فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: craves, craving, craved
حالات: craves, craving, craved
• (1) تعریف: to desire intensely or need urgently.
• مترادف: covet, desire, yearn for
• متضاد: spurn
• مشابه: long for, want, wish for
• مترادف: covet, desire, yearn for
• متضاد: spurn
• مشابه: long for, want, wish for
- There is no place to get sushi in our town, so we often crave it.
[ترجمه گوگل] جایی برای تهیه سوشی در شهر ما وجود ندارد، بنابراین اغلب هوس آن را داریم
[ترجمه ترگمان] هیچ جایی برای سوشی خوردن تو شهرمون وجود نداره، پس اغلب هوس این کار رو می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هیچ جایی برای سوشی خوردن تو شهرمون وجود نداره، پس اغلب هوس این کار رو می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She hadn't been home for a long time, and she craved a good conversation with her dad.
[ترجمه محمدرضا شریفی] برای مدت زیادی خانه نرفته بود و آرزوی گفت و گو با پدرش را داشت|
[ترجمه گوگل] مدت زیادی بود که به خانه نرفته بود و هوس یک گفتگوی خوب با پدرش را داشت[ترجمه ترگمان] مدت زیادی بود که به خانه نرفته بود و در انتظار یک مکالمه خوب با پدرش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He craves to be taken seriously by his peers.
[ترجمه گوگل] او میل دارد که توسط همسالانش جدی گرفته شود
[ترجمه ترگمان] او مشتاق است که توسط همسالان خود جدی گرفته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او مشتاق است که توسط همسالان خود جدی گرفته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to beg for.
• مترادف: beg, entreat, implore
• مشابه: beseech, plead for, pray, supplicate, want
• مترادف: beg, entreat, implore
• مشابه: beseech, plead for, pray, supplicate, want
- She craved a favor from me.
[ترجمه گوگل] او از من هوس کرد
[ترجمه ترگمان] او از من می خواست که لطفی به من بکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او از من می خواست که لطفی به من بکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: cravingly (adv.), craver (n.)
مشتقات: cravingly (adv.), craver (n.)
• : تعریف: to have a longing.
• مترادف: hanker, hunger, long, thirst, yearn
• مشابه: ache, die, pine, wish
• مترادف: hanker, hunger, long, thirst, yearn
• مشابه: ache, die, pine, wish
- The boy craves for his parents' approval.
[ترجمه گوگل] پسر هوس تایید والدینش را دارد
[ترجمه ترگمان] این پسر در آرزوی تایید والدین خود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این پسر در آرزوی تایید والدین خود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید