conquest

/ˈkɑːŋkwest//ˈkɒŋkwest/

معنی: پیروزی، تسخیر، غلبه
معانی دیگر: (در اثر جنگ و پیروزی) تسخیر، فتح، گشایش، استیلا، کشورگشایی، ربایش (دل شخصی دیگر)، شیفته سازی، دلبری، شیدایی، خاطرخواهی، سرزمین تسخیری، هر چیزی که در اثر پیروزی به دست آید، (جمع) متصرفات، غلبه کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of conquering.
مترادف: defeat, subjugation, vanquishment
مشابه: domination, mastery, occupation, rout, subjection, takeover, triumph, victory

- The army celebrated its easy conquest of the capital city.
[ترجمه Mehrdad] ارتش فتح آسان پایتخت را جشن گرفت.
|
[ترجمه گوگل] ارتش فتح آسان پایتخت را جشن گرفت
[ترجمه ترگمان] ارتش فتح آسان شهر را جشن گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The conquest of these lands brought disease and misery to the native populations.
[ترجمه گوگل] فتح این سرزمین ها برای مردم بومی بیماری و بدبختی به همراه داشت
[ترجمه ترگمان] فتح این سرزمین ها باعث ایجاد بیماری و بدبختی مردم بومی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: something gained by conquering, such as territory, riches, or the like.
مترادف: booty, loot
مشابه: plunder, prize, treasure

- The pirates surveyed their conquest with satisfaction.
[ترجمه گوگل] دزدان دریایی فتح خود را با رضایت بررسی کردند
[ترجمه ترگمان] دزدان دریایی پیروزی خود را با رضایت ورانداز کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a person whose love or favor has been captured.
مشابه: catch, sweetheart

- We saw her showing off her latest conquest at the party.
[ترجمه گوگل] ما او را در حال نشان دادن آخرین پیروزی خود در مهمانی دیدیم
[ترجمه ترگمان] ما او را دیدیم که آخرین conquest را در جشن به نمایش گذاشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. conquest of the space
دستیابی بر فضا

2. the conquest and islamization of iran in the seventh century
تسخیر و اسلامی کردن ایران در سده ی هفتم میلادی

3. the conquest of england by the romans
تسخیر انگلستان توسط رومی ها

4. He had led the conquest of southern Poland in 193
[ترجمه گوگل]او فتح جنوب لهستان را در سال 193 رهبری کرد
[ترجمه ترگمان]او فتح جنوب لهستان را در سال ۱۹۳ میلادی به پایان رسانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His family traces back to the Norman Conquest.
[ترجمه هلیا] عقبه ی خانواده اش به فتح نورمن بر میگردد
|
[ترجمه گوگل]خانواده او به فتح نورمن بازمی گردد
[ترجمه ترگمان] از خانواده \"نورمن\" رد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We are hoping that the conquest of cancer is imminent.
[ترجمه hyouka] ما امیدواریم که غلبه بر سرطان نزدیک باشد.
|
[ترجمه گوگل]ما امیدواریم که فتح سرطان قریب الوقوع باشد
[ترجمه ترگمان]ما امیدواریم که پیروزی سرطان حتمی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The conditions of conquest are always easy. We have but to toil awhile, endure awhile, believe always, and never turn back.
[ترجمه گوگل]شرایط فتح همیشه آسان است فقط باید مدتی زحمت بکشیم، مدتی تحمل کنیم، همیشه باور داشته باشیم و هرگز به عقب برنگردیم
[ترجمه ترگمان]شرایط پیروزی همیشه آسان است ما باید مدتی کار کنیم، کمی صبر کنیم، مدتی صبر کنیم، همیشه ایمان داشته باشیم، و هیچ وقت بر نمی گردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I think you've made a conquest.
[ترجمه گوگل]فکر کنم فتح کردی
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم تو پیروز شدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Steve seems to have made a real conquest of Lily. They're always together.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد استیو یک فتح واقعی لیلی را انجام داده است همیشه با هم هستند
[ترجمه ترگمان]به نظر میاد استیو یه فتح واقعی از لی لی کرده آن ها همیشه با هم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The conquest of inflation has been the Government's overriding economic priority for nearly 15 years.
[ترجمه گوگل]نزدیک به 15 سال است که غلبه بر تورم اولویت اصلی اقتصادی دولت بوده است
[ترجمه ترگمان]برای تقریبا ۱۵ سال، فتح تورم اولویت اصلی اقتصادی دولت بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Normans ruled England by right of conquest.
[ترجمه گوگل]نورمن ها با حق فتح بر انگلستان حکومت می کردند
[ترجمه ترگمان]Normans با حق فتح بر انگلستان حکومت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It arose from the recent conquest of the northern coastal area as far as Anglesey by his friend Hugh, earl of Chester.
[ترجمه گوگل]این از تسخیر اخیر منطقه ساحلی شمالی تا آنگلسی توسط دوستش هیو، ارل چستر به وجود آمد
[ترجمه ترگمان]این اثر برگرفته از فتح اخیر منطقه ساحلی شمالی و در اثر دوستش هیو، ارل آو Chester بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In addition the conquest of the land required a stronger skeleton once the buoyant support of the sea was finally abandoned.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، فتح زمین به اسکلت قوی تری نیاز داشت، زمانی که تکیه گاه شناور دریا در نهایت رها شد
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، تصرف زمین به یک اسکلت قوی نیاز داشت، یک بار که تکیه گاه دایمی دریا بالاخره رها شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It was a standard sequence of conquest, and not confined to pagans.
[ترجمه گوگل]این یک توالی استاندارد از فتح بود، و به مشرکان محدود نمی شد
[ترجمه ترگمان]این یک ترتیب استاندارد برای فتح بود، و به pagans محدود نمی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Persia meanwhile was digesting the experience of conquest by the Arabs which had begun with Qadesiyah.
[ترجمه گوگل]در این میان، ایران در حال هضم تجربه تسخیر اعراب بود که با قادسیه آغاز شده بود
[ترجمه ترگمان]در این میان، ایران داشت تجربه فتح از سوی اعراب را که با Qadesiyah آغاز شده بود، درک می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیروزی (اسم)
win, achievement, success, victory, triumph, conquest

تسخیر (اسم)
conquest, capture, winning

غلبه (اسم)
win, prevalence, victory, conquest, predominance, domination, winning, dominance, prepotency

انگلیسی به انگلیسی

• victory, subjugation (of one's enemies)
conquest is the act of conquering a country or group of people.
a conquest is land that has been conquered in war.
the conquest of something difficult or dangerous is success in getting control of it.

پیشنهاد کاربران

1. فتح. تسخیر. تصرف 2. پیروزی. چیرگی. غلبه. استیلا 3. شیفته. دلباخته 4. ( به صورت جمع ) متصرفات. فتوحات
مثال:
the conquest of the Aztecs
تسخیر و تصرف آزتیس
their conquest of the valley
پیروزی و استیلا و چیرگی آنها به دره
...
[مشاهده متن کامل]

the conquest of Everest
فتح اورست
she's his latest conquest
او ( زن ) آخرین شیفته و دلباخته او ( مرد ) است.

چیرگی، چیره شدن
در اصل
کشورگشایی
این آقا یا خانم عجمنده حیف است که در فرهنگستان زبان و ادب پارسی نباشد. واژه هایش از کش لقمه و . . . بهتر است
عَجَمیدن
به معنای استفاده از پسوند "ایدن" برای معنا کردن یک فعل
اگر اولین بار هست که درون این سایت به این نوع ابداعات برمیخوری، تعجب نکن. تا دلت بخواد هست.
فتح، تسخیر کردن
توروخدا به واژگان پروفایل عجمنده نگاه کنید ( ( ( ( ( :
فَتحیدن جایی.
زبان فارسی رو مفتخر کردی هموطن عجمنی!!!!!!!!!!
فَتحیدن جایی.
تصرف
غلبه
فتح
پیروزی
دستیابی
ارتش فتح اسان شهر را جشن گرفت

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس