صفت ( adjective )
• (1) تعریف: depending on some factor, circumstance, or event; conditional (often fol. by "on" or "upon").
• مترادف: conditional, dependent, subject
• مشابه: hypothetical, incidental, provisional, provisory, relative
• مترادف: conditional, dependent, subject
• مشابه: hypothetical, incidental, provisional, provisory, relative
- My purchase of this house is contingent on selling my old house.
[ترجمه رعنا] همزمان با فروش خانه قدیمی خودم این خانه جدید را خریدم|
[ترجمه Figure] - خرید این خونه توسط من منوط به فروش اون خونه قدیمیم هست. .|
[ترجمه malushi] خرید من از این خانه منوط به فروش خانه قدیمی من است|
[ترجمه رهگذر] ترجمۀ طابق النعل ندارد، بهترین ترجمه را ترگمان کرده، شاید با کمی ویراست ادبی: "خرید این خانه، موکول به فروش خانۀ قدیمی من است. " وگرنه باید سیاق جمله را تغییر داد: "برای این که این خانه را بخرم، باید اول خانۀ قدیم ام را بفروشم. "|
[ترجمه گوگل] خرید من از این خانه منوط به فروش خانه قدیمی ام است[ترجمه ترگمان] خرید این خونه مشروط به فروش خونه قدیمی منه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her getting an early release from prison is contingent upon her continued good behavior.
[ترجمه رهگذر] آزادی پیش از موعدش از زندان، مشروط به تداوم رفتار خوب اوست.|
[ترجمه گوگل] آزادی زودهنگام او از زندان منوط به ادامه رفتار خوب او است[ترجمه ترگمان] رهایی او از زندان، مشروط به رفتار خوب مداوم وی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: likely to happen, but not certain.
• مترادف: likely, possible, probable
• مشابه: borderline, uncertain
• مترادف: likely, possible, probable
• مشابه: borderline, uncertain
• (3) تعریف: occurring by chance or accident.
• مترادف: accidental, chance, fortuitous
• مشابه: arbitrary, fluky, random
• مترادف: accidental, chance, fortuitous
• مشابه: arbitrary, fluky, random
اسم ( noun )
مشتقات: contingently (adv.)
مشتقات: contingently (adv.)
• : تعریف: a representative group, sometimes of soldiers or the like, making up part of a larger assemblage.
• مشابه: body, company, crew, detachment, faction, group, party, team
• مشابه: body, company, crew, detachment, faction, group, party, team
- This group makes up our state's contingent at the national conference.
[ترجمه گوگل] این گروه گروه ایالت ما را در کنفرانس ملی تشکیل می دهند
[ترجمه ترگمان] این گروه سربازان دولت ما را در کنفرانس ملی تشکیل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این گروه سربازان دولت ما را در کنفرانس ملی تشکیل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید