convenient

/kənˈviːnjənt//kənˈviːnɪənt/

معنی: مناسب، راحت، راه دست
معانی دیگر: آسودبخش، آسان، سهل، بی دردسر، در دسترس، نزدیک

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: conveniently (adv.)
(1) تعریف: suitable and easily turned to one's needs, purposes, or comfort.
مترادف: expedient, handy, helpful, useful
متضاد: cumbersome, difficult, inconvenient, inexpedient
مشابه: advantageous, appropriate, beneficial, favorable, suitable

- Frozen dinners are convenient when you have little time to cook.
[ترجمه زهرا] شام منجمد زمانی راحت است که شما زمان کمی برای پخت و پز داشته باشید
|
[ترجمه m.m.p] غذاهای منجمد زمانی که شما زمان کمی برای آشپزی دارید مناسب هستند.
|
[ترجمه محمد م] وقتی که شما زمان کمی برای پخت و پز دارید، غذاهای یخ زده مناسب هستند.
|
[ترجمه حمید] عداهای منجمد برای زمانی مناسب است که وقت کمی برای پخت و پز دارید
|
[ترجمه سارا یعقوبی] شام یخ زده زمانی مفید است که زمان کمی برای پختن دارید
|
[ترجمه Ali] غذا های منجمد شده برای مواقعی که شما زمان کمی برای آشپزی دارید مناسب هستند
|
[ترجمه نیل] غذای منجمد شده برای زمانیکه شما وقت زیادی نداری برای پختن مناسب هست.
|
[ترجمه ۵۵] زمانیکه فرصت کمی برای آشپزی دارید، غذاهای آماده ( منجمد ) گزینه مناسبی هستند.
|
[ترجمه شان] هنگامی که زمان اندکی برای پخت و پز دارید، ( استفاده ) از غذا های منجمد، مناسب و آسان است.
|
[ترجمه خفن] شام های منجمد شده زمانی مناسب هستند که زمان کمی برای پخت و پز دارید
|
[ترجمه گوگل] شام های یخ زده زمانی مناسب هستند که زمان کمی برای پختن داشته باشید
[ترجمه ترگمان] غذاهای منجمد زمانی مناسب هستند که شما زمان کمی برای پختن غذا دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Saying that his wife needed him at home was just a convenient excuse to get out of there.
[ترجمه A.A] گفتن اینکه همسرش در خانه به او نیاز دارد فقط بهانه خوبی برای بیرون رفتن از آنجا بود
|
[ترجمه طناز] فقط گفتن اینکه همسرش در خانه به او نیاز دارد بهانه ی مناسبی برای خروج از آنجا بود.
|
[ترجمه حجت] گفتن اینکه همسرش در خانه به او نیاز دارد تنها بهانه مناسبی برای بیرون رفتن از آنجا بود
|
[ترجمه Me] گفتن اینکه همسرش در خانه به او نیاز دارد فقط یک بهانه مناسب برای خارج شدن از آنجا بود.
|
[ترجمه گوگل] گفتن اینکه همسرش به او در خانه نیاز دارد، تنها بهانه ای مناسب برای فرار از آنجا بود
[ترجمه ترگمان] گفت که همسرش در خانه به او نیاز دارد بهانه مناسبی برای بیرون رفتن از آنجا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It's more convenient to take the subway now that they've put on more trains.
[ترجمه پیمان] حالا که آنها قطارهای بیشتری تدارک دیده اند، راحت تر است که از مترو استفاده شود .
|
[ترجمه گوگل] حالا که قطارهای بیشتری سوار کرده‌اند، سوار شدن به مترو راحت‌تر است
[ترجمه ترگمان] حالا که سوار قطار شدن راحت تر است تا مترو را پیاده کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: easily accessible; nearby.
مترادف: accessible, close, near, nearby
متضاد: inconvenient
مشابه: handy, on hand

- The house is convenient to downtown.
[ترجمه A.A] این خانه به مرکز شهر نزدیک است
|
[ترجمه شان] ( دسترسی ) این خانه به مرکز شهر، آسان و بی دردسر است.
|
[ترجمه گوگل] خانه مناسب برای مرکز شهر است
[ترجمه ترگمان] این خانه برای مرکز شهر راحت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. come whenever it is convenient for you
هر وقت برایتان مناسب است تشریف بیاورید.

2. airplanes have made travelling more convenient
هواپیما سفر را راحت تر کرده است.

3. When is it convenient for you?
[ترجمه محسن] چه زمانی برای شما مقدور است؟
|
[ترجمه مینا] چه زمانی راحت نیستی
|
[ترجمه گوگل]چه زمانی برای شما راحت است؟
[ترجمه ترگمان]چه زمانی برای شما مناسب است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Unfortunately, it's not convenient for me today.
[ترجمه محسن] متاسفانه امروز برایم مقدور نیست
|
[ترجمه گوگل]متاسفانه امروز برای من راحت نیست
[ترجمه ترگمان]متاسفانه، امروز برای من مناسب نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I have to find a convenient location for the shelves.
[ترجمه گوگل]من باید یک مکان مناسب برای قفسه ها پیدا کنم
[ترجمه ترگمان]من باید یک مکان مناسب برای قفسه ها پیدا کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Our local shop has very convenient opening hours.
[ترجمه گوگل]فروشگاه محلی ما ساعات کاری بسیار مناسبی دارد
[ترجمه ترگمان]فروشگاه محلی ما ساعات گشایش بسیار مناسبی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. True friendship isn't about being there when it's convenient; it's about being there when it's not.
[ترجمه 정 후] دوستی حقیقی در این نیست که به هنگام آسایش در آن ( کنار دوستت ) باشی، در این است که به هنگام عدم آسایش نیز ( در کنارش ) باشی
|
[ترجمه گوگل]دوستی واقعی به این نیست که وقتی راحت است آنجا باشیم این در مورد حضور در زمانی است که نیست
[ترجمه ترگمان]دوستی واقعی در این نیست که وقتی راحت است آنجا باشی، در این مورد است که وقتی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He has become a convenient whipping boy for the failures of the old regime.
[ترجمه گوگل]او تبدیل به یک پسر شلاق برای شکست های رژیم قدیم شده است
[ترجمه ترگمان]او برای شکست های رژیم سابق به یک پسر شلاق هم مناسب تبدیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There wasn't even a convenient place for students to assemble between classes.
[ترجمه گوگل]حتی جای مناسبی برای تجمع دانش آموزان بین کلاس ها وجود نداشت
[ترجمه ترگمان]حتی یک جای مناسب برای دانشجویان هم وجود نداشت که بین کلاس ها جمع شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I find the new system much more convenient.
[ترجمه گوگل]به نظر من سیستم جدید بسیار راحت تر است
[ترجمه ترگمان]من سیستم جدید را بسیار مناسب تر می یابم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Fruit is a convenient source of vitamins and energy.
[ترجمه گوگل]میوه منبع مناسبی از ویتامین ها و انرژی است
[ترجمه ترگمان]میوه منبع مناسب ویتامین و انرژی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The children provided a convenient excuse for missing the party.
[ترجمه گوگل]بچه ها بهانه ای مناسب برای از دست دادن مهمانی فراهم کردند
[ترجمه ترگمان]بچه ها بهانه مناسبی برای از دست دادن مهمانی دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The meeting must be held at a time convenient for working mothers.
[ترجمه گوگل]جلسه باید در زمانی مناسب برای مادران شاغل برگزار شود
[ترجمه ترگمان]جلسه باید در زمانی برگزار شود که برای مادران شاغل مناسب باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A bicycle is often more convenient than a car in towns.
[ترجمه مصطفی رضایی] دوچرخه اغلب در دست دسترس است نسبت به ماشین در شهر
|
[ترجمه گوگل]دوچرخه اغلب راحت تر از ماشین در شهرهاست
[ترجمه ترگمان]دوچرخه اغلب راحت تر از یک ماشین در شهرها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The family thought it was more convenient to eat in the kitchen.
[ترجمه راحله] خانواده فکر کردند که خوردن تو آشپزخانه راحت تر بود
|
[ترجمه شان] خانواده تصور می کردند اگر در آشپزخانه غذا بخورند، راحت تر ( بی درد سر تر ) است.
|
[ترجمه گوگل]خانواده فکر می کردند غذا خوردن در آشپزخانه راحت تر است
[ترجمه ترگمان]خانواده فکر می کردند که خوردن در آشپزخانه راحت تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. It is very convenient to pay by credit card.
[ترجمه راحله] پرداختن با کارت اعتباری خیلی راحت است.
|
[ترجمه گوگل]پرداخت با کارت اعتباری بسیار راحت است
[ترجمه ترگمان]پرداخت کارت اعتباری بسیار مناسب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مناسب (صفت)
appropriate, apt, fit, adequate, proper, suitable, acceptable, convenient, fitting, accommodative, relevant, correspondent, meet, acey-deucy, feat, moderate, adaptable, favorable, propitious, apposite, expedient, reasonable, applicable, applicatory, befitting, opportune, assorted, becoming, condign, idoneous, comformable, consentaneous

