conspicuous

/kənˈspɪkjuːəs//kənˈspɪkjʊəs/

معنی: ظاهر، اشکار، انگشت نما، پدیدار، توی چشم خور
معانی دیگر: (آنچه که دیدن یا فهمیدن آن آسان باشد) آشکار، مشهود، هویدا، واضح، نمایان، قابل رویت، چشمگیر، به طور توذوق زننده، خود نمایانه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: conspicuously (adv.), conspicuousness (n.)
(1) تعریف: easily seen; noticeable.
مترادف: apparent, evident, manifest, noticeable, obvious, palpable, visible
متضاد: inconspicuous, unobtrusive
مشابه: blatant, distinct, eminent, explicit, flagrant, glaring, observable, obtrusive, outstanding, overt, plain, prominent, pronounced, salient, striking, thick, well-defined

- There was a conspicuous lack of emotion shown at the man's funeral.
[ترجمه موسی] در مراسم خاکسپاری این مرد فقدان احساسات آشکار دیده شد.
|
[ترجمه گوگل] در مراسم تشییع جنازه مرد احساس کمبود آشکاری داشت
[ترجمه ترگمان] در مراسم تدفین این مرد اثری از احساسات مشهود نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her distrust of him was conspicuous.
[ترجمه موسی] بی اعتمادی او به او عیان بود.
|
[ترجمه گوگل] بی اعتمادی او به او آشکار بود
[ترجمه ترگمان] بی اعتمادی او از او مشهود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The difference between this child's talent and that of the other students was conspicuous.
[ترجمه موسی] تفاوت بین استعداد این کودک و سایر دانش آموزان کاملاً مشهود بود.
|
[ترجمه گوگل] تفاوت استعداد این کودک با سایر دانش آموزان مشهود بود
[ترجمه ترگمان] تفاوت بین استعداد این کودک و سایر دانشجویان مشهود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: attracting attention by exceptional or striking qualities; prominent.
مترادف: prominent, striking
مشابه: distinguished, famous, imposing, impressive, notable, noteworthy, noticeable, obtrusive, public, remarkable, salient

- The foreigners were conspicuous in this small Chinese village.
[ترجمه موسی] خارجی ها در این دهکده کوچک چینی انگشت نما بودند.
|
[ترجمه گوگل] خارجی ها در این روستای کوچک چینی خودنمایی می کردند
[ترجمه ترگمان] این خارجی ها در این دهکده کوچک چینی حضور داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Not wishing to be conspicuous, the students tended to conform in manner and dress.
[ترجمه گوگل] دانش‌آموزان که نمی‌خواستند به چشم بیایند، تمایل داشتند از نظر شیوه و لباس مطابقت داشته باشند
[ترجمه ترگمان] دانش آموزان با لباس و لباس خود را وفق می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. conspicuous bravery
شجاعت چشمگیر

2. conspicuous consumption
مصرف خودنمایانه (توام با خودنمایی)

3. conspicuous folly
حماقت فاحش

4. a conspicuous billboard
تابلو آگهی نمایان (واضح و آشکار)

5. be conspicuous by one's absence
به وضوح غایب بودن،کاملا چشمگیر بودن عدم حضور کسی

6. women are conspicuous by their absence in politics
حضور نداشتن زن ها در سیاست چشمگیر است.

7. every time he gives money to a begger he tries to be conspicuous
هر وقت پول به گدا می دهد سعی می کند دیگران بفهمند.

8. It was an age of conspicuous consumption — those who had money liked to display it.
[ترجمه موسی] این یک عصر ( دوره ) مصرف گرایی تجملی بود - کسانی که پول داشتند دوست داشتند آن را به نمایش بگذارند.
|
[ترجمه گوگل]عصر مصرف آشکار بود - آنهایی که پول داشتند دوست داشتند آن را به نمایش بگذارند
[ترجمه ترگمان]این یک سال مصرف آشکار بود - کسانی که پول داشتند آن را نمایش می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Its colouring makes it highly conspicuous.
[ترجمه موسی] رنگ آمیزی آن بسیار چشمگیر است.
|
[ترجمه مجید وحید] به خاطر نحوه ی رنگ آمیزیش، به چشم می آید.
|
[ترجمه گوگل]رنگ آمیزی آن آن را به شدت برجسته می کند
[ترجمه ترگمان]رنگ و رویش خیلی جلب توجه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There was a conspicuous landmark ahead.
[ترجمه موسی] یک اثر تاریخی برجسته در جلو دیده می شد.
|
[ترجمه گوگل]نقطه عطفی آشکار در پیش بود
[ترجمه ترگمان]آثار باستانی در جلو دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I felt very conspicuous in my red coat.
[ترجمه موسی] من در کت قرمز خودم کاملاً انگشت نما شدم.
|
[ترجمه گوگل]در کت قرمزم احساس می‌کردم خیلی به چشم می‌آید
[ترجمه ترگمان]من در کت قرمز خود بسیار انگشت نما شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The advertisements were all posted in a conspicuous place.
[ترجمه موسی] همه این تبلیغات در یک مکان قابل رویت قرار گرفتند.
|
[ترجمه گوگل]تبلیغات همگی در مکانی مشخص درج شده بود
[ترجمه ترگمان]آگهی های تبلیغاتی همه در یک جای مشخص پست شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She's always conspicuous because of her bright clothes and queer hair style.
[ترجمه موسی] او همیشه بخاطر لباسهای روشن و مدل موهای عجیب و غریب خودنمایی می کند.
|
[ترجمه گوگل]او همیشه به دلیل لباس های روشن و مدل موهای عجیب و غریبش قابل توجه است
[ترجمه ترگمان]همیشه به خاطر لباس های روشن و مدل موی عجیب، همیشه در معرض دید قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The new building was rather conspicuous.
[ترجمه گوگل]ساختمان جدید نسبتاً نمایان بود
[ترجمه ترگمان]ساختمان جدید نسبتا جلب توجه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Its coloring makes it highly conspicuous.
[ترجمه گوگل]رنگ آمیزی آن آن را به شدت برجسته می کند
[ترجمه ترگمان]رنگ آن به نظر خیلی جلب توجه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ظاهر (صفت)
outside, clear, apparent, external, outward, exterior, manifest, obvious, evident, patent, confessed, conspicuous, discernible, evidential, flat-out, noticeable, observable, ostensive

اشکار (صفت)
out, clear, explicit, plain, apparent, open, bare, signal, open-and-shut, manifest, obvious, flagrant, evident, patent, crying, public, conspicuous, overt, palpable, self-explaining, self-explanatory, semblable, transpicuous

انگشت نما (صفت)
flagrant, conspicuous, egregious

پدیدار (صفت)
visible, extant, conspicuous

توی چشم خور (صفت)
conspicuous

انگلیسی به انگلیسی

• noticeable, obvious, easy to see
if something is conspicuous, people can see or notice it very easily.

پیشنهاد کاربران

خاص بودن، متفاوت بودن
conspicuous ( adj ) ( kənˈspɪkyuəs ) =easy to see or notice; likely to attract attention, e. g. Mary's red hair always made her conspicuous at school.
conspicuous
نخ نما
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : conspicuousness / conspicuity
✅️ صفت ( adjective ) : conspicuous
✅️ قید ( adverb ) : conspicuously
همون Noticably ولی باکلاس تر و ادبیاتی تر
Conspicuous ( تلفظ : کِنسپیک یواِس لی ) یعنی بسیار زیاد توچشم و جلب کننده ی توجه ( طوریکه امکان نداره نبینیش ) - بسیار چشمگیر - آشکار - انگشت نما - توی چشم خور - پدیدار - توجه گیر - مشهود - برجسته - قابل توجه
...
[مشاهده متن کامل]

