صفت ( adjective )
مشتقات: conveniently (adv.)
مشتقات: conveniently (adv.)
• (1) تعریف: suitable and easily turned to one's needs, purposes, or comfort.
• مترادف: expedient, handy, helpful, useful
• متضاد: cumbersome, difficult, inconvenient, inexpedient
• مشابه: advantageous, appropriate, beneficial, favorable, suitable
• مترادف: expedient, handy, helpful, useful
• متضاد: cumbersome, difficult, inconvenient, inexpedient
• مشابه: advantageous, appropriate, beneficial, favorable, suitable
- Frozen dinners are convenient when you have little time to cook.
[ترجمه زهرا] شام منجمد زمانی راحت است که شما زمان کمی برای پخت و پز داشته باشید|
[ترجمه m.m.p] غذاهای منجمد زمانی که شما زمان کمی برای آشپزی دارید مناسب هستند.|
[ترجمه محمد م] وقتی که شما زمان کمی برای پخت و پز دارید، غذاهای یخ زده مناسب هستند.|
[ترجمه حمید] عداهای منجمد برای زمانی مناسب است که وقت کمی برای پخت و پز دارید|
[ترجمه سارا یعقوبی] شام یخ زده زمانی مفید است که زمان کمی برای پختن دارید|
[ترجمه Ali] غذا های منجمد شده برای مواقعی که شما زمان کمی برای آشپزی دارید مناسب هستند|
[ترجمه نیل] غذای منجمد شده برای زمانیکه شما وقت زیادی نداری برای پختن مناسب هست.|
[ترجمه ۵۵] زمانیکه فرصت کمی برای آشپزی دارید، غذاهای آماده ( منجمد ) گزینه مناسبی هستند.|
[ترجمه شان] هنگامی که زمان اندکی برای پخت و پز دارید، ( استفاده ) از غذا های منجمد، مناسب و آسان است.|
[ترجمه خفن] شام های منجمد شده زمانی مناسب هستند که زمان کمی برای پخت و پز دارید|
[ترجمه گوگل] شام های یخ زده زمانی مناسب هستند که زمان کمی برای پختن داشته باشید[ترجمه ترگمان] غذاهای منجمد زمانی مناسب هستند که شما زمان کمی برای پختن غذا دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Saying that his wife needed him at home was just a convenient excuse to get out of there.
[ترجمه A.A] گفتن اینکه همسرش در خانه به او نیاز دارد فقط بهانه خوبی برای بیرون رفتن از آنجا بود|
[ترجمه طناز] فقط گفتن اینکه همسرش در خانه به او نیاز دارد بهانه ی مناسبی برای خروج از آنجا بود.|
[ترجمه حجت] گفتن اینکه همسرش در خانه به او نیاز دارد تنها بهانه مناسبی برای بیرون رفتن از آنجا بود|
[ترجمه Me] گفتن اینکه همسرش در خانه به او نیاز دارد فقط یک بهانه مناسب برای خارج شدن از آنجا بود.|
[ترجمه گوگل] گفتن اینکه همسرش به او در خانه نیاز دارد، تنها بهانه ای مناسب برای فرار از آنجا بود[ترجمه ترگمان] گفت که همسرش در خانه به او نیاز دارد بهانه مناسبی برای بیرون رفتن از آنجا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It's more convenient to take the subway now that they've put on more trains.
[ترجمه پیمان] حالا که آنها قطارهای بیشتری تدارک دیده اند، راحت تر است که از مترو استفاده شود .|
[ترجمه گوگل] حالا که قطارهای بیشتری سوار کردهاند، سوار شدن به مترو راحتتر است[ترجمه ترگمان] حالا که سوار قطار شدن راحت تر است تا مترو را پیاده کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: easily accessible; nearby.
• مترادف: accessible, close, near, nearby
• متضاد: inconvenient
• مشابه: handy, on hand
• مترادف: accessible, close, near, nearby
• متضاد: inconvenient
• مشابه: handy, on hand
- The house is convenient to downtown.
[ترجمه A.A] این خانه به مرکز شهر نزدیک است|
[ترجمه شان] ( دسترسی ) این خانه به مرکز شهر، آسان و بی دردسر است.|
[ترجمه گوگل] خانه مناسب برای مرکز شهر است[ترجمه ترگمان] این خانه برای مرکز شهر راحت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید