coy

/ˌkɔɪ//koɪ/

معنی: فروتن، کمرو، خجالتی، نازکن، غالبا در مورد زن گفته میش
معانی دیگر: پرناز و عشوه، نازنازی (کسی که تظاهر به کمرویی می کند)، پرناز و کرشمه، عشوه گر، (در اصل) آرام، ساکت، خجول، آزرمگین، پر آزرم، محجوب، نازگر، جفاپیشه، (در مورد قبول تعهد و غیره) طفره رو، شانه خالی کن، فرار، گریز پا، (قدیمی) دور از دسترس، دور افتاده، (مهجور) کناره گیر، انسان گریز، (قدیمی) کم رویی کردن، ناز و عشوه کردن، غالبا درمورد زن گفته میشود

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: coyly (adv.), coyness (n.)
(1) تعریف: artfully shy or retiring; playfully but calculatingly reticent.
مترادف: demure
مشابه: flirtatious

- She was being coy, but he didn't find it charming this time when he needed a straight answer to his question.
[ترجمه مهسان] او ( زن ) پر عشوه و خجالتی بود ولی او ( مرد ) این بار وقتی به پاسخی مستقیم به پرسش اش نیاز داشت دیگر این [ویژگی او] را جذاب نمی دید.
|
[ترجمه گوگل] او خجالتی بود، اما او این بار که به پاسخی مستقیم به سؤالش نیاز داشت، آن را جذاب ندید
[ترجمه ترگمان] او داشت خجالتی بود، اما این بار وقتی به یک پاسخ مستقیم به سوال او نیاز داشت، آن را پیدا نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- "I haven't the slightest idea what you're talking about," he replied in a coy manner.
[ترجمه گوگل] او با حالتی خجالتی پاسخ داد: "من کوچکترین ایده ای ندارم که شما در مورد چه چیزی صحبت می کنید "
[ترجمه ترگمان] او با لحنی خجالتی جواب داد: من هیچ ایده ای ندارم که درباره چی حرف می زنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: timid or modest.
مترادف: bashful, demure, modest, shy, timid
متضاد: brazen, pert
مشابه: diffident, retiring

- He was surprisingly coy about his accomplishments.
[ترجمه گوگل] او به طرز شگفت انگیزی نسبت به دستاوردهای خود خجالتی بود
[ترجمه ترگمان] او به طرز شگفت انگیزی از accomplishments خود خجالت می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: unwilling to reveal one's intentions; evasive.
مشابه: close-mouthed, evasive, reserved, reticent, tight-lipped

- Don't be coy with me; I need to know what you plan to do.
[ترجمه گوگل] با من خجالت نکش؛ من باید بدانم قصد دارید چه کار کنید
[ترجمه ترگمان] از من خجالت نکش، من باید بدانم که چه نقشه ای داری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. you visit but play coy / thus tantalizing me by feeding the flames of your desirability
دیدار می نمایی و پرهیز می کنی /بازار خویش و آتش ما تیز می کنی

2. She gave him a coy smile.
[ترجمه گوگل]لبخندی مبهوت به او زد
[ترجمه ترگمان]و لبخندی زورکی به او زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She's very coy about her age.
[ترجمه گوگل]او نسبت به سن خود بسیار خجالتی است
[ترجمه ترگمان]در این سن و سال خیلی خجالتیه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She is modest without being coy.
[ترجمه گوگل]او متواضع است بدون اینکه خجالتی باشد
[ترجمه ترگمان]او بی آنکه شرمگین باشد، فروتن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He went all coy when I mentioned her name.
[ترجمه گوگل]وقتی اسمش را آوردم خیلی ناراحت شد
[ترجمه ترگمان]وقتی نامش را به زبان می آوردم، از خجالت سرخ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She gave a coy smile when he paid her a compliment.
[ترجمه گوگل]وقتی او از او تعریف کرد، لبخند آرامی زد
[ترجمه ترگمان]وقتی از او تعریف و تمجید کرد، لبخندی زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Don't be so coy, and I know you'd like to do the job.
[ترجمه گوگل]اینقدر خجالتی نباش، و می دانم که دوست داری این کار را انجام دهی
[ترجمه ترگمان]خجالت نکش، می دونم که دوست داری کار رو انجام بدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Mr Alexander is not the slightest bit coy about his ambitions.
[ترجمه گوگل]آقای الکساندر در مورد جاه طلبی های خود کوچکترین خجالتی نیست
[ترجمه ترگمان]آقای الکساندر کمی در مورد جاه طلبی های خود شرمگین نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Tania was always coy about her age.
[ترجمه گوگل]تانیا همیشه نسبت به سنش خجالتی بود
[ترجمه ترگمان]Tania همیشه از سن و سال او خجالتی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She gave him a rather coy look.
[ترجمه گوگل]نگاه نسبتاً مبهوتی به او انداخت
[ترجمه ترگمان]نگاه مختصری به او انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She gave me a coy look from under her schoolgirl's fringe.
[ترجمه گوگل]او از زیر لبه دختر مدرسه ای اش به من نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]نگاهی به من انداخت که از زیر چتر her به من نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Alicia was a little coy about how much the new dress had cost.
[ترجمه گوگل]آلیشیا از اینکه لباس جدید چقدر هزینه کرده بود کمی دلسرد بود
[ترجمه ترگمان]آلیشیا کمی خجالت کشید که چقدر لباس نو قیمت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She gave me a coy smile.
[ترجمه گوگل]او لبخند آرامی به من زد
[ترجمه ترگمان]لبخندی زورکی به من زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was a bit coy when asked about the source of his income.
[ترجمه گوگل]وقتی از او در مورد منبع درآمدش پرسیدند کمی خجالتی بود
[ترجمه ترگمان]زمانی که درباره منبع درآمد خود سوال کرد، کمی خجالت کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She was a little coy about how much her dress cost.
[ترجمه گوگل]او کمی نگران بود که لباسش چقدر هزینه دارد
[ترجمه ترگمان]از اینکه چقدر لباس تنش بود خجالت می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فروتن (صفت)
humble, simple, modest, discreet, meek, artless, blushing, submissive, bashful, coy, low, demure, homely, unpretentious, prostrate

کمرو (صفت)
sham, weak, shy, chicken-hearted, bashful, shamefaced, timid, coy, cagey, meticulous, sheepish, blate, cagy, chary, chicken-livered, unassertive

خجالتی (صفت)
embarrassed, shy, bashful, shamefaced, self-conscious, timid, coy

نازکن (صفت)
coy

غالبا در مورد زن گفته میش (صفت)
coy

انگلیسی به انگلیسی

• shy, bashful; modest; coquettish, flirtatious
if someone is coy, they pretend to be shy and modest.
coy can also mean unwilling to say something, in a way that people find slightly irritating.

پیشنهاد کاربران

Don't play coy wiv me
واسه من ناز نکن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : coyness
✅️ صفت ( adjective ) : coy
✅️ قید ( adverb ) : coyly
بی میل به دادن اطلاعات
being coy= flirting
وقتی می گوییم کسی coy است، یعنی آن فرد تظاهر به خجالت و فروتنی می کند.
همچنین واژه coy می تواند بی میلی به ابراز چیزی باشد، به شکلی که برای مردم کمی آزاردهنده هم به نظر می رسد.
: )
shy
خجالتی
کمرو

بپرس