فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: cooperates, cooperating, cooperated
حالات: cooperates, cooperating, cooperated
• (1) تعریف: to work with others, esp. for a common purpose.
• مترادف: chip in, collaborate, concur, pitch in, team up, unite
• مشابه: conspire, contribute, coordinate, join in, pull one's weight
• مترادف: chip in, collaborate, concur, pitch in, team up, unite
• مشابه: conspire, contribute, coordinate, join in, pull one's weight
- Several nations cooperated in the relief effort.
[ترجمه star shadow] چندین کشور در امدادرسانی همکاری کردند.|
[ترجمه گوگل] چندین کشور در کمک رسانی همکاری کردند[ترجمه ترگمان] چندین کشور در این تلاش امدادی هم کاری کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to work well together or to act in accordance with the direction of another.
• متضاد: resist
• مشابه: acquiesce, comply
• متضاد: resist
• مشابه: acquiesce, comply
- The two are always at odds and just can't cooperate with each other.
[ترجمه امیر] این دو نفر همیشه با هم مخالف هستند و نمی توانند با هم همکاری کنند.|
[ترجمه نرگس] این دو نفر همیشه با هم ساز مخالف میزنند و نمی توانند باهم تعامل داشته باشند ( همکاری کنند )|
[ترجمه گوگل] این دو همیشه در تضاد هستند و نمی توانند با یکدیگر همکاری کنند[ترجمه ترگمان] این دو نفر همیشه با هم متحد هستند و نمی توانند با هم هم کاری کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They were arrested for refusing to cooperate with the police.
[ترجمه گوگل] آنها به دلیل امتناع از همکاری با پلیس دستگیر شدند
[ترجمه ترگمان] آن ها به خاطر امتناع از هم کاری با پلیس دستگیر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها به خاطر امتناع از هم کاری با پلیس دستگیر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید