constrict

/kənˈstrɪkt//kənˈstrɪkt/

معنی: جمع کردن، منقبض کردن، تنگ کردن
معانی دیگر: هم کشیدن، (خود را) جمع کردن، همفشردن، ترنجیدن، محدود کردن، مقید کردن، دست و بال بسته کردن، در تنگنا قرار دادن، وبال گردن شدن، منقب­ کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: constricts, constricting, constricted
(1) تعریف: to pull or squeeze in; make narrower or smaller; tighten.
متضاد: dilate, distend
مشابه: contract, draw, pinch

- Fear constricted her throat.
[ترجمه گوگل] ترس گلویش را منقبض کرد
[ترجمه ترگمان] ترس گلویش را تنگ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to block or limit the natural course of.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: constricted (adj.), constrictive (adj.), constrictively (adv.)
• : تعریف: to become constricted.
متضاد: dilate
مشابه: contract

جمله های نمونه

1. The drug causes the blood vessels to constrict.
[ترجمه سعید پارساپور ] این دارو موجب تنگی عروق میشود.
|
[ترجمه گوگل]این دارو باعث انقباض عروق خونی می شود
[ترجمه ترگمان]این دارو باعث می شود رگ های خونی منقبض شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. But the drive to constrict the activities of minority religions is unlikely to have the desired result.
[ترجمه سعید پارساپور ] اما انگیزش به کاستن از فعالیتها نزد اقلیتهای دینی، بنظر تاثیر مطلوبی نداشته است
|
[ترجمه گوگل]اما تلاش برای محدود کردن فعالیت‌های ادیان اقلیت بعید است که نتیجه مطلوبی داشته باشد
[ترجمه ترگمان]اما انگیزه محدود کردن فعالیت های مذاهب اقلیت بعید است که نتیجه مطلوب را داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. There were shapes of spruces rising to constrict a sky full of great cold stars.
[ترجمه گوگل]شکل‌هایی از صنوبر وجود داشت که برای منقبض کردن آسمانی پر از ستاره‌های سرد بزرگ بالا می‌رفتند
[ترجمه ترگمان]اشکال of در حال بالا رفتن بود تا آسمان را پر از ستاره های سرد بزرگ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Criticism and poetics both constrict the text by making it conform to a meaning or to a model.
[ترجمه گوگل]نقد و شاعری هر دو متن را با انطباق با یک معنا یا مدل محدود می کنند
[ترجمه ترگمان]از این رابطه، هر دو متن را با تبدیل آن به یک معنا و یا به یک مدل محدود می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He can have anything, but chooses to constrict his life.
[ترجمه گوگل]او می تواند هر چیزی داشته باشد، اما تصمیم می گیرد زندگی خود را محدود کند
[ترجمه ترگمان]اون میتونه هر چیزی داشته باشه، اما انتخاب میکنه که زندگیش رو باز کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Certain triggers dilation and constrict these vessels.
[ترجمه گوگل]برخی باعث گشاد شدن و انقباض این عروق می شوند
[ترجمه ترگمان]به طور خاص باعث انبساط و انقباض این رگ ها می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In severe cases, the airway can constrict.
[ترجمه گوگل]در موارد شدید، راه هوایی ممکن است منقبض شود
[ترجمه ترگمان]در موارد شدید، راه تنفسی می تواند منقبض شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Small doses constrict the blood vessels and large doses dilate the blood vessel.
[ترجمه گوگل]دوزهای کوچک رگ های خونی را منقبض می کند و دوزهای زیاد رگ های خونی را گشاد می کند
[ترجمه ترگمان]دوزهای کم رگ های خونی و دوزهای بزرگ را منبسط می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Corset: Article of clothing worn to shape or constrict the torso.
[ترجمه گوگل]کرست: لباسی که برای شکل دادن یا منقبض کردن نیم تنه پوشیده می شود
[ترجمه ترگمان]corset: ماده لباس هایی که برای شکل گرفتن و یا انقباض پیکر بندی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Tending draw together or constrict tissues ; styptic.
[ترجمه گوگل]کشیدن بافت ها به هم یا منقبض کردن ممتنع
[ترجمه ترگمان]Tending به دور هم جمع می شوند و یا بافت های منقبض را منقبض می کنند؛ styptic
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Don't constrict your hair with tight hair bands and hats.
[ترجمه گوگل]موهای خود را با بندهای موی تنگ و کلاه منقبض نکنید
[ترجمه ترگمان]موهات رو با موهای سفت گره نکن و کلاه و کلاه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. One pupil will concurrently constrict in reflexive response to light shined in the other.
[ترجمه گوگل]یک مردمک به طور همزمان در پاسخ بازتابی به نوری که در دیگری تابیده می شود منقبض می شود
[ترجمه ترگمان]یک دانش آموز به طور همزمان در واکنش به نور در نور دیگر، انقباض می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Perhaps, peripheral blood vessels are mistakenly told to constrict, increasing blood pressure.
[ترجمه گوگل]شاید به اشتباه گفته شود که رگ های خونی محیطی منقبض شده و فشار خون را افزایش می دهد
[ترجمه ترگمان]شاید رگ های خونی محیطی به اشتباه گفته می شود که منقبض می شوند و فشار خون را افزایش می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Are you sure to constrict the picture database?
[ترجمه گوگل]آیا مطمئن هستید که پایگاه داده تصویر را محدود می کنید؟
[ترجمه ترگمان]آیا مطمئنید که پایگاه داده تصویر را منقبض می کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جمع کردن (فعل)
gross, total, add, collect, stack up, aggregate, eke, roll up, gather, tot, sum, call up, agglomerate, convene, flock, cluster, floc, furl, constrict, purse, immobilize

منقبض کردن (فعل)
shrink, contract, condense, compress, jam, constrict

تنگ کردن (فعل)
tighten, constrict, straiten

انگلیسی به انگلیسی

• compress, make smaller, tighten
to constrict something means to squeeze it tightly.
if something constricts you, it limits your actions so that you cannot do what you want to do.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : constrict
اسم ( noun ) : constriction
صفت ( adjective ) : constricted
قید ( adverb ) : _
منقبض شدن
باریک شدن
His throat became constrict

بپرس