• (1)تعریف: existing from birth, but usu. not hereditary. • مشابه: inborn, temperamental
- The child has a congenital heart defect.
[ترجمه گوگل] کودک دارای نقص مادرزادی قلب است [ترجمه ترگمان] بچه یه مشکل قلبی مادرزادی داره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: in and of one's nature. • مترادف: ingrained • مشابه: confirmed, inbred, inveterate, native, temperamental
- a congenital liar
[ترجمه گوگل] یک دروغگوی مادرزادی [ترجمه ترگمان] یه دروغگو مادرزادی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. a congenital cheerfulness
نشاط نهادی
2. a congenital disease
بیماری مادرزادی
3. When John was 1 he died of congenital heart disease.
[ترجمه Javad] هنگامی که جان یک ساله بود، به علت بیماری مادرزادی قلبی از دنیا رفت.
|
[ترجمه گوگل]وقتی جان 1 ساله بود بر اثر بیماری قلبی مادرزادی درگذشت [ترجمه ترگمان]هنگامی که جان ۱ ساله شد، براثر بیماری مادرزادی قلبی درگذشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He has a congenital heart defect.
[ترجمه گوگل]او یک نقص مادرزادی قلبی دارد [ترجمه ترگمان]یه نارسایی قلبی مادرزادی داره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. He was a congenital liar and usually in debt.
[ترجمه مریم مزدایی] او یک دروغگوی بالفطره ( نهادینه ) و همیشه بدهکار بود.
|
[ترجمه گوگل]او یک دروغگوی مادرزادی و معمولا بدهکار بود [ترجمه ترگمان]او دروغ گوی مادرزادی و معمولا مقروض بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Possibly a congenital abnormal connection was present between the cystic duct and the right biliary system.
[ترجمه گوگل]احتمالاً یک ارتباط غیرطبیعی مادرزادی بین مجرای کیستیک و سیستم صفراوی سمت راست وجود داشته است [ترجمه ترگمان]ممکنه یه رابطه نرمال غیر طبیعی بین مجرای cystic و system right وجود داشته باشه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Admittedly, the back condition responsible is partly congenital, but that can not disguise the root cause, namely over-use.
[ترجمه گوگل]مسلماً، بیماری کمر تا حدی مادرزادی است، اما نمی تواند علت اصلی، یعنی استفاده بیش از حد را پنهان کند [ترجمه ترگمان]مسلما شرط عقب مسئول تا حدودی مادرزادی است، اما نمی تواند علت ریشه ای را پنهان کند، یعنی استفاده بیش از حد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Safire, who ungentlemanly called Hillary a congenital liar, knows something of which he speaks.
[ترجمه گوگل]سفایر که هیلاری را یک دروغگوی مادرزادی نامید، چیزی می داند که او در مورد آن صحبت می کند [ترجمه ترگمان]Safire، که ungentlemanly است Hillary دروغگو است، می داند که چیزی از آن حرف می زند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Now her congenital hip problem left the number two guard spot wide open for next year.
[ترجمه گوگل]اکنون مشکل مادرزادی لگن او جایگاه دوم را برای سال آینده باز گذاشته است [ترجمه ترگمان]هم اکنون مشکل بزرگ کفل او، این عدد دو گارد را برای سال آینده باز گذاشته است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. He's a congenital liar .
[ترجمه گوگل]او یک دروغگوی مادرزادی است [ترجمه ترگمان]اون یه دروغگوی واقعیه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. She manages all this, despite suffering from congenital abnormalities herself.
[ترجمه گوگل]او با وجود اینکه خودش از ناهنجاری های مادرزادی رنج می برد، همه اینها را مدیریت می کند [ترجمه ترگمان]با وجود درد ناشی از بیماری مادرزادی، همه این کارها را می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Of course, in that environment, being a congenital liar was small potatoes.
[ترجمه گوگل]البته در آن محیط، دروغگوی مادرزادی، سیب زمینی کوچک بود [ترجمه ترگمان]البته در آن محیط، یک دروغ گوی مادرزادی potatoes کوچک بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Infants with haemolytic disease or with major congenital malformations were excluded from analysis.
[ترجمه گوگل]نوزادان مبتلا به بیماری همولیتیک یا با ناهنجاری های مادرزادی عمده از تجزیه و تحلیل حذف شدند [ترجمه ترگمان]اطفال با بیماری haemolytic یا با ناهنجاری های مادرزادی اصلی از آنالیز حذف شدند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Congenital nystagmus starts soon after birth and is occasionally seen in an outpatient setting.
[ترجمه گوگل]نیستاگموس مادرزادی بلافاصله پس از تولد شروع می شود و گاهی اوقات در یک محیط سرپایی دیده می شود [ترجمه ترگمان]ناهنجاری های مادرزادی به زودی پس از تولد آغاز می شود و گاهی در یک محیط سرپایی دیده می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
congenital ( پزشکی ) واژه مصوب: مادرزادی تعریف: ویژگی حالت نابهنجاری که در بدو تولد تشخیص داده شود یا گمان رود که از بدو تولد وجود داشته است، خواه موروثی باشد و خواه معلول عوامل طبیعی
مادرزادی وراثتی
بنام خدا با سلام، در طب واژه فوق به معنی مادر زادی، یک بیماری که اکتسابی نبوده بلکه وراثتی و مادرزادی میباشد. با تشکر