confidence

/ˈkɑːnfədəns//ˈkɒnfɪdəns/

معنی: اطمینان، اعتماد، خود رایی، خود سری، اعتقاد، صمیمیت، رازگویی
معانی دیگر: اعتماد به نفس (self-confidence هم می گویند)، در میان گذاری، محرم سازی، راز داری، محرمیت، اعتماد به راز نگهداری دیگری، محرمانه، سر، موضوع خصوصی، هرچیز محرمانه، (انجیل) چیز مورد اعتماد یا اطمینان

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a sense of assurance, faith, or trust in a person or thing.
مترادف: belief, faith, trust
متضاد: apprehension, distrust, doubt, uncertainty
مشابه: aplomb, assurance, certainty, credence, dependence, reliance, security, sureness

- My coach has confidence in my abilities.
[ترجمه باران] استاد من به تمام استعداد های من اعتماد دارد
|
[ترجمه علیرضا رحمتی] مربی من به توانایی های من ایمان دارد .
|
[ترجمه آیناز] مربی من به توانایی هایم اطمینان دارد.
|
[ترجمه آتنا داداشیان] مربی من به توانایی های من اطمینان دارد.
|
[ترجمه .......] استاد من به توانایی هایم اطمینان دارد
|
[ترجمه گوگل] مربی من به توانایی های من اعتماد دارد
[ترجمه ترگمان] مربی من به توانایی من اعتماد داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a sense of assurance in oneself; self-confidence.
مترادف: self-assurance, self-confidence
متضاد: diffidence, insecurity, self-doubt

- He does his job with great confidence.
[ترجمه گوگل] او با اعتماد به نفس بالایی کار خود را انجام می دهد
[ترجمه ترگمان] او کارش را با اطمینان زیاد انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She exudes an air of confidence.
[ترجمه A.A] او یک حالتی از اعتماد به نفس از خودش نشان میدهد
|
[ترجمه گوگل] او یک هوای اعتماد به نفس تراوش می کند
[ترجمه ترگمان] با حالتی حاکی از اعتماد به نفس نفس نفس می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a secret.
مترادف: secret

- She often shared confidences with her sister.
[ترجمه اریک] غالبا در موضوعات محرمانه همدم خواهرش بود
|
[ترجمه گوگل] او اغلب اعتماد به نفس خود را با خواهرش در میان می گذاشت
[ترجمه ترگمان] غالبا با خواهرش شریک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: reliance on another to keep a secret.
مشابه: privacy, secrecy, trust

- He told me this in strict confidence.
[ترجمه گوگل] او این را کاملاً محرمانه به من گفت
[ترجمه ترگمان] این موضوع را با اطمینان کامل به من گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. entire confidence
اطمینان کامل

2. he has confidence he will win
او به برنده شدن خود اطمینان دارد.

3. in strict confidence
به طور کاملا محرمانه (یا کاملا خصوصی)

4. to have confidence in
اعتماد داشتن به

5. abuse of confidence
خیانت در امانت

6. do you have confidence in his honesty?
آیا به صداقت او اطمینان داری ؟

7. his voice oozed confidence
صدای او حاکی از اطمینان بود.

8. i have complete confidence in him
به او اعتماد کامل دارم.

9. i have every confidence in her
به او اعتماد کامل دارم.

10. jack won their confidence to sell them
جک اعتماد آنها را جلب کرد تا به آنها نارو بزند.

11. they have our confidence
ما به آنان اطمینان داریم.

12. a sudden lapse of confidence
از دست دادن ناگهانی اعتماد به نفس

13. her blue eyes shed confidence
اطمینان از چشمان آبی او می بارید.

14. his rugged countenance inspired confidence in us
چهره ی پر چروک و مصمم او به ما قوت قلب می داد.

15. his words breathed new confidence in us
سخنش اطمینان تازه ای در ما دمید.

16. take him into your confidence
رازت را با او در میان بگذار.

17. she spoke mildly and with confidence
او آرام و با اعتماد به نفس حرف می زد.

18. recent scandals have eroded the people's confidence in that company
رسوایی های اخیر اعتماد مردم را از آن شرکت سلب کرده است.

19. if you are not secure yourself, you will not inspire confidence
اگر خودت مطمئن نباشی نخواهی توانست اطمینان را به دیگران القا کنی.

20. The company needs the full confidence of its investors.
[ترجمه گوگل]این شرکت به اعتماد کامل سرمایه گذاران خود نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]شرکت به اعتماد کامل سرمایه گذاران خود نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. I have every confidence in his promotion.
[ترجمه mohammad] من در ارتقاء او از هر جهت اطمینان دارم
|
[ترجمه گوگل]من به ارتقای او اطمینان کامل دارم
[ترجمه ترگمان]من به ترفیع او اعتماد کامل دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. His air of confidence makes him a natural leader.
[ترجمه mohammad] اعتماد به نفس او، او را یک رییس بالفطره ساخت
|
[ترجمه مملو] اعتماد بنفس او از ایشان یک رییس طبیعی ساخت ( ینی هیچ گوهی نبود فقط اعتماد بنفس داشت )
|
[ترجمه حدیث] اعتماد بنفس او را به یک رئیس کمیاب ساخت. ( یعنی فقط با اعتماد بنفس رشد کرده😊 )
|
[ترجمه گوگل]هوای اعتماد به نفس او از او یک رهبر طبیعی می سازد
[ترجمه ترگمان]اعتماد به نفس او باعث می شود که او یک رهبر طبیعی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. He seemed to be bankrupt of hope and confidence.
[ترجمه Mohammad] به نظر میرسد که او امید و اعتماد به نفسش را از دست داده
|
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید از امید و اطمینان ورشکسته شده بود
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که او از امید و اعتماد به نفس افتاده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. His confidence was misread as arrogance.
[ترجمه گوگل]اعتماد به نفس او به اشتباه به عنوان تکبر خوانده شد
[ترجمه ترگمان]اعتماد به نفس او مثل تکبر و تکبر خوانده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Gerry's confidence made him feel invulnerable.
[ترجمه گوگل]اعتماد به نفس گری باعث شد که او احساس آسیب ناپذیری کند
[ترجمه ترگمان]گری و اعتماد به نفس او باعث شد که او احساس آسیب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. His confidence is at a low ebb.
[ترجمه گوگل]اعتماد به نفس او در سطح پایین است
[ترجمه ترگمان]اعتماد او با جزر و مد کم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Juliana was brimming over with new-found confidence.
[ترجمه گوگل]جولیانا سرشار از اعتماد به نفس تازه یافته بود
[ترجمه ترگمان] جولیانا سرشار از اعتماد به نفس تازه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اطمینان (اسم)
persuasion, certainty, surety, affiance, confidence, assurance, trust, security, certitude, fideism

اعتماد (اسم)
affiance, confidence, trust, faith, reliance, belief, credence, fideism

خود رایی (اسم)
self-sufficiency, despotism, arrogance, assumption, confidence, assurance, contrariness, conceit, self-confidence, bighead, headstrongness, self-assertion, self-assurance, high-handedness, overconfidence, self-will

خود سری (اسم)
self-sufficiency, arrogance, assumption, confidence, assurance, contrariness, disobedience, conceit, self-confidence, bighead, waywardness, fearlessness, headstrongness, barefacedness, hardihood, self-assertion, self-assurance, pertinacity, high-handedness, intrepidity, naughtiness, overconfidence, self-will

اعتقاد (اسم)
opinion, confidence, trust, faith, belief, credence

صمیمیت (اسم)
devotion, cordiality, confidence, sincerity, intimacy

رازگویی (اسم)
confidence

تخصصی

[حسابداری] قابلیت اعتماد
[برق و الکترونیک] اطمینان درجه اطمینان از اینکه میزان و آهنگ خرابی خاص از حد مشخصی تجاوز نمی کند.
[صنعت] اطمینان، اعتماد
[ریاضیات] اطمینان تخمین، اطمینان، جزم، قطعیت، اعتماد
[آمار] اطمینان

انگلیسی به انگلیسی

• secret; trust; faith in oneself; certainty
if you have confidence in someone or something, you feel you can trust them to do what they are supposed to do.
if you have confidence, you feel sure about your abilities, qualities, or ideas.
confidence is also a situation in which you tell someone a secret that they should not tell to anyone else.
a confidence is a secret that you tell someone.
see also vote of confidence.

پیشنهاد کاربران

1. اطمینان ، اعتماد 2. اعتماد به نفس 3. راز. سر. حرف خصوصی 4. جسارت
مثال:
I have little confidence in these figures
من به این اشخاص اعتماد و اطمینان کمی دارم.
she's brimming with confidence
...
[مشاهده متن کامل]

او لبریز از اعتماد به نفس است.
the girls exchanged confidences
دخترها اسرار و حرفهای خصوصی خود را رد و بدل کردند.

خودباوری
⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: اطمینان

⚫ نگارش به خط لاتین: Etminān

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی
...
[مشاهده متن کامل]


⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

اعتماد، اطمینان
مثال: She has a lot of confidence in her abilities.
او به توانایی های خود اطمینان بسیار دارد.
حرف خصوصی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : confide
✅️ اسم ( noun ) : confidence / confidentiality / confidant
✅️ صفت ( adjective ) : confident / confidential / confiding
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ قید ( adverb ) : confidently / confidentially / confidingly
❗️دوستان با اینکه تمامی این کلمات از یک خانواده هستند اما در معنی خیلی تفاوت دارند مثلا confident به معنای مطمئن و دارای اعتماد به نفس هست اما confidential به معنای سرّی و محرمانه می باشد! لطفا معنای همه کلمات را سرچ کنید تا در استفاده اونها دچار اشتباه نشید 🤝

چیز محرمانه ، حرف محرمانه
باور، باورمندی، پشتگرمی، دلگرمی
باور
سری ، حرفی که از روی اعتماد به کسی میگویند
غرور
روحیه
کافی
self - esteem

trust or strong belief sb or sth

در سیستم پارلمانی بریتانیابه معنی رای اعتماد هستش
طمأنینه
اعتماد به نفس ، اعتماد ، اطمینان 🦝🦝
I have complete confidence in her
من به او اطمینان کامل دارم
تجربی 95 ، زبان 93 و. . .
Confidence
احساس اعتماد و باور شدید به خود یا دیگران
محرمانگی
قوت قلب
اعتماد به نفس ، اطمینان
the feeling that you are sure about your abilities, opinion, etc
اعتماد به نفس
1اطمینان/اعتماد - 2اعتماد به نفس
ضریب اطمینان
. اعتماد
trust or strong belief sb or sth
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس