در اینجا چند جمله پرکاربرد با واژه "contingent" به همراه ترجمه فارسی آن ها آمده است:
1. The success of the project is contingent upon funding. موفقیت پروژه بستگی به تأمین مالی دارد.
... [مشاهده متن کامل]
2. Our plans are contingent on the weather conditions.
برنامه های ما به شرایط آب و هوایی وابسته است.
3. The offer is contingent on the results of the background check.
این پیشنهاد به نتایج بررسی سوابق بستگی دارد.
4. The approval of the contract is contingent upon the board’s decision.
تأیید قرارداد بستگی به تصمیم هیئت مدیره دارد.
5. Contingent workers are hired to meet temporary needs.
کارگران موقت برای رفع نیازهای موقت استخدام می شوند.
6. Her promotion is contingent on her performance over the next six months.
ارتقاء شغلی او به عملکردش در شش ماه آینده بستگی دارد.
7. Our trip to the beach is contingent on whether the rain stops.
سفر ما به ساحل به این بستگی دارد که آیا باران قطع می شود یا نه.
8. The success of the negotiations is contingent on both parties reaching an agreement.
موفقیت مذاکرات به رسیدن هر دو طرف به توافق بستگی دارد.
9. Any changes to the contract are contingent upon mutual agreement.
هرگونه تغییر در قرارداد به توافق متقابل بستگی دارد.
10. The team's participation in the championship is contingent on winning their next match.
مشارکت تیم در مسابقات قهرمانی به پیروزی در مسابقه بعدی بستگی دارد.
واژه "contingent" معمولاً برای اشاره به شرایط یا عواملی به کار می رود که وقوع یک چیز به آن ها وابسته است.
Chatgpt
کِن تین جِنت
🔸 معادل فارسی:
گروه مأمور / واحد اعزامی / تیم موقت / نیروی وابسته
در زبان محاوره ای:
یه گروه اعزامی، یه تیم موقتی، یه دسته ای که برای یه کار خاص جمع شدن
________________________________________
... [مشاهده متن کامل]
🔸 تعریف ها:
1. ( اسم – گروهی ) :
گروهی از افراد که برای انجام یک مأموریت، پروژه، یا هدف خاص گرد هم میان—مثل تیم های کاری، نظامی، یا نمایندگی
مثال: A contingent of engineers was sent to assess the damage.
یه گروه از مهندسا فرستاده شدن تا خسارت رو بررسی کنن.
2. ( اسم – نمایندگی ) :
واحدی از افراد که نماینده ی یک سازمان، کشور، یا گروه بزرگ تر هستن—مثلاً در مراسم ها، رقابت ها، یا اجلاس ها
مثال: The Iranian contingent arrived at the international summit.
گروه نمایندگی ایران به اجلاس بین المللی رسید.
3. ( صفت – وابسته به شرایط ) :
وابسته به وقوع یا عدم وقوع چیزی؛ مشروط، احتمالی
مثال: The offer is contingent upon budget approval.
این پیشنهاد وابسته به تأیید بودجه ست.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
delegation – unit – team – squad – task force – group – representative body
( برای معنای صفت: conditional – dependent – subject to – provisional )
مشروط - صفت
admission to the university is contingent on passing the entrance examاحتمالی - صفت
our plans are contingent on the weatherوابسته - صفت
further investment is contingent on government approval
... [مشاهده متن کامل]
غیر قطعی - صفت
the deal is still contingent and could fall through
دسته - اسم
a contingent of soldiers was sent to the border
گروه - اسم
a contingent of journalists covered the event
نماینده - اسم
the us sent a large contingent to the olympic games
هیات - اسم
the delegation was a contingent from the united nations
در فلسفه: به معنای امکان خاص ( یعنی نه محال است و نه واجب و ضروری )
در مقابل possibility به معنای امکان عام ( یعنی محال نبودن )
✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Dependent on certain conditions; conditional ⚖️
🔍 مترادف: Dependent
✅ مثال: The success of the project is contingent on securing additional funding.
احتمالی
Contingent upon sth
مشروط به چیزی
شاید.
مرسوله، محموله
Iranian merchants would be allowed to export “an unlimited contingent” of raw materials and “35 million”
rubles of consumer goods to the USSR.
در فلسفه علم:
.
وابسته؛ شرایطی؛
.
meaningful and contingent character of human action
اقتضایی
امکان خاص
در برابر امکان عام
در فلسفه
موقت و پاره وقت
Contingent workers کارکنان پاره وقت
A large contingent had gathered around
ی گروه بزرگی دورهم جمع شده بودن
تصادفی ، مشروط ، محتمل الوقوع ،
A second contingent
گروه دوم
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : contingency / contingent
✅️ صفت ( adjective ) : contingent
✅️ قید ( adverb ) : contingently
{پزشکی} خوداختیار ( مقبال بی اختیار ) : قادر به کنترل حرکات روده و مثانه و جلوگیری از دفع بی اختیاری ادرار و مدفوع
آلوده کننده
Polluing, contaminating
محتمل
وابسته
منوط
ممکن خاص
( فلسفه )
ممکن
Worldview - contingent
تابع/منوط به جهان بینی
جهان بینی محور
1 ) مشروط به _منوط به
our success is contingent upon weather. موفقیت ما به وضع هوا بستگی دارد.
2 ) پیمانکار _پیمانکاری
unlike employees , contingent workers usually receive no health care and no job security.
... [مشاهده متن کامل]
برخلاف کارمندان , گارگران پیمانی از هیچ بیمه سلامت و امنیت شغلی برخوردار نیستند.
3 ) گروه , خیل , دسته
a contingent of fans is coming to the game
گروه عظیمی از هواداران به بازی می آیند.
( معمولا با فعل مفرد استفاده میشود fans IS coming به جای fans are coming )
Contingent on something
مشروط به چیزی
فرض کن شما بخوای ی خونه جدید بخری ، قبلش باید خونه قبلیت رو بفروشی !
به عبارتی خرید خانه جدید مشروط به فروش خانه فعلی هس !
پس :
When an event or situation is contingent, it means that it depends on some other event or fact
۱ ) منوط به، مشروط به
- Dependent on ( other conditions or circumstances ) - conditional - used to describe something that can occur only when something else happens first. ۲ ) دسته، گروه
... [مشاهده متن کامل]
a gathering of persons representative of some larger group
each nation sent a contingent of athletes to the Olympics”
۳ - محتمل، احتمالی، غیر قطعی uncertain
the results of confession were not contingent, they were certain
رخداد پذیر؛ پیشایند؛ محتمل الوقوع
وابسته به پیشامد غیرمترقبه، بر مبنای پیشامد
به عنوان اسم:
● دسته، گروه ( همگی شبیه به هم )
● لشگر، نیروی کمکی نظامی
به عنوان صفت:
● وابسته ( مشروط ) به ( چیزی در آینده )
احتمالی
محتمل الوقوع
مشروط ( به چیزی )
قوا، لشگر، قشون
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)