فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: contrasts, contrasting, contrasted
حالات: contrasts, contrasting, contrasted
• : تعریف: to compare (two people or things) in order to make their differences clear.
• مترادف: differentiate, discriminate, distinguish
• متضاد: liken
• مشابه: oppose
• مترادف: differentiate, discriminate, distinguish
• متضاد: liken
• مشابه: oppose
- The essay contrasted Japan's legal system with that of the United States.
[ترجمه علی] این مقاله سیستم قضایی ژاپن را با سیستم قضایی آمریکا هم سنجی و مقابله می کند|
[ترجمه گوگل] این مقاله سیستم حقوقی ژاپن را در مقابل سیستم حقوقی ایالات متحده قرار می دهد[ترجمه ترگمان] این مقاله سیستم قانونی ژاپن را با آمریکا مقایسه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to show a difference or differences on comparison.
• مترادف: differ, vary
• متضاد: accord, correlate
• مشابه: diverge
• مترادف: differ, vary
• متضاد: accord, correlate
• مشابه: diverge
- The standard of living of the rich contrasts sharply with that of the poor.
[ترجمه فرشاد] زندگی انسان های ثروتمند کاملا با انسان های فقیر تفاوت دارد|
[ترجمه گوگل] استاندارد زندگی ثروتمندان به شدت با فقرا در تضاد است[ترجمه ترگمان] استاندارد زندگی ثروتمندان با فقرا تفاوت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: contrastable (adj.), contrastably (adv.), contrastingly (adv.)
مشتقات: contrastable (adj.), contrastably (adv.), contrastingly (adv.)
• (1) تعریف: the act or result of contrasting.
• مترادف: comparison, contradistinction, difference, differentiation
• متضاد: similarity
• مترادف: comparison, contradistinction, difference, differentiation
• متضاد: similarity
- The professor's contrast of Eastern and Western cultures was interesting.
[ترجمه علی] مقایسه و همسنجی فرهنگ های غرب و شرق که توسط استاد ارائه شد، بسیار جالب بود|
[ترجمه گوگل] تقابل پروفسور از فرهنگ شرق و غرب جالب بود[ترجمه ترگمان] مخالفت استاد در فرهنگ های شرقی و غربی جالب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the state of being contrasted or of being different.
• مترادف: contradistinction, difference, disparity
• مشابه: contrariety, dissimilitude, opposition, polarity, unlikeness, variance
• مترادف: contradistinction, difference, disparity
• مشابه: contrariety, dissimilitude, opposition, polarity, unlikeness, variance
- His character stands in contrast to the other characters in the play.
[ترجمه علی] شخصیت او در تضاد با دیگر شخصیت های نمایشنامه است|
[ترجمه گوگل] شخصیت او در تقابل با شخصیت های دیگر نمایش قرار می گیرد[ترجمه ترگمان] شخصیت او در مقابل شخصیت های دیگر نمایش ظاهر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a difference, esp. a strong one, that is revealed when things are compared or put side by side.
- The contrast between her personality and her sister's is striking, as she is so outgoing and her sister is so shy.
[ترجمه گوگل] تضاد بین شخصیت او و خواهرش قابل توجه است، زیرا او بسیار برونگرا و خواهرش خجالتی است
[ترجمه ترگمان] تفاوت بین شخصیت او و خواهرش قابل توجه است، چون او خیلی اجتماعی است و خواهرش خیلی خجالتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تفاوت بین شخصیت او و خواهرش قابل توجه است، چون او خیلی اجتماعی است و خواهرش خیلی خجالتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a person or thing that shows a strong lack of similarity to something else.
• مترادف: opposite
• مشابه: disparity
• مترادف: opposite
• مشابه: disparity
- He's quite a contrast to his brother.
[ترجمه آزمودی] اصلا به برادرش نبرده|
[ترجمه sara] او با برادرش کاملا فرق دارد|
[ترجمه گوگل] او کاملاً با برادرش متضاد است[ترجمه ترگمان] کاملا با برادرش تفاوت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: the degree of difference between light and dark colors, esp. between black and white, as in photography.
• مشابه: lighting, shading
• مشابه: lighting, shading
- It's not a good picture of the children because the white background doesn't supply enough contrast with their light hair.
[ترجمه گوگل] این تصویر خوبی از کودکان نیست زیرا پس زمینه سفید کنتراست کافی را با موهای روشن آنها ارائه نمی دهد
[ترجمه ترگمان] تصویر خوبی از کودکان نیست چون پس زمینه سفید کنتراست کافی با موهای روشن آن ها ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تصویر خوبی از کودکان نیست چون پس زمینه سفید کنتراست کافی با موهای روشن آن ها ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید