congeal

/kənˈdʒiːl//kənˈdʒiːl/

معنی: بستن، سفت شدن، منجمد کردن، ماسیدن، سفت کردن، یخ بستن
معانی دیگر: یخ زدن، منجمد شدن یا کردن، (در اثر سرما) بستن، (خون) منعقد شدن، بسته شدن، دلمه شدن، ماساندن، ی  بستن

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: congeals, congealing, congealed
مشتقات: congealable (adj.), congealability (n.), congealer (n.), congealment (n.)
(1) تعریف: of a fluid or soft substance, to thicken or make solid, esp. by cooling or freezing.
مترادف: set, solidify, thicken
مشابه: clot, coagulate, freeze, gel, gelatinize, harden, jell, jellify

(2) تعریف: to coagulate; thicken.
مترادف: clot, coagulate, jell, set, thicken
مشابه: curd, curdle, gel, gelatinize, harden, jellify

جمله های نمونه

1. The food had congealed into a sticky mass.
[ترجمه گوگل]غذا به یک توده چسبناک تبدیل شده بود
[ترجمه ترگمان]غذا به صورت توده ای چسبناک یخ زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The blood had congealed round the cut on her knee.
[ترجمه عطا] خون در اطراف زخم بریدگی زانوی او سفت شده بود ( لخته شده بود )
|
[ترجمه گوگل]خون دور بریدگی زانویش جمع شده بود
[ترجمه ترگمان]خون روی زانوی او ریخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This congealed muck was interfering with the filter.
[ترجمه گوگل]این لجن بسته شده با فیلتر تداخل داشت
[ترجمه ترگمان]این رسوب منجمد کننده در صافی مداخله می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His passion for the ballerina soon congealed.
[ترجمه گوگل]اشتیاق او برای بالرین به زودی تسخیر شد
[ترجمه ترگمان]شور و شوق او برای رقص باله به زودی منجمد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Ice is congealed water.
[ترجمه امیری] یخ آب سفت شده است
|
[ترجمه ریحانه حسن آبادی] یخ آب منجمد شده است
|
[ترجمه گوگل]یخ آب انباشته است
[ترجمه ترگمان]یخ آب شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Use hot water to rinse the congealed fat off the dinner plates.
[ترجمه گوگل]از آب داغ برای شستشوی چربی های بسته شده روی بشقاب های شام استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]از آب داغ برای شستشوی چربی لخته شده در بشقاب غذاخوری استفاده بکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The blood had started to congeal.
[ترجمه بهنام] خون شروع به منعقد شدن کرد.
|
[ترجمه گوگل]خون شروع به جوشیدن کرده بود
[ترجمه ترگمان]خون شروع به منجمد شدن کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The cold remains of supper had congealed on the plate.
[ترجمه گوگل]بقایای سرد شام روی بشقاب نشسته بود
[ترجمه ترگمان]بقایای سرد شام روی بشقاب خشک شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The increasing population density will even further congeal traffic.
[ترجمه گوگل]تراکم فزاینده جمعیت حتی ترافیک را بیشتر خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]افزایش تراکم جمعیت حتی بسته شدن ترافیک را بیشتر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The oil at last is congealed into a white fat.
[ترجمه گوگل]روغن در نهایت به یک چربی سفید تبدیل می شود
[ترجمه ترگمان]نفت در نهایت در یک چربی سفید یخ زده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The bitterness and tears had congealed into hatred.
[ترجمه گوگل]تلخی و اشک به نفرت تبدیل شده بود
[ترجمه ترگمان]تلخی و اشک های او به کینه بدل شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Water congeals to ice.
[ترجمه گوگل]آب به یخ تبدیل می شود
[ترجمه ترگمان]آب به یخ تبدیل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The blood had congealed in thick black clots.
[ترجمه گوگل]خون در لخته های سیاه و غلیظ انباشته شده بود
[ترجمه ترگمان]خون در لخته غلیظ سیاه منجمد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Gear lubricants may congeal and channel in cold weather.
[ترجمه گوگل]روان کننده های چرخ دنده ممکن است در هوای سرد مسدود شده و کانالیزه شوند
[ترجمه ترگمان]lubricants لوازم ورزشی ممکن است بسته به آب و هوای سرد بسته شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His blood was congealed.
[ترجمه گوگل]خونش پف کرده بود
[ترجمه ترگمان] خونش منجمد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بستن (فعل)
close, truss, attach, ban, impute, bar, stick, connect, colligate, bind, hitch, seal, clog, assess, tie up, choke, shut, shut down, block, fasten, belt, bang, pen, shut off, tighten, blockade, hasp, clasp, knit, jam, wattle, plug, congeal, curdle, curd, jell, lock, coagulate, cork, spile, picket, padlock, ligate, obturate, occlude, portcullis, posset, switch on

سفت شدن (فعل)
set, be thickened, tighten, become stiff, harden, become rigid, toughen, become fast, become firm, become hard, become tough, become thick, become tight, congeal, coagulate

منجمد کردن (فعل)
chill, ice, congeal, glaciate

ماسیدن (فعل)
harden, congeal, jell, coagulate

سفت کردن (فعل)
compact, concrete, fasten, ram, tighten, harden, toughen, congeal, solidify, stiffen, thicken, make fast, make firm, make hard, make rigid, make tense, make tight, render tenacious, render tough

یخ بستن (فعل)
freeze, ice, congeal, glaciate

انگلیسی به انگلیسی

• become frozen; congeal, solidify, jell; freeze; make rigid or immobile
when a liquid congeals, it becomes very thick and sticky and almost solid.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To change from a liquid to a solid state, usually through cooling ❄️
🔍 مترادف: Harden
✅ مثال: The liquid congealed into a thick gel as it cooled.
به حالت سکون درآمدن
شکل دادن . شکل گرفتن

از جریان افتادن

بپرس