counterpoint

/ˈkaʊntərˈpɔɪnt//ˈkaʊntəpoɪnt/

معنی: نقطه مقابل، صنعت ترکیب الحان، اهنگ دم گیر یا جفت
معانی دیگر: (موسیقی) کنترپوان، کانتر پوینت (آمیختن دو یا چند آهنگ با تاکید بر ملودی)، این نوع موسیقی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a method of composing or arranging music in which diverse but harmonious melodies are played at the same time.

- Bach often used counterpoint in his keyboard compositions, with each hand playing a different version of the same melody.
[ترجمه مریم مزدایی] ( توضیح ابتدایی ) : کانترپوینت نوعیاز موسیقی است که باخ استادش بود و در آن دو ملودی بی ربط و گاه متضاد، با هم هماهنگ می شوند. نمونه اش آهنگ توگاتا و فوگ است که یعنی نت ها از هم می گریزند. باخ استاد بی همتای این فرم غیر عادی و بسیار شنیدنی این موسیقی بود.
|
[ترجمه گوگل] باخ اغلب از کنترپوان در آهنگسازی های کیبورد خود استفاده می کرد و هر دست نسخه متفاوتی از یک ملودی را می نواخت
[ترجمه ترگمان] باخ اغلب به کنترپوان متکی بود و با هر دست یک نسخه متفاوت از همان ملودی بازی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: music, or one melodic line of a composition, that uses counterpoint.

(3) تعریف: any idea, argument, or theme that contrasts with but complements another.

جمله های نمونه

1. The viola is exactly in counterpoint to the first violin.
[ترجمه گوگل]ویولا دقیقاً در نقطه مقابل ویولن اول قرار دارد
[ترجمه ترگمان]ویولا دقیقا در نقطه مقابل ویولون اول قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. This work is in austere counterpoint to that of Gaudi.
[ترجمه گوگل]این اثر در تقابل سخت با اثر گائودی است
[ترجمه ترگمان]این اثر با کنترپوان austere به \"Gaudi\" (of Gaudi)شباهت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Hunt's laconic expertise provided a perfect counterpoint to Walker's high-octane delivery.
[ترجمه گوگل]تخصص لاکونیک هانت نقطه مقابل کاملی برای تحویل اکتان بالا واکر فراهم کرد
[ترجمه ترگمان]مهارت laconic هانت، نقطه مقابل را برای تحویل اکتان بالا فراهم می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The gnarly Texas scrub provides a vivid counterpoint to the fading sunlight.
[ترجمه گوگل]اسکراب تگزاس یک نقطه مقابل روشن برای نور محو شده خورشید است
[ترجمه ترگمان]The تگزاس، یک نقطه مقابل برقی زنده را برای محو کردن نور خورشید فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Karen points out the counterpoint between the atmosphere in Eugene and the often violent attitudes toward minorities: Eugene is Mecca.
[ترجمه گوگل]کارن به نقطه مقابل بین جو در یوجین و نگرش اغلب خشونت آمیز نسبت به اقلیت ها اشاره می کند: یوجین مکه است
[ترجمه ترگمان]کارن، نقطه مقابل \"جو\" را در اوژن بیان می کند و نگرش های خشونت آمیز زیادی نسبت به اقلیت ها دارد: یوجینی Mecca
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. These warnings against an excess of counterpoint are really concerned with emotive beauty in music.
[ترجمه گوگل]این هشدارها در برابر بیش از حد کنترپوان واقعاً به زیبایی احساسی در موسیقی مربوط می شود
[ترجمه ترگمان]این هشدارها علیه بیش از حد کنترپوان، واقعا مربوط به زیبایی احساسی در موسیقی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The government trading desk was a counterpoint to the visible gluttony and ethnicity of the mortgage department.
[ترجمه گوگل]میز تجارت دولتی نقطه مقابل شکم خواری و قومیت بخش وام مسکن بود
[ترجمه ترگمان]میز بازرگانی دولتی نقطه مقابل به gluttony مشهود و نژاد بخش رهن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Water chestnuts and snow peas provided a light counterpoint to the duck.
[ترجمه گوگل]شاه بلوط های آبی و نخودهای برفی نقطه مقابلی سبک برای اردک فراهم کردند
[ترجمه ترگمان]شاه بلوط و نخود برف، counterpoint ملایمی را برای اردک فراهم می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The bottom half is a counterpoint to the showy fecundity of the top.
[ترجمه گوگل]نیمه پایینی نقطه مقابل باروری چشمگیر بالاست
[ترجمه ترگمان]نیمه پایینی (نیمه پایینی)یک نقطه مقابل است که به معنی باروری پر زرق و برق در بالا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. So it's complex stuff, this polyphony or this counterpoint.
[ترجمه گوگل]بنابراین این چیزهای پیچیده است، این چند صدایی یا این کنترپوان
[ترجمه ترگمان]این چیزی پیچیده است، این چند صدایی یا این کنترپوان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This commentary, counterpoint, and debate is worth pondering.
[ترجمه گوگل]این تفسیر و تقابل و بحث جای تامل دارد
[ترجمه ترگمان]این تفسیر، کنترپوان، و بحث ارزش فکر کردن را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Margaret chose a counterpoint life filled with tortuous romances and unabashed indulgence.
[ترجمه گوگل]مارگارت زندگی متقابلی را انتخاب کرد که مملو از عاشقانه های پر پیچ و خم و زیاده خواهی های بی شرمانه بود
[ترجمه ترگمان]مارگارت زندگی counterpoint را انتخاب کرد که پر از رمان های پر پیچ وخم و indulgence بی شرمانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The painting portrayed the beauty of nature as counterpoint to that of a human body.
[ترجمه گوگل]این نقاشی زیبایی طبیعت را به عنوان نقطه مقابل زیبایی بدن انسان به تصویر می کشید
[ترجمه ترگمان]نقاشی زیبایی طبیعت را به عنوان نقطه مقابل بدن انسان به تصویر می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Its counterpoint was a dramatic ivory smoking jacket with satin lapels, worn with long, full pants with permanent creases.
[ترجمه گوگل]نقطه مقابل آن یک ژاکت دودی عاج دراماتیک با یقه های ساتن بود که با شلوارهای بلند و پر با چین های دائمی پوشیده می شد
[ترجمه ترگمان]counterpoint یک ژاکت پشمی رنگ از عاج داشت که با یقه بلند پوشیده شده بود و شلوار دراز و گشادی که همیشه مرتب بود، پوشیده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The dark curtains make an interesting counterpoint to the lighter walls.
[ترجمه گوگل]پرده‌های تیره نقطه مقابل دیوارهای روشن‌تر هستند
[ترجمه ترگمان]پرده های تیره رنگ، نقطه مقابل جذابی را به دیواره ای روشن تر می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نقطه مقابل (اسم)
counterpart, counterpoint

صنعت ترکیب الحان (اسم)
counterpoint

اهنگ دم گیر یا جفت (اسم)
counterpoint

تخصصی

[سینما] هماهنگی - نقطه متقابل (کنترپوئن )

انگلیسی به انگلیسی

• combining of two melodies into one harmonic texture (music)
combine one melody with another (music)
in music, counterpoint is a technique in which two different tunes are played together at the same time in order to produce a particular effect; a technical term.

پیشنهاد کاربران

↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید:
📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم counter ( اغلب به عنوان یک prefix ( پیشوند ) استفاده می شود )
📌 این ریشه، معادل "opposite" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "opposite" مربوط هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

📂 مثال:
🔘 counteract: To act in the opposite direction to neutralize or reverse an effect
🔘 counterbalance: To offset or balance by acting in the opposite direction
🔘 counterfeit: To make a false copy of something, usually as an opposite to the original
🔘 counterattack: A retaliatory attack made in response to an initial attack, often opposite in direction
🔘 countermeasure: An action taken to counteract an opposite threat or danger
🔘 counterproductive: Having the opposite effect of what was intended, hindering progress
🔘 counterpoint: An idea or argument that contrasts with or opposes another
🔘 counterclaim: A claim made to oppose or contradict a previous claim
🔘 counterexample: An example used to oppose or refute a generalization or theory
🔘 counterpart: A person or thing that corresponds to or has the opposite function of another
🔘 counterclockwise: Moving in the opposite direction of the hands of a clock
🔘 counterculture: A cultural movement that opposes the mainstream or dominant culture
🔘 counterterrorism: Actions or policies designed to oppose terrorism
🔘 countermand: To cancel or reverse an order
🔘 counterintuitive: Opposite to what one would intuitively expect
🔘 counterrevolution: A revolution opposing the original revolution
🔘 countervailing: Acting against or balancing an opposite force
🔘 counterproposal: A proposal made in response to oppose the original one
🔘 counterpoint: An opposite or contrasting element in a discussion
🔘 countercharge: A charge made in response to an accusation
🔘 counterattack: A retaliatory action in response to an opposite attack
🔘 countercurrent: A current moving in the opposite direction
🔘 counteroffer: An offer made in response to an initial offer
🔘 counterpose: To place in opposition or contrast
🔘 counterexample: An example used to refute a statement or claim
🔘 counterproductive: Leading to results opposite of what is intended
🔘 counterthought: A thought that opposes another or challenges it
🔘 counterpart: A corresponding opposite entity
🔘 counterstrike: A strike in response to an initial strike
🔘 counterview: An opposing or alternative view

استدلال مخالف
همنوایی
counterpoint ( موسیقی )
واژه مصوب: کنترپوان
تعریف: اختلاط دو یا چند خط لحنی با توجه به استقلال هریک از آنها و اصول فنی حاکم بر این اختلاط
دربرابر هم گذاشتن_ درهم آمیزی ناسازگاری ها
درهم آمیزی ناسازگاری ها
وزنه ی تعادل. پارسنگ. وزنه ی مخالف
درهم آمیزی ناسازگاری ها_ ترکیب تناقضات

بپرس