councillor

/ˈkaʊnsələr//ˈkaʊnsələ/

معنی: رایزن، عضو انجمن، عضو شورا، مستشار، کنکاشگر
معانی دیگر: مشاور

جمله های نمونه

1. She questioned his integrity as a councillor.
[ترجمه گوگل]او صداقت او را به عنوان یک مشاور زیر سوال برد
[ترجمه ترگمان]او صداقت خود را به عنوان مشاور مورد سوال قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Councillor Scott has clocked up more than 25 years on the borough council.
[ترجمه نعمتی] شواری اسکات بیش از ۲۵ سال با حضور در شورای محله برگزار شد
|
[ترجمه گوگل]مشاور اسکات بیش از 25 سال در شورای شهر کار کرده است
[ترجمه ترگمان]Scott، یکی از اعضای شورا، بیش از ۲۵ سال است که این شورا را تشکیل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Her induction as councillor took place in the town hall.
[ترجمه گوگل]معارفه او به عنوان عضو شورا در تالار شهر انجام شد
[ترجمه ترگمان]induction به عنوان مشاور در سالن شهرداری قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Councillor has been invited here today to award the school prizes to our successful boys and girls.
[ترجمه گوگل]مشاور امروز به اینجا دعوت شده است تا جوایز مدرسه را به پسران و دختران موفق ما اهدا کند
[ترجمه ترگمان]امروز از اعضای شورا برای اعطای جوایز مدرسه به پسران و پسران موفق خود دعوت شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The Prime Minister called Councillor Marshall "a crank".
[ترجمه گوگل]نخست وزیر، مشاور مارشال را "یک لنگ" خطاب کرد
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر \"مارشال\" را \"دیوانه\" نامید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Write to your local councillor to complain.
[ترجمه گوگل]برای شکایت به مشاور محلی خود بنویسید
[ترجمه ترگمان]برای شکایت از مشاور محلی خود نامه بنویسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In a solemn voice, the councillor announced the names of the winners to the crowd.
[ترجمه گوگل]شورا با صدایی موقر اسامی برندگان را به جمعیت اعلام کرد
[ترجمه ترگمان]مشاور با صدای جدی اسامی برندگان را به جمعیت اعلام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Talk to your local councillor about the problem.
[ترجمه گوگل]با مشاور محلی خود در مورد مشکل صحبت کنید
[ترجمه ترگمان]با مشاور محلی خود در مورد این مشکل صحبت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Cley's closest acquaintance was Councillor Deems.
[ترجمه گوگل]نزدیک ترین آشنای کلی، مشاور دیمز بود
[ترجمه ترگمان]دوست صمیمی Cley، Councillor deems بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. For councillor Gerald Furtado, a veteran campaigner for the lorry ban, it's just one of the trouble-spots.
[ترجمه گوگل]برای جرالد فورتادو، عضو شورای شهر، یک مبارز کهنه کار برای ممنوعیت کامیون، این تنها یکی از مشکلات است
[ترجمه ترگمان]برای یکی از اعضای شورا، جرالد Furtado، یک مبارز کهنه کار برای ممنوعیت کامیون، تنها یکی از نقاط دردسر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. New chairman, Tory councillor Keith Bland admitted that the council had made mistakes.
[ترجمه گوگل]کیث بلاند، رئیس جدید شورای محافظه‌کاران، اعتراف کرد که شورا مرتکب اشتباهاتی شده است
[ترجمه ترگمان]رئیس جدید، مشاور محافظه کار، کیث Bland پذیرفت که این شورا اشتباهاتی را مرتکب شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Sad loss: Betty Stone, a former county councillor and leading Whitby charity worker, has died.
[ترجمه گوگل]از دست دادن غم انگیز: بتی استون، مشاور سابق شهرستان و کارمند خیریه ویتبی، درگذشت
[ترجمه ترگمان]زیان تلخ: بتی استون، مشاور سابق استان و leading مددکار اجتماعی، مرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A councillor has no right to require an officer of the council to compile information for him.
[ترجمه چکامه] یک عضو انجمن شورا حق ندارد تا از یک مقام رسمی شورا تقاضای جمع آوری اطلاعات داشته باشد
|
[ترجمه گوگل]عضو شورا حق ندارد از مأمور شورا بخواهد که برای او اطلاعات جمع آوری کند
[ترجمه ترگمان]یک مشاور حق ندارد که به یک افسر از شورا برای گردآوری اطلاعات برای او نیاز داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A leading councillor is concerned about the way the Government is handing out community care cash.
[ترجمه گوگل]یکی از مشاوران برجسته در مورد نحوه پرداخت پول نقد توسط دولت نگران است
[ترجمه ترگمان]یک مشاور پیشتاز در مورد نحوه توزیع پول نقد جامعه نگران است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رایزن (اسم)
adviser, consultant, counselor, advisor, councilor, councillor

عضو انجمن (اسم)
councilor, councillor, assemblyman

عضو شورا (اسم)
councilor, councillor, regent

مستشار (اسم)
counselor, councilor, councillor, counsellor

کنکاشگر (اسم)
councilor, councillor

انگلیسی به انگلیسی

• member of a council, member of a committee
a councillor is a member of a council.

پیشنهاد کاربران

بپرس