اسم ( noun )
عبارات: to the core
عبارات: to the core
• (1) تعریف: the center part of certain fruits, containing hard material and seeds.
• مترادف: center
• مشابه: kernel
• مترادف: center
• مشابه: kernel
- The seeds are protected in the core of an apple.
[ترجمه حامد منتظر] ترجمه ی core یعنی اصلی|
[ترجمه گوگل] دانه ها در هسته سیب محافظت می شوند[ترجمه ترگمان] دانه ها در هسته یک سیب محافظت می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the essential and most important part of something.
• مترادف: body, crux, heart, kernel, marrow, nucleus, pith
• مشابه: basics, basis, being, bottom, center, cornerstone, emphasis, essence, extract, foundation, genius, gist, grotto, hub, keynote, nitty-gritty, nub, quintessence, root, spirit, stuff, substance
• مترادف: body, crux, heart, kernel, marrow, nucleus, pith
• مشابه: basics, basis, being, bottom, center, cornerstone, emphasis, essence, extract, foundation, genius, gist, grotto, hub, keynote, nitty-gritty, nub, quintessence, root, spirit, stuff, substance
- Two revolutionary ideas form the core of his theory.
[ترجمه گوگل] دو ایده انقلابی هسته اصلی نظریه او را تشکیل می دهند
[ترجمه ترگمان] دو ایده انقلابی هسته نظریه او را تشکیل می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دو ایده انقلابی هسته نظریه او را تشکیل می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Student motivation is at the core of learning.
[ترجمه گوگل] انگیزه دانش آموزان هسته اصلی یادگیری است
[ترجمه ترگمان] انگیزه دانش آموزان در مرکز یادگیری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] انگیزه دانش آموزان در مرکز یادگیری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: the center of any spherical object.
- The core of the planet burns with intense heat.
[ترجمه گوگل] هسته سیاره با گرمای شدید می سوزد
[ترجمه ترگمان] هسته این سیاره در اثر گرمای شدید می سوزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هسته این سیاره در اثر گرمای شدید می سوزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: cores, coring, cored
حالات: cores, coring, cored
• : تعریف: to remove the core of, esp. fruit.
- You could help me with the pie by coring the apples.
[ترجمه گوگل] شما می توانید با هسته کردن سیب ها به من در تهیه پای کمک کنید
[ترجمه ترگمان] تو میتونی با پای سیب در مورد سیب بهم کمک کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تو میتونی با پای سیب در مورد سیب بهم کمک کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید