consult

/kənˈsəlt//kənˈsʌlt/

معنی: رایزنی کردن، مشورت کردن، همفکری کردن، کنکاش کردن، مشورت خواستن از
معانی دیگر: مشاوره کردن، نظرخواهی کردن، سگالیدن، سگالش گری کردن، رجوع کردن به، بازگشت کردن به، مراجعه کردن به، مد نظر گرفتن، مورد ملاحظه قرار دادن، پیروی کردن، (مهجور) نقشه کشی کردن، طرح ریزی کردن، (مهجور) مشورت، شور

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: consults, consulting, consulted
(1) تعریف: to look to for advice or information.
مشابه: ask, inquire of, look to

- He consulted his lawyer concerning his legal rights in the matter.
[ترجمه گوگل] او در مورد حقوق قانونی خود در این مورد با وکیل خود مشورت کرد
[ترجمه ترگمان] با وکیلش در مورد حقوق قانونیش در این مورد مشورت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to refer to.
مشابه: check, refer to

- Let's consult the dictionary for the correct spelling.
[ترجمه نیلوفر] بیایید فرهنگ لغت را برای تلفظ صیح کنکاش کنیم
|
[ترجمه Sara] بیایید برای املای درست به فرهنگ لغت ( دیکشنری ) مراجعه کنیم.
|
[ترجمه گوگل] برای املای صحیح به فرهنگ لغت مراجعه کنیم
[ترجمه ترگمان] بیایید فرهنگ لغت را برای املای درست هجی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to take into account; consider.
مترادف: consider, regard, take into account

- I'll have to consult my finances before deciding to buy.
[ترجمه مهرداد] من حتما قبل از تصمیم به خرید با نامزدم مشورت خواهم کرد
|
[ترجمه گوگل] قبل از تصمیم به خرید باید با امور مالی خود مشورت کنم
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه تصمیم بگیرم چه چیزی بخرم، باید با امور مالی خودم مشورت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to deliberate; confer (usu. fol. by with).
مترادف: confer
مشابه: caucus, check, deliberate, huddle, meet, negotiate, talk

- She consulted with her doctor before deciding to enter the marathon.
[ترجمه گوگل] او قبل از تصمیم گیری برای شرکت در ماراتن با پزشک خود مشورت کرد
[ترجمه ترگمان] قبل از این که تصمیم بگیرد به دو ماراتون شرکت کند، با دکتر مشورت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to consult a map
به نقشه(ی راه ها یا جغرافی) مراجعه کردن

2. to consult various sources
به پس گشتنامه های مختلف مراجعه کردن

3. you must consult your own wishes in this matter
در این مورد باید از خواسته های خود پیروی کنید.

4. i have to consult my father first
اول باید با پدرم مشورت بکنم.

5. If you wish good advice, consult an old man.
[ترجمه گوگل]اگر مشاوره خوبی می خواهید، با یک پیرمرد مشورت کنید
[ترجمه ترگمان]اگر نصیحت خوبی بخواهی، با یک پیرمرد مشورت کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I have to consult the manager about the matter.
[ترجمه گوگل]من باید با مدیر در مورد موضوع مشورت کنم
[ترجمه ترگمان]من باید در مورد این موضوع با مدیر مشورت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I decided to consult a medical dictionary.
[ترجمه Aida] تصمیم گرفتم که به یک فرهنگ لغت پزشکی رجوع کنم.
|
[ترجمه گوگل]تصمیم گرفتم به یک فرهنگ لغت پزشکی مراجعه کنم
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفتم با یک فرهنگ لغت پزشکی مشورت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. If the pain continues, consult your doctor.
[ترجمه گوگل]در صورت ادامه درد با پزشک خود مشورت کنید
[ترجمه ترگمان]، اگه درد ادامه پیدا کنه به دکترت مشورت بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. If the pain persists, consult a doctor.
[ترجمه گوگل]اگر درد ادامه داشت با پزشک مشورت کنید
[ترجمه ترگمان]اگر درد پافشاری می کند، با دکتر مشورت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Consult the bibliography for further reading on the subject.
[ترجمه گوگل]برای مطالعه بیشتر در مورد این موضوع به کتابشناسی مراجعه کنید
[ترجمه ترگمان]برای مطالعه بیشتر در مورد این موضوع با کتابشناسی مشورت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Consult your doctor about how much exercise you should attempt.
[ترجمه گوگل]در مورد اینکه چقدر باید ورزش کنید با پزشک خود مشورت کنید
[ترجمه ترگمان]در مورد این که چقدر ورزش باید تلاش کنید با پزشک خود مشورت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He went to town to consult his lawyer.
[ترجمه مسعود] او برای مشورت کردن با وکیلش به شهر رفت
|
[ترجمه گوگل]او برای مشورت با وکیلش به شهر رفت
[ترجمه ترگمان]به شهر رفت تا با وکیلش مشورت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. If you require further information, you should consult the registrar.
[ترجمه گوگل]اگر به اطلاعات بیشتری نیاز دارید، باید با ثبت کننده مشورت کنید
[ترجمه ترگمان]اگر نیاز به اطلاعات بیشتر داشته باشید، باید با کارمند ثبت مشورت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You might find it worthwhile to consult a financial adviser.
[ترجمه گوگل]شاید برای شما مفید باشد که با یک مشاور مالی مشورت کنید
[ترجمه ترگمان]ممکن است برای مشورت با یک مشاور مالی ارزشمند باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Consult a solicitor who is personally recommended to you.
[ترجمه گوگل]با وکیلی که شخصاً به شما توصیه شده است مشورت کنید
[ترجمه ترگمان]با یک وکیل مشورت کنید که شخصا به شما توصیه کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رایزنی کردن (فعل)
advise, consult

مشورت کردن (فعل)
confer, consult

همفکری کردن (فعل)
consult

کنکاش کردن (فعل)
consult, deliberate

مشورت خواستن از (فعل)
consult

انگلیسی به انگلیسی

• advise; ask advice; talk with; consider
if you consult someone, you ask them for their opinion and advice.
if you consult a book or a map, you refer to it for information.

پیشنهاد کاربران

1. مشورت کردن. مشاوره کردن. نظر کسی را خواستن 2. مراجعه کردن. رجوع کردن 3. صحبت کردن. تبادل نظر کردن. در میان گذاشتن با 4. نگاه کردن 5. مشاور بودن. کار مشاوره انجام دادن
مثال:
you need to consult a solicitor
...
[مشاهده متن کامل]

شما نیاز دارید که با یک مشاور حقوقی صحبت کنید. / شما نیاز دارید که به یک مشاور حقوقی مراجعه کنید.
the government must consult with interested parties
دولت باید با اشخاص ذی نفع مشورت و همفکری کند.
she consulted her diary
او به دفتر خاطرات روزانه اش نگاه کرد.

consul: کنسول ( نماینده )
consulate: کنسولگری
console: دلداری دادن، آرام کردن
council: انجمن، شورا
consult: مشورت کردن، مراجعه کردن به ( به منبع )
counsellor: وکیل یا مشاور
counsel: سفارش کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : consult
✅️ اسم ( noun ) : consultation / consultant / consultancy / consulting
✅️ صفت ( adjective ) : consultative / consulting
✅️ قید ( adverb ) : _
مراجعه کردن به چیزی به منظور کسب اطّلاعات درمورد آن چیز
همسگالیدن.
همفکریدن
مراجعه کردن، بررسی کردن، مورد بررسی قرلر دادن، مشورت کردن
مثال:
Cases Consulted
یعنی مواردی که مورد بررسی قرار گرفته
یا مواردی که به آن ها مراجعه شده
برگرفته شده از Oxford
consult something: to look in or at something to get information
مراجعه کردن
مثال:
consult the table on page 104
If you're not sure which plug to buy, consult the manual
"مراجعه" کردن نیز معنی میدهد. مثلا مراجعه کردن به یک وبسایت.
پرسیدن، در میان گذاشتن با ( در برخی موقعیت ها، مثلاً: If you have questions about the service, consult the service provider = اگر سؤالی درباره سرویس دارید، از ارائه دهنده آن بپرسید )
بررسی کردن
مشورت ، مشورت از قبل و یاآمادگی شناختی ، هیجانی برای شناساندن خود و خاطره های مشترک
1. مشورت کردن ( گرفتن )
2. دنبال اطلاعات ( در کتاب یا . . ) گشتن
مشورت کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس