have no debility, and something other than myself is doing this.
[ترجمه گوگل]اما نه - چون من یک معلول نیستم، هیچ ناتوانی ندارم و چیزی غیر از خودم این کار را می کند
[ترجمه ترگمان]اما نه - چون من چلاق نیستم و هیچ ضعف و ناتوانی در کار نیست، و چیزی جز خودم این کار را می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He's an emotional cripple .
[ترجمه گوگل]او یک معلول عاطفی است
[ترجمه ترگمان]اون یه فلج احساسی - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We are cruel to ourselves and cripple ourselves by constantly obsessing about our weight.
[ترجمه گوگل]ما نسبت به خود ظالم هستیم و با وسواس مداوم در مورد وزن خود خود را فلج می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما نسبت به خودمان ظلم و cruel می کنیم و در حالی که مدام نگران وزن خود هستیم، خود را فلج می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But her ill-gotten gains will cripple not only her students, but her young country too.
[ترجمه گوگل]اما دستاوردهای نامناسب او نه تنها دانش آموزان، بلکه کشور جوان او را نیز فلج می کند
[ترجمه ترگمان]اما سود ill او نه تنها دانشجویان او، بلکه کشور جوانش نیز فلج خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There's only one way you can cripple a bad scientist, and that's to demonstrate how bad his science is.
[ترجمه گوگل]تنها یک راه برای فلج کردن یک دانشمند بد وجود دارد و آن این است که نشان دهید علم او چقدر بد است
[ترجمه ترگمان]تنها یک راه وجود دارد که شما می توانید یک دانشمند بد را فلج کنید، و این برای نشان دادن این است که دانش او چقدر بد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. And what part did the cripple play who had sat like a malignant spirit guarding a make-shift bridge over an unimportant stream?
[ترجمه گوگل]و آن فلج که مانند یک روح بدخیم نشسته بود و از پل موقت روی یک نهر بی اهمیت محافظت می کرد، چه نقشی داشت؟
[ترجمه ترگمان]و چه قسمتی از نقش cripple که مثل یک روح شرور در حال محافظت از یک پل متحرک روی یک نهر مهم نشسته بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. One bullet in the wrong place can cripple you for life or send your blood gushing on to the pavement.
[ترجمه گوگل]یک گلوله در مکان نامناسب می تواند شما را تا آخر عمر فلج کند یا خون شما را به سنگفرش بفرستد
[ترجمه ترگمان]یک گلوله در جای اشتباه می تواند شما را برای زندگی فلج کند و یا خون شما را روی زمین بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She has gone from being a healthy, fit, and sporty young woman to being a cripple.
[ترجمه گوگل]او از یک زن جوان سالم، خوش اندام و ورزشکار به یک معلول تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان]او از تبدیل شدن به یک زن جوان و خوش تیپ به یک فلج شدن رفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He had been warned that another bad fall could cripple him for life.
[ترجمه گوگل]به او هشدار داده شده بود که سقوط بد دیگری می تواند او را برای زندگی فلج کند
[ترجمه ترگمان]او اخطار کرده بود که یک سقوط بد دیگر او را برای زندگی فلج کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عاجز (اسم)
cripple

لنگ (اسم)
cripple, limp, lame, loincloth, wobbler

چلاق (اسم)
cripple

زمین گیر (اسم)
fluke, cripple

عاجز (صفت)
cripple, blind, weak, feeble, unable, incapable

معیوب (صفت)
perverse, damaged, vicious, cripple, faulty, blemished, defective, imperfective

عیب دار کردن (فعل)
debase, blemish, addle, damage, cripple, deform, deteriorate, disable, flaw, disimprove

خمیدن (فعل)
decline, halt, cripple, bow, lean, hop, bend, limp, hobble, stoop

فلج کردن (فعل)
paralyze, cripple, freeze, mutilate, palsy, paralyse

لنگ کردن (فعل)
cripple, hock

چلا ق کردن (فعل)
cripple, maim

تخصصی

[آب و خاک] زمین پست و آبگیر

انگلیسی به انگلیسی

• lame person, person who is unable to use one of their limbs; lame animal
make lame, maim, disable; damage
a cripple is someone who cannot move properly because of illness or injury.
if something cripples you, you are seriously injured so that you cannot move properly.
if something cripples an organization or system, it prevents it from working properly, especially by damaging it in some way.

پیشنهاد کاربران

Emotional cripple. . . .
After accident she was crippled for all life
مثال؛
The economic crisis crippled many small businesses.
In a sports context, one might say, “A knee injury can cripple a professional athlete’s career. ”
A person might warn, “Be careful with your words, they have the power to cripple someone’s confidence. ”
فلج کردن زمین گیر کردن
crippling sanctions تحریمهای فلج کننده
باعث اسیب جدی شدن، تضعیف کردن
صدمه زدن به کسی تا جایی که نتونه درست راه بره
معیوب کردن / ناقص العضو کردن
کسی که توانایی انجام کاری رو نداره
خدشه دار کردن
به معنی اسیب رساندن به اقتصاد ،
Economic sanctions have crippled the country’s economy.
تحریمات اقتصادی به اقتصاد کشور اسیب رسانده است .
زمین گیر کردن

بپرس