constipate

/ˈkɑːnstəˌpet//ˈkɒnstɪpeɪt/

معنی: یبوست دادن
معانی دیگر: یبس کردن، موجب یبوست شدن، (مزاج) قبض کردن، طب قب­ کردن، خشکی اوردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: constipates, constipating, constipated
• : تعریف: to cause constipation in.

جمله های نمونه

1. If you're constipated you should eat more roughage.
[ترجمه گوگل]اگر یبوست دارید، باید مقدار بیشتری از علوفه بخورید
[ترجمه ترگمان]اگه یبوست داری باید بیشتر بخوری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. This kind of food is constipating.
[ترجمه علی جادری] این نوع غذا باعث یبوست می شود .
|
[ترجمه گوگل]این نوع غذا باعث یبوست می شود
[ترجمه ترگمان]این نوع غذا constipating است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. If you ate more fibre you wouldn't get constipated.
[ترجمه گوگل]اگر فیبر بیشتری بخورید یبوست نخواهید داشت
[ترجمه ترگمان]اگه مقدار بیشتری مصرف کنی، یبوست پیدا نمی کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. If you're constipated you may need a laxative.
[ترجمه گوگل]اگر یبوست دارید ممکن است به یک ملین نیاز داشته باشید
[ترجمه ترگمان]اگه یبوست داری ممکنه به یه ملین نیاز داشته باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A person who is constipated may also be incontinent of faeces because there is leaking around the hard mass.
[ترجمه گوگل]فردی که یبوست دارد نیز ممکن است مدفوع خود را بی اختیار کند زیرا در اطراف توده سفت نشتی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]کسی که constipated است ممکن است incontinent از مدفوع باشد، زیرا در اطراف توده hard چکه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The baby is constipated.
[ترجمه گوگل]نوزاد یبوست دارد
[ترجمه ترگمان]بچه یبوست داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Tick advanced on his prey cowering constipated against the wall.
[ترجمه گوگل]کنه روی طعمه‌اش جلو رفت و در مقابل دیوار یبوست داشت
[ترجمه ترگمان]باد به شکارش چسبیده به دیوار چسبیده به دیوار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I constipate very easily so I can't eat eggs.
[ترجمه علی جادری] من خیلی راحت دچار یبوست می شوم , بنابراین نمی توانم تخم مرغ بخورم .
|
[ترجمه گوگل]من خیلی راحت یبوست می کنم پس نمی توانم تخم مرغ بخورم
[ترجمه ترگمان]من خیلی زود جریمه شدم تا بتونم تخم مرغ بخورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. These foods tend to constipate you.
[ترجمه گوگل]این غذاها باعث یبوست شما می شوند
[ترجمه ترگمان]این غذاها تمایل دارند که شما را کنترل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You should eat more fibre and fruit if you are constipated.
[ترجمه گوگل]اگر یبوست دارید باید فیبر و میوه بیشتری بخورید
[ترجمه ترگمان]اگه یبوست داشته باشی باید مقدار بیشتری میوه و میوه بخوری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Seven patients had one or more episodes of partial or complete large bowel obstruction and four others were constipated.
[ترجمه گوگل]هفت بیمار یک یا چند قسمت انسداد جزئی یا کامل روده بزرگ و چهار بیمار دیگر یبوست داشتند
[ترجمه ترگمان]هفت بیمار یک یا چند قسمت از روده (یا چند قسمت)مفصل روده یا چهار قسمت دیگر را داشتند و ۴ بیمار دیگر زخمی شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He recites Rachel's name and reads out sentences constructed by a constipated computer.
[ترجمه گوگل]او نام راشل را می خواند و جملاتی را می خواند که توسط کامپیوتر یبوست ساخته شده بود
[ترجمه ترگمان]او نام ریچل را می خواند و جملات ساخته شده توسط کامپیوتر constipated را می خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He used to practise heading, flicking the ball from wall to wall, as he sat there, a constipated schoolboy.
[ترجمه گوگل]او زمانی که در آنجا نشسته بود، یک دانش آموز یبوست داشت، سر زدن را تمرین می کرد، توپ را از دیوار به دیوار تکان می داد
[ترجمه ترگمان]همان طور که آنجا نشسته بود، توپ را از دیوار به دیوار می زد، همان طور که آنجا نشسته بود، یک شاگرد مدرسه ای
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They have also, it must be admitted, sometimes floundered and fumbled like ten-thumbed, hammer-footed, constipated, sexless oafs.
[ترجمه گوگل]آنها همچنین، باید اعتراف کرد، گاهی اوقات مانند خرخرهای ده شست، پا چکشی، یبوست دار و بدون جنسیت، دست و پا می زنند و می چرخند
[ترجمه ترگمان]همچنین باید اعتراف کرد، گاهی با لکنت زبان و کورمال کورمال کورمال کورمال کورمال کورمال به دنبال ده - انگشت کوچک، hammer، constipated و sexless
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

یبوست دادن (فعل)
constipate

انگلیسی به انگلیسی

• suffer from constipation (condition in which evacuation of the bowels is difficult and does not occur regularly); cause constipation

پیشنهاد کاربران

بپرس