این یک صفت هست که با more و most تفضیلی و عالی میشه
. متضادش میشه Inconspicuous و قیدش میشه Conspicuously. و اما صفتمون دو معنی داره
1. very easy to see or notice : چیزی که به آسانی دیده میشود و متوجه اش میشویم
◀️ There were a number of conspicuous changes to the building : تعدادی تغییرات آشکار و چشمگیر در ساختمان وجود داشتند/یافت میشد
◀️ The sign was placed in a very conspicuous spot/position : علامت در نقطه/موقعیت بسیار قابل توجهی و توچشمی قرار گرفت.
◀️ The bird has a conspicuous red head : این پرنده سر قرمز مشهود و برجسته ای دارد.
◀️ She felt very conspicuous in her pink coat : او در کت صورتی خود احساس بسیار برجسته ای می کرد ( احساس توچشم بودن کرد )
◀️ He was uncomfortable about his conspicuous weight gain : او از افزایش وزن آشکار خود ناراحت بود.
◀️ The President was conspicuous by his absence at the peace talks. [=his absence was very noticeable; people had expected him to be there and noticed that he wasn't] : رئیس جمهور با عدم حضورش در مذاکرات صلح زیر ذربین بود. [=غیبت او بسیار قابل توجه بود. مردم انتظار داشتند که او آنجا باشد و متوجه شدند که او نیست]
2. attracting attention by being great or impressive : چشم گیر - جذب کننده ی توجه ی بسیار بخاطر عظمت، بزرگی، خفن بودن و تاثیرگذار بودن
◀️The business was a conspicuous success : کسب و کار یک موفقیت قابل توجه بود.
◀️ conspicuous bravery : شجاعت خیره کننده و چشمگیر
◀️ a conspicuous billboard : تابلو آگهی نمایان ( واضح و آشکار )
◀️ conspicuous bravery : شجاعت چشمگیر
◀️ conspicuous folly : حماقت فاحش
◀️ Every time he gives money to a begger he tries to be conspicuous : هر وقت پول به گدا می دهد سعی می کند دیگران بفهمند.
◀️ Women are conspicuous by their absence in politics : حضور نداشتن زن ها در سیاست چشمگیر است.
CONSPICUOUSLY :
🔴 in a clearly visible way : به طور آشکار
◀️ "the signs were conspicuously displayed inside the restaurant" : علائم به وضوح در داخل رستوران نمایش داده شده بودند
🔴 in a way that attracts notice or attention : به نحوی که توجه یا توجه را به خود جلب کند.
◀️ "his arguments conspicuously lack rigour" : استدلال های او آشکارا فاقد دقت است
🚨 نکته 🚨 چرا یک چیز Conspicuous هست؟
یا خیلی متفاوت از بقیه است از نظر ظاهر که الزاماً مثبت یا منفی نیست ( مثل پوشیدن کاپشن نارنجی در زمستان و محیط برفی )
یا بسیار خفن و پشم ریزونه که بخاطر عظمتش میره تو چشم که مثبته ( مثل یک لامبورگینی که در خیابان های رونده میسه و مردم شروع میکنن عکس گرفتن )

قابل توجه
مهم
جالب توجه
conspicuous ( adj ) = نمایان، مشهود، تابلو، انگشت نما، توی چشم، روشن، برجسته، معلوم، آشکار، هویدا، واضح، پدیدار، مشخص، عیان، چشمگیر، تو ذوق زننده، قابل رویت، بارز، فاحش، آشکارا، خودنمایی
conspicuous defect = عیب آشکار، نقص مشهود
...
[مشاهده متن کامل]

conspicuous consumption = مصرف برای خودنمایی، مصرف تجملی، مصرف بی رویه، مصرف افراطی
1 - She's always conspicuous because of her bright clothes and queer hair style.
او همیشه بخاطر لباسهای روشن و مدل موهای عجیب و غریب خودنمایی می کند.
2 - he showed conspicuous bravery
او شجاعتی آشکار از خود نشان داد.

برجسته
تابلو، ضایع
1. مشهود، توی چشم
2. چشمگیر

be conspicuous = خودنمایی کردن
عیان
نمایان، آشکار
مشخص
بارز
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس