consequent

/ˈkɑːnsəkwənt//ˈkɒnsɪkwənt/

معنی: نتیجه بخش، بر ایند، پی ایند
معانی دیگر: پی آیند، نتیجه، پیامد، برآیند، ناشی از، متعاقب، منتج، (منطق) بخش دوم گزاره ی شرطی (بخش دوم این جمله: اگر بیایی موفق خواهی شد if you come, you will succeed)، منطقی، برداشت منطقی، استنتاج، استنباط، (ریاضی) تالی (ترکیب شرطی)، جواب شرط، موخر، مخرج کسر، مخرج نسبت، بخشیاب کسر، من تبع

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: following as a consequence or result.
مشابه: attendant

- The explosion and the consequent deaths and injuries were blamed on the negligence of the company's officials.
[ترجمه گوگل] علت این انفجار و مرگ و میر ناشی از آن بی توجهی مسئولان این شرکت بوده است
[ترجمه ترگمان] این انفجار و زخمی شدن ناشی از آن منجر به سهل انگاری مسئولان این شرکت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Many bomb victims developed cancer consequent to radiation exposure.
[ترجمه امیری] بسیاری از قربانیان بمب به سرطان ناشی از گسترش تشعشع مبتلا شدند
|
[ترجمه گوگل] بسیاری از قربانیان بمب در نتیجه قرار گرفتن در معرض تشعشعات به سرطان مبتلا شدند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از قربانیان بمب سرطان ناشی از تشعشع را گسترش دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: following as a logical conclusion; logically consistent or correct.
اسم ( noun )
• : تعریف: anything that follows as a consequence.

جمله های نمونه

1. consequent on (or upon)
1- در پیامد،در نتیجه ی،متعاقب 2- استنباط شده از،درک شده

2. . . . with consequent injury to the men's morale and efficiency
. . . با لطمه ی بعدی به روحیه ی افراد و کارایی آنان

3. old age and its consequent infirmities
پیری و سستی های پی آیند آن (ناشی از آن)

4. Our use of harmful chemicals and the consequent damage to the environment is a very serious matter.
[ترجمه گوگل]استفاده ما از مواد شیمیایی مضر و در نتیجه آسیب به محیط زیست موضوع بسیار جدی است
[ترجمه ترگمان]استفاده ما از مواد شیمیایی مضر و آسیب ناشی از آن به محیط زیست یک مساله بسیار جدی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This fall of prices is consequent on the rise in production.
[ترجمه حمید] کاهش قیمت ها نتیجه افزایش تولید است.
|
[ترجمه گوگل]این کاهش قیمت در نتیجه افزایش تولید است
[ترجمه ترگمان]این افت قیمت ها موجب افزایش تولید می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. But again the penalty consequent on regulation fell on the workers.
[ترجمه گوگل]اما دوباره جریمه ناشی از مقررات بر دوش کارگران افتاد
[ترجمه ترگمان]اما باز هم جریمه ناشی از مقررات بر کارگران تاثیر گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The amount of nervous excitement, and consequent prostration, exhaustion, and disorder they cause is fearful.
[ترجمه گوگل]میزان هیجان عصبی و در نتیجه سجده، خستگی و بی نظمی که ایجاد می کنند، ترسناک است
[ترجمه ترگمان]میزان هیجان عصبی و خستگی ناشی از خستگی و هرج و مرج موجب ترس و وحشت آن ها می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The consequent revaluations would cause mayhem, chaos and huge bills for those on the receiving end.
[ترجمه گوگل]تجدید ارزیابی های متعاقب آن باعث ایجاد آشفتگی، هرج و مرج و صورتحساب های هنگفت برای کسانی می شود که در سمت گیرنده قرار دارند
[ترجمه ترگمان]revaluations بعدی باعث ایجاد هرج و مرج، هرج و مرج و صورت حساب های عظیم برای افرادی خواهد شد که در پایان دریافت خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The advertising of the scheme and the consequent level of public awareness has been a constant source of concern.
[ترجمه گوگل]تبلیغات این طرح و در نتیجه سطح آگاهی عمومی منبع دائمی نگرانی بوده است
[ترجمه ترگمان]تبلیغات این طرح و سطح آگاهی عمومی منبع نگرانی بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Wood accounts for 90% of energy production in some countries, with consequent environmental detriment.
[ترجمه گوگل]چوب 90 درصد از تولید انرژی در برخی کشورها را تشکیل می دهد و در نتیجه آسیب زیست محیطی را به همراه دارد
[ترجمه ترگمان]وود ۹۰ % از تولید انرژی را در برخی از کشورها و با عواقب ناشی از محیط زیست به حساب می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Competition in the market has led to goods being produced cheaply and a consequent deterioration in quality.
[ترجمه گوگل]رقابت در بازار منجر به تولید ارزان کالا و در نتیجه افت کیفیت شده است
[ترجمه ترگمان]رقابت در بازار منجر به تولید محصولات ارزان و در نتیجه بدتر شدن کیفیت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. However I hope the term Human Resources will not be undergoing a consequent change of name.
[ترجمه گوگل]با این حال، من امیدوارم که اصطلاح منابع انسانی دچار تغییر نام نگردد
[ترجمه ترگمان]با این حال امیدوارم که عبارت منابع انسانی تحت تغییر نام بعدی قرار نگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. According to their localization, these deletions or duplications frequently provoke major respiratory chain function defects, with consequent cellular energy supply deficiencies.
[ترجمه گوگل]با توجه به محلی سازی آنها، این حذف ها یا تکرارها اغلب باعث ایجاد نقص های عمده در عملکرد زنجیره تنفسی و در نتیجه کمبودهای تامین انرژی سلولی می شوند
[ترجمه ترگمان]مطابق با localization، این ها یا duplications اغلب نقص های عملکرد زنجیره تنفسی اصلی را، همراه با نقص تامین انرژی سلولی، تحریک می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This divergence would be most easily explained by a rising population and a consequent labour shortage.
[ترجمه امیری] این واگرایی هنگام افزایش نفوس و کمبود کارگر ناشی از آن، آسانتر قابل توضیح خواهد بود
|
[ترجمه گوگل]این واگرایی به راحتی با افزایش جمعیت و در نتیجه کمبود نیروی کار قابل توضیح است
[ترجمه ترگمان]این واگرایی از جمعیت رو به افزایش و کمبود کارگر ناشی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نتیجه بخش (صفت)
consequent, resultful, surefire

بر ایند (صفت)
consequent, resultant

پی ایند (صفت)
consequent

تخصصی

[زمین شناسی] رودخانه عادی (رودخانه ها): صفت: به رودخانه، دره یا سیستم زهکشی گویند که مسیر یا جهت آن توسط شکل کلی و شیب کلی سطح اولیه زمین کنترل می شود. این اصطلاح اولین بار توسط پاول (1875) برای دره ای که بدین شکل بوجود می آید استفاده شد. اسم: رودخانه عادی.
[ریاضیات] تالی، پیامد، مخرج، جواب شرط، مؤخر، بعدی، مخرج کسر، نتیجه

انگلیسی به انگلیسی

• resulting, following as a result of
consequent means happening as a direct result of something; a formal word.

پیشنهاد کاربران

consequent ( موسیقی )
واژه مصوب: پَسایند 1
تعریف: عبارت دوم در یک جملۀ دوقسمتی که عبارت اول را حل یا تکمیل می‏کند
consequence ::::: نتیجه ، نتیجه ی
consequent :::: حاصل
consequent on :::: ناشی از ، حاصل از
concequently ::: درنتیجه
subsequent :::: بعدی
subsequently::::: بعدا
following or accompanying as a consequence
پیآمد، متعاقب، ناشی از
پیامد
پیرو، آتی
علت

بپرس