راحت (صفت)
straight, convenient, well, light-handed, beforehand, placid, comfortable, comfy, snug, cozy, cuddly, homelike

راه دست (صفت)
convenient

انگلیسی به انگلیسی

• serviceable; comfortable; useful
something that is convenient is useful or suitable for a particular purpose and often saves you time or effort.

پیشنهاد کاربران

مقرون به صرفه
راحت، مناسب
صلاح
راحت
راحت طلبانه
Convenient:
A general accepted practice with regard to social behavior.
Example: it's a matter of convention that we should respect our elders.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : convenience
✅️ صفت ( adjective ) : convenient
✅️ قید ( adverb ) : conveniently
Something that doesn't cause trouble or effort because it fits in with your plans or
makes life easier
برای مثال :
My new phone is very convenient, I can call my mum whenever I want to
دم دستی
را دست
دم دست
در دسترس
راحت، بی دردسر
Buses and trains for people to use
آسان و سریع برای استفاده کردن
مقدور
When is it convenient for you? = چه زمانی برایتان مقدور است؟
It's not convenient for me today = امروز برایم مقدور نیست
مایه تسهیل
گوارا ، خواستنی
Useful, practical, handy
راحت، آسان
Defenders of Mr. Malley say that he has become a convenient target for an opening salvo from the American and Israeli right intended
NEW YORK TIMES@
fitting in well with a person's needs, activities, and plans.
For example
"I phoned your office to confirm that this date is convenient"
راحت
Synonym:Easy to reach, near

Appropriate
مناسب
به جا
A very convenient excuse
تسلی بخش
جادار - راحت - در دسترس
بهترین معادلی که میتوان در نظر گرفت � دسترس ( برای استفاده کردن یا انجام کاری ) تقریبا مثل post /check/relax میمونه معادل فارسی نداره باید منظور رو فهمید و با suitable و easy و comfortable اشتباه نگرفت 🙂
راحت و بی تکلف
سهل الوصول
سر راست

not causing problems

quick to do

easy

useful
راحت
آرام
آسان
مطلوب متداول
سهل الوصول، دسترس پذیر، قابل دسترس
دم دستی

Suit able
بصرفه
بهتر است که
دسترسی به آن راحت است
Comfortable
مرسوم
مرسوم بودن ، مقدور بودن!برای مثال if convenient , come to me یعنی اگه مقدوره بیا پیشم
راحت مناسب
معنی در دسترس
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٤)

بپرس