اسم ( noun )
مشتقات: conscienceless (adj.)
مشتقات: conscienceless (adj.)
•  (1) تعریف: the human faculty that enables one to decide between right and wrong conduct, esp. in regard to one's own actions.
- His conscience plagued him after he deceived his friend.
 [ترجمه علی] نفس او پس از فریب دوستش آزرده خاطر بود.| 
 [ترجمه •○♡M♡○•] او بعد از اینکه دوستش را فریب داد عذاب وجدان گرفت| 
 [ترجمه بهنام] بعد از انکه دوستش را قریب داد، دچار عذاب وجدان شد.| 
 [ترجمه علی رضا] وجدانش پس از فریب دوستش گرفتارش شد.| 
 [ترجمه reihaneh] پس از فریب دوستش وجدان درد گرفته بود| 
 [ترجمه گوگل] بعد از اینکه دوستش را فریب داد، وجدان او را آزار داد[ترجمه ترگمان] وجدانش پس از فریب دادن دوستش به ستوه آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Since I did nothing wrong, my conscience is clear.
 [ترجمه صبا] از آن جا که من هیچ کاری نکردم ، وجدانم آسوده است| 
 [ترجمه گوگل] چون هیچ اشتباهی نکردم، وجدانم راحت است[ترجمه ترگمان] ، از اونجایی که کار اشتباهی نکردم وجدانم راحته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (2) تعریف: moral integrity.
- As a man of conscience, he could not carry out orders that he believed immoral.
 [ترجمه گوگل] او به عنوان یک مرد با وجدان نمی توانست دستوراتی را که از نظر او غیراخلاقی بود اجرا کند
[ترجمه ترگمان] به عنوان یک مرد وجدان نمی توانست از دستورها سرپیچی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به عنوان یک مرد وجدان نمی توانست از دستورها سرپیچی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Their decision had nothing to do with conscience, but rather with an attempt to save face.
 [ترجمه علی] تصیم آنها از روی وجدان نبوده و صرفا برای جلوگیری از خدشه دار شدن وجهه گرفته شده.| 
 [ترجمه گوگل] تصمیم آنها ربطی به وجدان نداشت، بلکه تلاشی برای حفظ چهره بود[ترجمه ترگمان] تصمیم آن ها هیچ ربطی به وجدان نداشت، بلکه با تلاشی برای نجات دادن صورت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
